گروه اینترنتی جرقه ایرانی

عاشقانه-خبری اس ام اس اهنگ موزیک شعر ادبی بهداشتی خدماتی-خفن-عکس-موبایل

گروه اینترنتی جرقه ایرانی

عاشقانه-خبری اس ام اس اهنگ موزیک شعر ادبی بهداشتی خدماتی-خفن-عکس-موبایل

دیوونه ی شما

برو تنها شی دیوونه ی ما شی برو که باورت نشد اینجوری رسوا شی
اشک مارو هر دفعه، هی در آوردی در آوردی آخرش غصه ی ما رو تو نخوردی که نخوردی
تو هزار جور واسه ما وارد فلسفه بافتی تو هزار جور ما رو چرخوندی تا ما رو خوب شناختی
دیدی با حرف می شه گول زد دل ما رو ماکه هیچی چی جواب می دی خدا رو
اگر صد سال خدا خدا کنی دیگه کی مثل منی پیدا کنی
تو دلت هرچی که بود گفتی برام با گریه هات چه دلی چه گریه ای الهی بمیرم من برات
هق هق گریه ی تو انقدره کرده بود شلوغ آخرش نفهمیدم حرف تو راست بود یا دروغ
ما رو باش که این میون، دل به تو و عشق تو بستیم عمری به پای چون تویی نشستیم که نشستیم
ما رو باش که این میون دل به تو و عشق تو دادیم برو جونم برو عمرم از سرت خیلی زیادیم

((( ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم!!!. )))
((( نه اینجا! نه آنجا! درپی جایی برای زیستن! )))
(((آرزو می کنم برای همه که فقط یک آرزو در دلتان باقی بماند.)))
(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

پسر خارکن با ملا بارزجان (قسمت سوم )

«پدرجان! هر چه می گردم پیداش نمی کنم. انگار یک دفعه آب شده و رفته تو زمین.» ملابارزجان گفت «بیا گوسفند را نگه دار تا خودم بیایم چاقو را پیدا کنم.» دختر با خوشحالی رفت تو حیاط, افسار گوسفند را گرفت و منتظر ماند تا پدرش برود توی خانه. بعد, سر در گوش گوسفند گذاشت و گفت «زود من را بزن زمین و فرار کن.» گوسفند تا این را شنید, معطل نکرد, رفت عقب و آمد جلو, ضربه ای زد به دختر و از خانه ملابارزجان پرید بیرون. دختر صبر کرد تا گوسفند خوب دور شد, بعد, همان طور که دراز به دراز افتاده بود رو زمین, بنا کرد به داد و فریاد. ملابارزجان آمد رو ایوان و گفت «چی شده؟» دختر با آه و افسوس گفت «گوسفندت با کله زد تو شکمم و در رفت.» ملابارزجان با عجله وردی خواند, خودش را به صورت گرگ درآورد و سرگذاشت به دنبال گوسفند. گوسفند برای اینکه مطمئن شود دیگر خطری در کار نیست, نگاهی انداخت به پشت سرش و دید ملابارزجان به صورت گرگی درآمده و چیزی نمانده برسد به او و تیکه پاره اش کند. گوسفند هم به شکل سوزنی درآمد, افتاد رو زمین و خودش را لای خاک و خل گم و گور کرد. گرگ هم به صورت غربالی درآمد و شروع کرد به بیختن خاک. سوزن تا دید الان است که گیر بیفتد, کبوتر شد و پرید به هوا, غربال هم به صورت باز شکاری درآمد و از پی کبوتر پرواز کرد. کبوتر وقتی دید باز شکاری دارد به او می رسد, یکراست آمد پایین, نشست رو درخت انار و خودش را به شکل انار درآورد. باغبان داشت در باغ می گشت و هیزم جمع می کرد که چشمش افتاد به انار و خیلی تعجب کرد. با خودش گفت «چطور شده این درخت تو چله زمستان انار داده؟» و رفت آن را چید و برد خدمت پادشاه که انعام بگیرد. در این موقع, ملابارزجان که از جلد باز شکاری درآمده بود و خودش را به صورت درویشی درآورده بود, تبر به دست و کشکول به دوش آمد به قصر پادشاه و شروع کرد به خواندن. پادشاه گفت «بروید به این درویش هر چه می خواهد بدهید و روانه اش کنید.» خدمتکاران رفتند و برگشتند به پادشاه گفتند «ای قبله عالم! هر چه به درویش می دهیم قبول نمی کند و می گوید من همان اناری را می خواهم که باغبان آورده برای پادشاه.» پادشاه از این حرف به حدی عصبانی شد که انار را ورداشت و طوری زد زمین که دانه هاش پر و پخش شد. درویش هم فوری به صورت خروسی درآمد و شروع کرد به ورچیدن دانه های انار. دانه ای که جان پسر خارکن درآن بود, وقتی دید الان است که طعمه خروس بشود, به شکل روباهی درآمد و پرید گلوی خروس را گرفت. خروس وقتی فهمید دارد نفس های آخر را می زند, به صورت ملابارزجان درآمد و روباه هم شد پسر خارکن. در این موقع, پادشاه که از این بازی عجیب و غریب پاک گیج شده بود گفت «این چه بساطی است راه انداخته اید؟» پسر خارکن گفت «ای پادشاه! شما از من خواستید رمز ملابارزجان را یاد بگیرم تا دخترتان را بدهید به من. حالا می بینی که هم رمز او را یاد گرفته ام و هم خودش را کشاندم اینجا.» پادشاه تازه ملتفت شد قصه از چه قرار است و امر کرد شهر را چراغانی کردند و بعد از هفت شبانه روز جشن و شادی, دخترش را به عقد پسر خارکن درآورد

