گروه اینترنتی جرقه ایرانی

عاشقانه-خبری اس ام اس اهنگ موزیک شعر ادبی بهداشتی خدماتی-خفن-عکس-موبایل

گروه اینترنتی جرقه ایرانی

عاشقانه-خبری اس ام اس اهنگ موزیک شعر ادبی بهداشتی خدماتی-خفن-عکس-موبایل

آهنگ جدید و بسیار زیبای محسن چاوشی به نام تو ناز میکنی

آهنگ جدید و بسیار زیبای محسن چاوشی به نام تو ناز میکنی

دانلود

آهنگ جدید و زیبای حسام ، عماد و سالی به نام عروسی

آهنگ جدید و زیبای حسام ، عماد و سالی به نام عروسی

Aroosi

آهنگ جدید و بسیار زیبای مسعود سعیدی به نام جاده

آهنگ جدید و بسیار زیبای مسعود سعیدی به نام جاده

آهنگ با کیفیت 128 MP3

سوم تیر؛ مصافی به قدمت تاریخ

سوم تیر؛ مصافی به قدمت تاریخ

اشاره: در میان اهالى فلسفه، برخى دستی در عالم سیاست دارند. اما دکتر «سعید زیباکلام» از جمله مبارزینی بوده که در سالهای انقلاب، از انجمن اسلامی دانشجویان در اروپا تا کوچه های تهران شاهد فعالیتهای سیاسی او بوده اند. وی حتی تا سال 65 از مسئولین ارشد وزارت امور خارجه بوده است. هرچند پس از آن، نشستن بر کرسی تدریس و تحقیق را به صندلی مدیریت ترجیح می دهد. چنانکه در سال 69 با تغییر رشته از کارشناسی ارشد جامعه شناسی انقلاب، با مدرک دکترای فلسفه علم دانشگاه لیدز انگلستان به ایران باز می گردد.

 


سعید زیباکلام متولد ۱۳۳۲ تهران است. سخنرانی های او در نقد نظام علمی و دانشگاهی کشور همیشه از پرمخاطب ترینهاست. این استاد فلسفه دانشگاه تهران توانسته به خاطر تحقیقات و آثارش در سه حوزه فلسفه علم، فلسفه سیاست و فلسفه های پست مدرن، بر حوزه اندیشه دینى و فلسفی کشور اثر بگذارد. «چیستی علم» نخستین کتاب او در سال ۷۸ از سوی انتشارات سمت چاپ و منتشر شد و اکنون به چاپ نهم رسیده است. «نظریه لیبرال دموکراسی» اثر پروفسور اندرو لوین را همین محقق و مترجم در سال ۸۰ به فارسی برگرداند و همراه با مقدمه ای انتقادی و حاشیه های توضیحی به چاپ سپرد. «معرفت شناسی اجتماعی» او نیز در سال ۸۴ به بازار آمد.

آنچه درپى مى آید گفت وگویی با وی در سالگرد حماسه سوم تیر است. وی سوم تیر را مصافی به قدمت همه تاریخ و تجلی گر همه مبارزات طول تاریخ بشر می داند: آرایش دو "جریانی" که نهایتاً به مرحله دوم رسیدند، به واقع آرایش تاریخی خیره کننده ای بود، آرایشی که به گمان بنده بسیار بسیار زود است درباره آن بتوان قضاوت رویهمرفته مستوفا و نزدیک به واقعی کرد. بنده معتقدم یکی از جذاب ترین، جالب ترین و آموزنده ترین فرازهای تاریخ بعد از انقلاب، مصاف دور دوم انتخابات ریاست جمهوری نهم است، مصافی به قدمت تاریخ و تجلی گر همه مبارزات طول تاریخ بشر.

برخی معتقدند در دهه دوم انقلاب چرخشی در نگاه مدیریتی کشور بوجود آمد، چرخشی از رویکرد مدیریت انقلابی به نگاه سرمایه سالار، لیبرال و غربی. نظر شما در رابطه با این نظریه چیست؟

در واقع صحیح تر است به جای "نگاه مدیریتی"، از گونهای آفت زدگی عمیق سخن بگوییم. تعبیر "نگاه مدیریتی" دلالت دارد بر اینکه نگاه یا نگرش های مدیریتی و سیاستگذاری متفاوت و رقیبی جهت حفظ و اداره هرچه بهتر و کارآمدتر کشور وجود داشته است و از میان آنها یکی برگزیده و انتخاب شده است. به گمان بنده این تلقی، بسیار بسیار خوش بینانه و بلکه ساده انگارانه است.