((( نه اینجا! نه آنجا! درپی جایی برای زیستن! )))
((( ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم!!!. )))
(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

عشق یعنی... !!!

پسربه دخترگفت:دوستم داری؟!اشک ازچشمای دخترجاری شد،می خواست بره کهپسردستشوگرفت واشکاشوپاک کردوگفت:اگه دوستم نداری اشکال نداره مهم اینه که من دوستت دارم وطاقت دیدن اشکاتوندارم...دخترسرشوپایین انداخت و گفت :میدونی چیه؟من دوستت ندارم.من...من بدجوری عاشقت شدم.پسردستای دخترورها کردوباقیافه ای غمگین ازدخترجداشد.دخترفریادزد:مگه دوستم نداری؟؟!چراداری میری؟پسرجواب داد:چون دوستت دارم می خوام تنهات بذارم.
دخترگفت:فکر کنم شنیده باشی که می گن عاشقی که تنهاباشه توی دنیانمی مونه!!!توکه دوست نداری من بمیرم هان؟؟؟؟!پسرگفت:انقدردوستت دارم که نمی خوام به خاطرمن مرتکب گناه بشی!چون میگن عشق یه جورگناهه!!! دختر :اماعشقم پاکه!!پسرفریادزد: عشق پاک دیگه هیچ جایدنیاپیدانمیشه............ودختروبرای همیشه تنهاگذاشت...عشق پاک دیگه حتی توقصه هام معنی نداره

((( ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم!!!. )))
((( نه اینجا! نه آنجا! درپی جایی برای زیستن! )))
(((آرزو می کنم برای همه که فقط یک آرزو در دلتان باقی بماند.)))
(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

میدانم شبی

مــن که میدانم شبی عمرم به پایان می رسد نوبت خامو شی مـن سهل و آســـان می رسد
من که میدانم که تـا سر گرم بزم و مستی ام مرگ ویرانگر چه بی رحم و شتابان می رسد
من که میدانم به دنیا اعتباری نیست نیست بین مرگ و آدمی قول و قراری نیست نیست
من که میدانم اجل نا خوانده و بیداد گر سر زده می آید و راه فراری نیست نیست
پس چرا عاشق نباشم فقط یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند از دوری خون گریه می کنم
عشق بیداد من باختن یعنی لحظه عشق جان سرزمین یعنی یعنی زندگی پاک من عشق لیلی و قمار مجنون در عشق یعنی ... شدن ساختن عشق دل یعنی کلبه وامق و یعنی عذرا عشق شدن من عشق فردای یعنی کودک مسجد یعنی الاقصی عشق من عشق

((( ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم!!!. )))
((( نه اینجا! نه آنجا! درپی جایی برای زیستن! )))
(((آرزو می کنم برای همه که فقط یک آرزو در دلتان باقی بماند.)))
(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

اعتماد بنفس واقعی

اعتماد بنفس حقیقی یک حس درونی می باشد بدون وابستگی به جهان خارج، رویدادها، موفقیتها، شکستها و افراد دیگر. اما عزت نفس و اعتماد بنفس واقعی بسیار نادر و نایاب میباشد زیرا اغلب اعتماد بنفسها کاذب و نقابی برای پنهان سازی اعتماد بنفس پایین میباشد. اعتماد بنفسهای غیر واقعی را میتوان در موارد زیر یافت:
*اعتماد بنفسهای کاذب: اینگونه اعتماد بنفسها وابسته و زود گذر میباشند.مانند اعتماد بنفسهایی که به جهت ثروت،شهرت،محبوبیت،به تن داشتن لباسهای فاخر،قدرت و زیبایی ظاهر در افراد نمود می یابند که همگی کاذب بوده و ارتباطی به ماهیت واقعی فرد ندارند.
* گستاخی: معمولا مردم افراد پر رو و گستاخ را با افراد با اعتماد بنفس بالا اشتباه میگیرند.اما پررویی نیز یک نوع نقاب برای استتار بی کفایتی و اعتماد بنفس پایین میباشد.
* متظاهرها: اینگونه افراد خود را با اعتماد بنفس، شاد، موفق و شکست ناپذیر نشان میدهند. اما از درون احساس پوچی و خلاء کرده و از شکست بسیار هراسانند.
همچنین اعتماد بنفس به مفهوم برتری داشتن، تکبر وخود بینی نمیباشد زیرا این خصوصیات رفتاری از اعتماد بنفس پایین نشات میگیرند. اعتماد بنفس شما نباید یک پدیده مقایسه ای و رقابتی باشد زیرا در این هنگام شما خود را در معرض احتیاج و وابستگی به پذیرش دیگران قرار خواهید داد که با اعتماد بنفس واقعی و ناب منافات دارد. افراد با اعتماد بنفس بالا نیازی به پذیرش، موافقت، تائید، تشویق و دلگرمی دیگران ندارند. همچنین اعتماد بنفس بالا اینگونه نیست که شما را از هر گونه تردید، یاس ونگرانی مصون بدارد بلکه تنها تحمل و غلبه بر آنها را برای شما آسانتر میسازد.
خصوصیات افراد با اعتماد به نفس بالا
* برخوردار از مرکز کنترل درونی: غم و شادی آنان وابسته به عوامل خارجی نیست.
* از لحاظ جسمانی، احساسی، ذهنی و معنوی از خود مراقبت میکنند.
* میانه روی را در افکار، احساسات و رفتارهای خویش حفظ میکنند.
* قادر به پذیرش و پند گیری از اشتباهات خود میباشند. قادر به بیان جمله "من اشتباه کردم" میباشند.
* توانایی بخشش اشتباهات خود و دیگران را دارند.
* مسئولیت اداره زندگی خود را بعهده میگیرند.
* تفاوتهای فردی میان افراد را ارج مینهند.
* به نقطه نظرات دیگران گوش میدهند.
* همواره مسئولیت ادراکات، احساسات و واکنشهای خود را بعهده گرفته و هیچگاه آنها را فرافکنی نمیکنند.
* از نقاط ضعف و قوت خود آگاهی دارند.
* همواره در حال پیشرفت و ترقی بوده و از ریسکهای مثبت در زندگی بیم ندارند.
* دارای اعتماد بنفس و خود باوری بوده و به خود ارج میدهند.
* اعتماد بنفس آنان بدور از خودبینی و غرور میباشد.
* از آنکه مورد انتقاد قرار گیرند نمی هراسند.
* هنگامی که از آنان پرسشی میگردد حالت تدافعی بخود نمیگیرند.
* در برابر موانع و مشکلات به آسانی تسلیم نمیگردند.
* نیازی به تحقیر و تمسخر دیگران ندارند.
* از آنکه در کاری شکست بخورند ویا در حضور دیگران نادان بنظر برسند ابایی ندارند.
* هیچگاه خود را مورد انتقاد و سرزنش مخرب و شدید قرار نمیدهد.
* توانایی خندیدن به خود و زیاد جدی نگرفتن خود را دارند.
* به خویشتن و توانایی خودشان ایمان و اعتماد دارند.
* به تصمیم گیری هایشان اعتماد دارند.
* باور دارند که فردی با ارزش، با قابلیت، دوست داشتنی، پذیرفتنی و مهم میباشند.
* نیازی به کمالگرایی ندارند.
* هیچگاه خودشان را با دیگران مقایسه نمیکنند.
* از آنکه دیگران چگونه نسبت به آنان می اندیشند واهمه و نگرانی ندارند.
* نیازی به اثبات و توجیه افکار و عقاید خود به دیگران ندارند.
چگونه اعتماد بنفس خود را افزایش دهید
* آگاه باشید که ارزش شما به عنوان یک انسان بستگی به داشتن وزن ایده آل، زیرکترین و باهوشترین بودن، مشهوربودن، محبوب ترین بودن، سریع ترین بودن، بالاترین نمره و یا رتبه را داشتن، شوخ طبع ترین بودن، خوش لباس ترین بودن، بهترین خانه و ماشین را داشتن و بهترین دوستها را داشتن نبوده و تنها به خودتان بستگی دارد.
* توانایی ها، استعدادها و موفقیتهای خود را جشن بگیرید.
* خود را به خاطر اشتباهاتی که مرتکب گشته اید عفو کنید.
* بروی نقاط ضعف خود تمرکز نکنید. هر انسانی نقاط ضعف خاص خود را دارد.
* با حقوق فردی خود آشنا شده و از آنها پیروی کنید.
* از تحقیر و سرزنش خود دوری کرده و مثبت اندیشی را فرا گیرید.
* خود را بر اساس یک سری استانداردهای منطقی و دور از دسترس مورد قضاوت قرار ندهید.
* یاد بگیرید که شما یک انسان منحصر بفرد بوده و تنها خود شما مسئول تصمیم گیریهای زندگیتان میباشید.
* بیاموزید که با پشتکار و سماجت قادر خواهید بود به موفقیت دست یابید.
* بیاموزید که شما نیازی به تلاش بی وقفه برای کامل گشتن ندارید.
* خودتان تعیین کننده مفهوم موفقیت باشید

((( ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم!!!. )))
((( نه اینجا! نه آنجا! درپی جایی برای زیستن! )))
(((آرزو می کنم برای همه که فقط یک آرزو در دلتان باقی بماند.)))
(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

هیشکی نگفت....

هیشکی نگفت یه دختره تنها تو این شهر شلوغ بین نگاه هرزه مردم سرتاپا دروغ
چه حالی داشت وقتی همه آرزوهاش مرده بودن وقتی که دست های پلید آبروشو برده بودن
هیشکی نفهمید چی کشید وقتی که مرگشو می دید توی هجوم نعره ها هیشکی صداشو نشنید
بدون دروغ نیست این حرف ها داره صحت همه ماها شدیم یه مار چهار و سه خط
ماییم وارث درد ماییم باعث مرگ غیرت ایرانی ها رو صاعقه زد حرف ها بحث ها رفت روی اعصاب
شد کابوس برگ کم کم خواست به صدا دربیاره ناقوس مرگ دختر ایرانی ناموس تو ناموس من
چرا کاری کردیم خودش بره به پابوس مرگ چطوری دلمون اومد با ابروی یه دختر ما بازی کنیم
که زندگیش بشه مختل تو کنج اتاق تکیه داده اون تنها خدا اشکو به اون هدیه داده بود شبها ولی حالا شب و روز
چشم ها تشنه اشک طوری که دیگه تموم شده بود چشمه اشک گقت به خدا ای خدای من فقط یه خواهش
به من بگو همه اینها فقط یه خوابه ولی خواب نیست دخترک بیدار بود دخترک بازیچه جماعت بیکار بود
بیمار شد از تهمت های کثیف و نابجا ای خدا بده دخترو از دسیسه ها نجات
پس کجا رفته غیرت مردای این شهر شلوغ تموم شهر پر شده از مردم سر تا پا دروغ
بیمار شد از تهمت های کثیف و نابجا ای خدا بده دخترو از دسیسه ها نجات
تا به حال همچین بلایی سرت نیومده که اگه بیاد می گی بلا از این بدتر اومده؟
ولی کدوم ما جامونو گذاشتیم جاش که ببینیم چی می کشه ما هم بسوزیم پاش
کاش یاس می مرد همچین روزی نبود که غیرت بمیره به دست یه خنجر عمود
خنجر به دست یکی بود ماهمکارشیم که توی جهنم ما هم با اون هم بالشیم خطاب به اون پسر
که چقدر می تونی کثیف باشی کاری که تو کردی بدتر بود از اسید پاشی
تو که حاضری خود را بکشی واسه حسین تو که محرم، سیاه رو می‌پوشی واسه حسین
حسین گفت اگه دین نیست باشیم آزاد مرد نه واسه یه سی‌دی کثیف کنیم بازار رو گرم
اون دختر زحمتها کشید تا به شهرتی رسید واسه لذت بردن از اسمش یه مهلتی بدید
گفتید صحبتی جدیده نوبت همینه با سرعتی عجیب چه تهمتی زدید پس کجا رفته غیرت مردای این شهر شلوغ
تموم شهر پر شده از مردم سر تا پا دروغ الکی تبصره نزن خودتو تبرئه کنی تو عقل داشتی خود تو رهبر خودی
ولی دونسته خودت رفتی عقب گناه پس بشین تو منتظر غضب خدا
ولی نه، ماهی رو هر وقت که از آب بگیری تازه است پس بدون که راه برای برگشت باز هست
باید راه بست به تبلیغ بیشتر و سعی کرد برای تبدیل خویشتن به انسان واقعی با همه صفات با انصاف و واقع بین
حاضر واسه دفاع می گم به اونهایی که واسه باقی حرف تشنه ان

((( ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم!!!. )))
((( نه اینجا! نه آنجا! درپی جایی برای زیستن! )))
(((آرزو می کنم برای همه که فقط یک آرزو در دلتان باقی بماند.)))
(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

گذر لحظه ها

امروز وقتی از زیر یک درخت عبور می کردم صدای زیبایی گوشم را نوازش داد . اری صدا صدای خرد شدن برگهای مرده زیر پای من بود . نگاهی به درخت کردم هنوز درخت برگهای سبز داشت که به انسان شادی می داد.
می خواهم برایتان در باره برگ بگویم برگی که از تولد تا بعد از مرگ همیشه زیباست . اری وقتی برگ تولد می شود با ان رنگ سبز زیبایش به انسان شادی و تراوت خاصی می بخشد و انسان را زنده نگه می دارد و وقتی که مرگش فرا می رسد بدون هیچ منتی بر درخت از ان جدا می شود تا جایش را به جوانه تازه ای بدهد و با رقص در هوا دور تا دور خود را می بیند و از این دنیا خدا حافظی می کند و این خدا حافظی چه زیباست در چشم هر انسان. به زمین که می رسد دیگر در این دنیا وجود ندارد ولی با عبور یک نفر از روی ان خرد می شود و صدای دل نشینی از ان پخش می شود تا دیگر اثری از ان در این جهان باقی نماند.

((( ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم!!!. )))
((( نه اینجا! نه آنجا! درپی جایی برای زیستن! )))
(((آرزو می کنم برای همه که فقط یک آرزو در دلتان باقی بماند.)))
(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

رمز موفقیت

چیزی به خاطر نمی اورم نمی توان گفت حقیقت است یا رویا می خواهم از اعماق وجودم فریاد بکشم.
اما این سکوت مرگبار مانع میشود اکنون که جنگ در درون من به پایان رسیده بیدار می شوم
اما نمی توانم چیزی ببینم چیز زیادی از عمرم باقی نمانده و اکنون هیچ چیز جز درد واقعیت ندارد
به امید مرگ نفسم را در سینه حبس می کنم آه ای خدای من مرا بیدار کن
در تاریکی گرفتار شده ام و همه آن چیزی که می بینم ترس و وحشت مطلق است
نه قادر به زندگی هستم و نه می توانم بمیرم در خود گرفتار شده ام در جسمم این پوسته نگهدارنده ام
مرگ بینایی مرا از من گرفته گفتارم را شنواییم را دست و پایم را
روح و جانم را.... و برایم زندگی در جهنم را باقی گذاشته
فرشته عدالت هتک حرمت شده حقیقت به قتل رسیده و با نوار های سرخ رنگ لبانت را مهرو موم کرده اند
دیگر کارت تمام است زیرا مشکل ترین کارها اینه که کسی بتونه حقیقت و همونطور که هست بگه
من از میان همه نعمت های این جهان انچه را برگزیده ام و دوست دارم
تنهاییست این نگهبان سکوت شمع جمعیت تنهایی راهب معبد خاموشی ها
حاجب درگه نومیدی سالک راه فراموشی ها
زندگی وظیفه است ، آن را به انجام رسان ، زندگی بار است ، آن را بر دوش کش . زندگی گنجینه است ، آن را با دیگران سهیم شو . آن کس انسان حقیقی است که هیچ گاه از وظایفش روی بر نمی تابد ، بارهای زندگی را بر دوش می کشد و نعمت های زندگی را با نیازمندان سهیم می شود .

((( نه اینجا! نه آنجا! درپی جایی برای زیستن! )))
((( ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم!!!. )))
(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

بنام آنکه "هست" , تا "هست" ما "بود" شود

تقدیم به : آنکه یادش دلم را قربانی طوفان خاطرش میکند!
در انتظار صبحم , خورشید من! درآئی
آیا شود که شعری از غربتم سرایی؟!
از یاد چشم مستت , از قلب مخملینت
آسان گذر نمودم , اما تو با وفائی
هجران کرده پیرم , در بند غم اسیرم
شوقت شده امیدم , زیرا تو با صفائی
فریاد احتیاجم , بیمار لاعلاجم
دستم به دامن تو , طبیب من کجائی؟
تنها شده نگاهم , خامش شده صدایم
در آرزوی مرگم , گر پیش من نیائی
راضی مشو که قلبم , پرخون شود عزیزم!
هشیار میشوم من , گر یاد من بیائی
یاد دل عزیزت , آتش زده به جانم
من غرق در سکوتم , جانم!چه پر نوائی!
از وسعت خیالت , از قلب بی ریایت
از چشم پاک ومستت , من میکنم گدائی
ای بلبل چمنزار! , ای هجرتودل آزار!
از بهر این غریبه , زیباترین سرائی
دیدی چونان سبکبال , چون از قفس پریدم
با یاد نغمه ات بود , ای نغمه رهائی !
بار دگر خرامان , خواهم که سویت آیم
من بنده ات شوم تا , بر من کنی خدائی
خواهم همه وجودم , در پای تو بسوزد
میگردم آن زمان من ,"عاشقترین فدائی"
ای کاش! میشدم من , همسوز قلب پاکت
گردیم هردو شیدا , با شور همنوائی
فریاد میکنم من ؛ ای اهل دل! خدا را!
دلگیرم از وجودم , این زاهد ریائی!
خسته ازین تباهی , بیزار ازین دوراهی
بر قلب من نظر کن , تو بهترین دوائی
هرشب نشسته ام من , در ازلت نیایش
خوانم تورا دمادم , تو لذت دعائی!
بندم اگر گسستم , عهدم اگر شکستم
بگذشتی از گناهم , چون عاشق رضائی!
-"بیدار چون شدم من , آهی زدل کشیدم
گفتم:خدا! کجائی؟! , فریاد ازین جدائی!
(روی بام دنیا! , مدهوش یادش! , مشتاق ماندن! , دلم برایت میسوزد!)

((( نه اینجا! نه آنجا! درپی جایی برای زیستن! )))
((( ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم!!!. )))
(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

پسرم.........دخترم..........

قسط توهین ندارم فقط جنبه طنز دارد فقط این متن
سلام... و اما با اینکه پسرم و پسر پرست...ولی نوبتی هم که باشه نوبت پسرهاست
فقط یادتون باشه... تعداد خیلی کمی از پسران شامل این متن می باشند:
+-+-+-+-+-+- +-+-+-+-+ -
دختر ها و پسر ها چگونه نیمرو درست می کنند
+-+-+-+-+-+- +-+-+-+-+ -
دخترها
توی ماهیتابه روغن میریزن
اجاق گاز زیر ماهیتابه رو روشن میکنن
- تخم مرغها رو میشکنن و همراه نمک توی ماهیتابه میریزن
چند دقیقه بعد نیمروی آماده رو نوش جان میکنن
+-+-+-+-+-+- +-+-+-+-+ -
پسرها
توی کابینتهای بالایی آشپزخونه دنبال ماهیتابه میگردن
توی کابینتهای پایینی دنبال ماهیتابه میگردن و بلاخره پیداش میکنن
ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن توی ماهیتابه روغن میریزن توی یخچال دنبال تخم مرغ میگردن
یه دونه تخم مرغ پیدا میکنن چند تا فحش میدن دنبال کبریت میگردن
با فندک اجاق گاز رو روشن میکنن و بوی سرکه همراه دود آشپزخونه رو بر میداره
(بگو چرا روغنش بوی ترشی میداد ماهیتابه رو میشورن!
ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن واقعی میریزن
تخم مرغی که از روی کابینت سر خورده و کف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاک میکنن
چند تا فحش میدن و لباس میپوشن میرن سراغ بقالی سر کوچه و 20 تا تخم مرغ میخرن و برمیگردن
تلویزیون رو روشن میکنن و صداش رو بلند میکنن
روغن سوخته رو میریزن توی سطل و دوباره روغن توی ماهیتابه میریزن
تخم مرغها رو میشکنن و توی ماهیتابه میریزن دنبال نمکدون میگردن
نمکدون خالی رو پیدا میکنن و چند تا فحش میدن دنبال کیسهء نمک میگردن و بلاخره پیداش میکنن
نمکدون رو پر از نمک میکنن صدای گزارشگر فوتبال رو میشنون و میدون جلوی تلویزیون
نمکدون رو روی میز میذارن و محو تماشای فوتبال میشن
بوی سوختگی رو استشمام میکنن و میدون توی آشپزخونه
چند تا فحش میدن و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل میریزن
توی ماهیتابه روغن و تخم مرغ میریزن با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم میزنن
صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال میشنون و میدون جلوی تلویزیون سریع برمیگردن توی آشپزخونه
تخم مرغهایی که با ذرات تفلون کنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توی سطل میریزن
ماهیتابه رو میندازن توی سینی دنبال ظرفهای مسی میگردن
قابلمهء مسی رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن و تخم مرغ میریزن
چند دقیقه به تخم مرغها زل میزنن یاد نمک میفتن و میرن نمکدون رو از کنار تلویزیون برمیدارن
چند ثانیه فوتبال تماشا میکنن یادغذا میفتن و میدون توی آشپزخونه
روی باقیماندهء تخم مرغی که کف آشپزخونه پهن شده بود لیز میخورن
چند تا فحش میدن و بلند میشن نمکدون شکسته رو توی سطل میندازن
قابلمه رو برمیدارن و بلافاصله ولش میکنن
چند تا فحش میدن و انگشتهاشون که سوخته رو زیر آب میگیرن
با یه پارچهء تنظیف قابلمه رو برمیدارن
پارچه رو که توسط شعله آتیش گرفته زیر پاشون خاموش میکنن
نیمروی آماده رو جلوی تلویزیون میخورن و چند تا فحش میدن...

((( نه اینجا! نه آنجا! درپی جایی برای زیستن! )))
((( ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم!!!. )))
(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

فریاد

مشت می کوبم بر در پنجه می سایم بر پنچره ها
من دچار خفقانم، خفقان من به تنگ آمده ام ، از همه چیز
بگذارید هواری بزنم، آی! با شما هستم ! این درها را باز کنید!
من به دنبال فضایی می گردم لب بامی لب کوهی لب صحرایی
که درآنجا نفسی تازه کنم آه! می خواهم فریاد بلندی بکشم که صدایم به شما هم برسد!
من به فریاد،همانند کسی که نیازی به نفس دارد مشت می کوبم بر در
پنچه می سایم به پنچره ها محتاجم من هواری را سر خواهم داد!
چاره درد مرا باید این داد کند از شما خفته چند!
چه کسی می آید با من فریاد کند؟ مریم شادوسلامت باشید ودنیا به کامتان شاد باشید
اینجا چه سخت است در انتظار هیچ کس و هیچ چیز نبودن و زیستن ! آیا در خانه نیز چنین بود؟
بر یال سرخش دست میکشم ، به گردنش به زمزمه ی آرام ، در گوشش نجوا میکنم ای باد !
در دلم دریای ابر هاست به خانه ی روشنم ببر
آنجایی که بر سفره ها آفتاب را قسمت میکنند و شبنم ها و شقایق ها را از دست رفته ام و بر باد ای باد ! (نه اینجا! نه آنجا! درپی جایی برای زیستن!)

((( نه اینجا! نه آنجا! درپی جایی برای زیستن! )))
((( ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم!!!. )))
(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

سلام به همه دوستان

دو چیز را هیچوقت فراموش مکن
1- خدا را
2- مرگ را
دو چیز رو همیشه فراموش کن :
1- به کسی خوبی کردی
2- کسی به تو بدی کرد
یک : درمجلس وارد شدی زبان نگه دار
دو : درسفره حاضرشدی شکم نگه دار
سه : درخانه ای وارد شدی چشم نگه دار
دنیا دوروز است :
یک روز با تو ویک روز برعلیه تو
روزی که باتوست مغرور نباش وروزی که برعلیه توست صبور باش
هردو پایان پذیرند .

((( نه اینجا! نه آنجا! درپی جایی برای زیستن! )))
((( ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم!!!. )))
(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

روانشناسی زنان

مغزهای مردان راه حل گرا و مغزهای زنان فرایند گرا
قسمت دوم
بی جهت نبست که زن ها همیشه شکایت می کنند که مردها حرف آنها را قطع می کنند و به آنها اجازه صحبت نمی دهند. به ‏زعم یک زن، پیشنهاد راه حل پیوسته مرد نشان می دهد که او همیشه می خواهد حق به جانبش باشد. و دیگر این که مرد همیشه ‏گمان می کند که زن در اشتباه است. از سوی دیگر وقتی زن احساسات و عواطف خود را با کسی در میان می گذارد، نشان ‏می دهد به او اعتماد دارد زیرا اسرار محرمانه خود را مطرح می سازد.‏ وقتی زن اسرار محرمانه خود را با شما درمیان می گذارد، قصد شکایت ندارد. معنایش این است که او به شما اعتماد کرده ‏است.
برای تو مینویسم تو که معنای باران را از ناودانها نمی پرسی و هیچ گاه با. برای کوهها قهر نمی کنی برای تو که پنجره را به خاطر دیدن خورشید دوست داری و به یاسها به خاطر اینکه بوی یار را دارند احترام می گذاری برای تو می نویسم میدانم که رودهای ملتهب جهان در پیرامون تو گم میشوند و رویاهای من هر چقدر بدوند به تو نمیرسند من هم با این قلم لنگ به تو نخواهم رسید من هر شب برای تو نامه مینویسم و صبها قبل از اینکه افتاب به کوچه ما بیاید ان را به پای مرغ عشقی میبندم تا به تو برساند ایا نامه های مرا میخوانی؟ایا باورت میشود که من یک روز روی موجهای اقیانوسی مهربان خانه داشتم ؟ایا باورت میشه که من هرگز بی یاد میوه های تابستان نمی خوابم؟
برای تو مینویسم حرفهایم را در برف مگذار و به کاغذ ها بگو از واژه هایم روی برنگردانند برای چشمهایم نامه بنویس زودتر از پرنده های بی دانه در برف مانده ام شاید تخیلم یخ بزند.
مدام ثانیه ها رو میبینم که از روبرویم میگذرند و در پشت خیابانی گنگ گم میشوند عمر من کوه عظیمی از ثانیه هاست چقدر زود رفت روزهای با تو بودن چقدر زود امد روزهای بی تو بودن به تو سلام میکنم که همواره از دستهای خوش ذوق هواداری می کردی و هیچ گاه مرا در مهلکه عشق و نان تنها نگذاشتی چقدر طولانی است جاده ای که گام تو را از یاد برده است.چرا به من نگاه نمیکنی؟چرا دستی به سرو روی کلمات یتیم من نمیکشی؟چرا سری به تنهایی من نمیزنی؟سلام مرا سبز کن ای یگانه ای که سیاره های حوالی خانه ات پاییز و زمستان ندارند.

((( نه اینجا! نه آنجا! درپی جایی برای زیستن! )))
((( ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم!!!. )))
(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

تبر

به هیزم شکن ماهری کاری دریک تجارتخانه بزرگ چوب پیشنهاد شد و اون قبول کرد. حقوق پیشنهادی و همه شرایط کار فوق العاده بود و به همین خاطر هیزم شکن عزمش رو جزم کرد که تمام تلاشش رو بکنه و کار رو به نحو احسن انجام بده.
کارفرما یه تبر بهش داد و بعد هم اونو به محل کارش برد. روز اول 15 تا درخت رو انداخت. کارفرما برای کار خوبش ازش تشکر کرد و بهش گفت که همینطوری ادامه بده... این تشویق باعث شد هیزم شکن تو کارش انگیزه بیشتری پیدا کنه روز بعد هیزم شکن بیشتر تلاش کرد ولی این بار 10 تا درخت رو انداخت روز سوم حتی از روز دوم هم بیشتر سعی کرد ولی فقط 7 تا درخت رو تونست قطع کنه هر روز که میگذشت تعداد درختها کمتر میشد با خودش گفت حتما دارم قدرتمو از دست میدم رفت پیش کارفرما و بهش گفت که چی شده و اینکه چقدر ناراحته کارفرما گفت: آخرین بار کی تبرتو تیز کردی؟
هیزم شکن گفت: تیز؟؟؟ وقت نداشتم تیزش کنم! سرم گرم قطع کردن درختا بود!!!
گاهی تو زندگی لازمه که یه کم وایسیم و نگاهی به خودمون و داشته هامون بندازیم.. چیزایی که داریم همیشه کافی و کامل نیستن . کلید موفقیت اینه که هر چند وقت یه بار تبر وجودمونو تیز کنیم!

((( نه اینجا! نه آنجا! درپی جایی برای زیستن! )))
((( ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم!!!. )))
(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

می توانم

می توانم قلبی داشته باشم مانند آینه پاک و صاف که نوانیت عشق الهی در آن تجلی کند .
می توانم همه نوع بشر از هر رنگ و زبان و نژادی را دوست داشته باشم زیرا آنها مخلوق معشوق روحانی من هستند .
می توانم غم ها را فراموش کنم و آماده حل مشکلات باشم .
می توانم آنقدر قلبم را سرشار از عشق کنم که دیگر جایی برای کدورت و دلخوری نماند .
می توانم به خاطر همه آن چیزهایی که خداوند مهربانم به من عطا کرده سپاسگزار باشم .
می توانم صادق ترین و مهربان ترین فرد روی زمین باشم .
می توانم در مسیر رسیدن به کمال و ترقی تنها به هدف خود ناظر باشم و نه به دیگران .
می توانم هر گاه نیاز به مدد الهی داشتم دستم را به سوی آن دلبر یکتا بلند کنم و از صمیم قلب تنها او را صدا بزنم .
می توانم به آنچه که خداوند برایم در نظر گرفته راضی باشم .
می توانم با محبت خالصانه ، قلب پدرم ، مادرم ، خواهرم وبرادرم و همه اطرافیانم را شاد و مسرور کنم .
می توانم در تصمیم گیری هایم از استاد بزرگ یعنی تجربه کمک بگیرم .
می توانم خالص ترین و پاک ترین شوم و بدون توجه به اوضاع کنونی عالم اینگونه باقی بمانم .
می توانم با دعا و مناجات خالصانه به سوی درگاه الهی حقیقت را بیابم .

((( نه اینجا! نه آنجا! درپی جایی برای زیستن! )))
((( ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم!!!. )))
(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))