شاید دقیق تر باشد عوض چرخش در "نگاه مدیریتی" از ورود و سیطره فرهنگی غنیمت جویانه و دنیاطلبانه صحبت کنیم. سابقه سیطره یافتن این نوع فرهنگ اقتصادی و سیاسی را ما در صدر اسلام هم سراغ داریم.

علاوه بر این، نکته دیگری را هم لازم است، اضافه کنم و آن اینکه سخن از "نگاه سرمایه سالار لیبرال غربی" ناصحیح است. اگر آشنایی اجمالی هم با نگرش یا نظریه های سرمایه دارانه لیبرال می داشتیم، از سیطره یافتن آن سخن نمی گفتیم. چراکه آنچه به واقع پس از پایان دفاع مقدس حاکم شد فاصله بسیار بسیار زیادی با آن نوع نظام ها داشت. اگر در این مورد کمترین شکی وجود دارد، کافیست برخی از اهم سیاست ها و سازوکارهای موجود در جوامع سرمایه داری لیبرال غربی را با آنچه در ایران پس از جنگ واقع شد، مقایسه کنیم.

زمینه ایجاد این چرخش فرهنگی چه بود؟ آیا عملکرد برخی مسئولان و نوع نگاهی که بر مدیریت آنها حاکم بود، در این چرخش مؤثر بود؟ آیا میدان دادن به برخی جریانات، افراد و رویکردها در این دوره بر این چرخش مدیریتی اثر گذاشت؟

به گمان بنده، شرایط و عوامل متعددی در ظهور چنین فرهنگ و سیاست هایی دخیل و سهیم هستند. موتور محرکه و نطفه اصلی و اولیه، وجود تعلقات دنیاطلبانه متکاثرانه و مسرفانه است، تعلقاتی که بدمان آید یا خوشمان آید، ریشه در هوای نفس ما دارد.

از اینجا به بعد را دیگر متوسل به تبیین های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی می شوند. یعنی موتور محرکه دنیاطلبانه و متکاثرانه به دنبال شرایط و زمینه مناسب می گردد و به محض یافتن آن شرایط مساعد، ظهور و بروز می یابد و این یعنی، دوره پس از سد سکندر و رسوخ ناپذیری بنام امام خمینی (رحمة الله علیه) رهبری که موضعگیری صریح و خلل ناپذیری نسبت به اشرافی گری و قبیله سالاری داشتند و موضعگیری بی بدیلی که نسبت به ساده زیستی خود و اعضای خانواده خود و مسئولان حکومتی داشتند، جای هیچگونه تردید برای هیچکس باقی نمی گذاشت. خلأیی که همواره هرگونه تغییر و تحول قدرت برای مدتی کوتاه، خواه یا ناخواه به نحو گریزناپذیری رخ می هد و افراد فرصت طلب، صرف نظر از موضع گیری مقامات یا مسئولان، از آن برای ایجاد رویه های مورد نظر خود نهایت بهره برداری را می کنند.

از طرف دیگر، جنگ تحمیلی هشت ساله با مجاهدت ها و جانفشانی های بی شمار بسیاری از مخلص ترین و شایسته ترین جوانان وطن به پایان رسیده است و این یعنی، جامعه در مجموع انتظار دارد خرابی ها و صدمات حاصله از جنگ در عرصه های مختلف و نیز میراث نابسامانی های متکثر رژیم فاسد و وابسته پهلوی به سرعت رفع و جبران شود و بالاخره انقلاب برخی از نیروها و شخصیت های صدیق و شناخته شده خود را به علل مختلف منجمله اعمال تروریستی در آن هشت سال از دست داده است.


این سه عامل به همراه عوامل متعدد غیرعمده دیگر، روی هم رفته شرایطی را بوجود آورد که در آن برخی از دولتمردان مدعی سکانداری، امانت داری و سیاستمداری انقلاب شدند و جمیع شخصیت های فکری و سیاسی انقلاب دعوت شدند با خیالی آسوده نظاره گری پیشه کنند و به فکر کار و اشغال متعارف خود باشند! آن دعوی و این دعوت با چنان اعتماد به نفسی صورت گرفت که متأسفانه بر کثیری از شخصیت ها و تشکل های شفیق و دلسوز انقلاب مؤثر واقع شد.


"مؤثر واقع شد" یعنی بسیاری در عمل پیرو این مشی و طریق شدند که "هرچه آن خسرو کند، شیرین کند". بنده تردید ندارم که اولین خشت کج و بلکه معوج و ویرانگر انقلاب که به ظهور و استیلای فرهنگ اشرافی و قبیلگی شبه سلطنتی مستکبرانه انجامید، دقیقاً همین است که فردی یا گروهی مدعی شود ما مصالح انقلاب را و ملک و مملکت را بهتر از دیگران می دانیم و می شناسیم و پاس می داریم. اگر درس های خود را از سیره نبوی و علوی درست یاد گرفته باشیم، باید بدانیم که امر به معروف و نهی از منکر، شفقت بر خلق، ظلم ستیزی، عدالت خواهی، حب وطن، پاسداری از انقلاب و میراث خون شهدا و صدیقان و عالمان راستین انحصار برنمی تابد؛ "کلکم راع و کلکم مسئول". که اگر پایبندی به این ارزش های بنیانی اسلامی انحصار بردارد، سکولاریسم با تمام قد و قامت خود، بر ما و بر انقلاب و سیاست ما حاکم خواهد شد، مگر نشد؟!

ای کاش این سکولاریسم که عزیزترین ارزش های انقلاب اسلامی را به شدت تضعیف و بلکه تخریب کرد، همراه لیبرالیسم همزاد خود هم می شد! تا دست کم آن فرهنگ و شبکه اشرافی قبیلگی مسرفانه طغیانگرایانه دنیا پرستانه تحت نظارت و موازنه سایر نیروهای اجتماعی- سیاسی قرار می گرفت و قدری مهار می شد. همین جا لازم می دانم اعتقاد عمیق خود را نیز اعلام کنم که عرصه عمومی سیاست در هیچ یک از ایدئولوژی های سیاسی معاصر -لیبرالیسم، سوسیالیسم، آنارشیزم، کانسرواتیزم- به فراخی و وسعت در اسلام نیست و زندگی سراسر مبارزه و مجاهده و اسارت و حبس و شهادت ائمه هدی (علیه السلام) گواهی است برای هر که بخواهد آن را ببیند و بشنود و اندوخته قلبش کند.

تبعات اجتماعی چرخش رویکرد مدیریتی کشور از انقلابی به لیبرال چه بود؟ این تبعات چه تأثیری در ایجاد فساد اقتصادی داشت؟ چه تأثیری در ایجاد فساد سیاسی و فرهنگی داشت؟ چه تأثیری در ایجاد باندهای قدرت و ثروت و شکل گیری طبقه جدید در جامعه ایرانی داشت؟

تبعات سیاسی و اقتصادی فرهنگ قدرت طلبانه زراندوزانه امر چندان دشوار و پیچیده ای نیست و ایضاً، تبعات بسیار فاسد فرهنگی و اعتقادی، ژرف ترین و ویرانگرترین اتفاقی که سیطره مجدد فرهنگ و مناسبات اشرافی- چپاولی بر این مرز و بوم به ارمغان آورد، ترویج و تحکیم این باور سرطانی بود که: "ای بابا! این مملکت درست بشو نیست."

با صورت های دیگر این باور ملک و ملکت و انقلاب بر باد ده هم آشنا هستیم: "همه ماجراها دست خودشونه"، "فقط جای اربابان عوض شده"، "پس خون شهدا این وسط چی می شه؟"، "مملکت بی صاحبه دیگه"؛ "هرکی به فکر جیب خودشه"؛ چنانچه این نقل قول های مردم کوچه و بازار را به دقت مورد تأمل قرار دهیم، تمام ابعاد تبعات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را درک و فهم خواهیم کرد.

این تبعات چه تأثیری در شکل گیری حلقه بسته "نخبگان مدیریتی" داشت؟

"حلقه نخبگان مدیریتی"! چه تعبیر محترمانه و آبرومندی! شبکه انحصار گر فاسد و مفسد قدرت- ثروت جدید که به نحوی جایگزین هزارفامیل سابق موروثی این آب و خاک شده است را نخبگان مدیریتی می نامید؟ خداوند عاقبت ما و شما را ختم به خیر فرماید!

آرایش سیاسی- اجتماعی موجود در دوره انتخابات ریاست جمهوری نهم به چه شکلی بود؟ آیا می توان گفت جبهه بندی موجود میان رویکرد انقلابی عدالت محور و رویکرد لیبرال و سرمایه محور بوده است؟

به نظر بنده ماجرای دور اول و دور دوم انتخابات ریاست جمهوری نهم داستان بسیار تأمل انگیز و عبرت آموزی است. در مبارزات انتخاباتی دور اول با گرد و غبار و ازدحام قابل توجهی مواجه بودیم لیکن به تدریج که به روز انتخابات نزدیک شدیم، پرده های بسیار کنار رفت؛ برخی از نامزدهای پرسابقه سیاسی که ظاهراً مکتبی وانقلابی می نمودند، به نفع برخی جریان های تجدیدنظر کرده قدرت طلب کنار رفتند و برخی دیگر هم بنا به ملاحظاتی دیگر که در جای خود قابل بررسی است، اعلام انصراف کردند.

آرایش دو "جریانی" که نهایتاً به مرحله دوم رسیدند، به واقع آرایش تاریخی خیره کننده ای بود، آرایشی که به گمان بنده بسیار بسیار زود است درباره آن بتوان قضاوت رویهمرفته مستوفا و نزدیک به واقعی کرد. بنده معتقدم یکی از جذاب ترین، جالب ترین و آموزنده ترین فرازهای تاریخ بعد از انقلاب، مصاف دور دوم انتخابات ریاست جمهوری نهم است، مصافی به قدمت تاریخ، تجلی گر همه مبارزات طول تاریخ بشر. مصافی که تبیین تفصیلی آن دست کم گذشت نسلی را طلب می کند.

اما در اینجا بدین مقدار حداقلی و اشاره گونه می توان و باید بسنده کرد: از طرفی "جریانی" ایستاده است که دانشگاهیان و حوزیان فراوان و نامداری گروه گروه از آن حمایت می کنند. احزاب و گروه ها و مطبوعات سازمان یافته و هماهنگ و آزموده تر مدرنیستی یکی پس از دیگری به خیل عظیم و هیبت زای حامیان آن می پیوندند. برخی از اساتید معروف دانشگاهی بهمراه برخی روزنامه نگاران و مقاله نویسان مشهور روزنامه ای، میادین بزرگ شهر تهران را با اطلاع قبلی صحنه تبلیغ و ترویج این جریان پرسابقه و پرسرمایه و پرعظمت کردند. ستادهای ریز و درشت در منازل و مغازه های بسیاری به یمن و برکت توزیع سخاوتمندانه بخش بسیار کوچکی از آن سرمایه ها فعالیت می کردند.

همچنین تلاش فراوانی صورت می گرفت تا بر تعداد فیلسوف- فقیهان نامدار حامی افزوده گردد. و باید افزود که روزی نبود که بزرگی، فیلسوفی، فقیهی، جامعه شناسی، سیاست شناسی و خلاصه عالمی دانشگاهی یا حوزوی به طومار فزاینده حامیان این جریان اضافه نشود. جریانی با انبانی بزرگ و سنگین از تجربه و تدبیر و سیاست و کیاست و سوابق قرابت با طلایه داران انقلاب؛ جریانی با شیخوخیت و زعامتی فراگیر و گسترده در لایه های مختلف حکومتی، مدیریتی، و تجارتی؛ جریانی حامل فقاهت، تفسیر و مصلحت اندیشی و مصلحت بینی، هم در انقلاب و هم در نظام و هم در اسلام، بی هیچ کم و کاستی؛ جریانی که نه تنها کثیری از مشاهیر قدرت و ثروت و معرفت را با خود و در کاروان خود همراه داشت و همراه کرد که در خارج از مرزها به تناسب داخل کشور از حمایت های پنهان و آشکاری برخوردار بود. نه تنها برخی از شیوخ خلیج فارس و شیوخ برخی از جمهوری های عربی که شیخ و اجله همه آنها نیز به ایما و اشاره حامی این جریان بودند. و نه تنها این قبیل زعمای ممالک اسلامی که برخی از زعمای بلاد افرنگ نیز نمی توانستند جلوی شور و شوق حمایت آمیز خود را نسبت به این جریان بگیرند و آن را چند صباحی پنهان نگهدارند.

در طرف دیگر، "جریانی" قرار داشت که به زحمت می شد نام جریان بر آن چسباند. جریانی بی سرمایه و بی شیخوخیت، جریانی بدون زعامت و حمایت در لایه های مختلف حکومتی، مدیریتی، و تجارتی. جریانی که نه فقاهت داشت و نه تفسیرهای چند ده جلدی؛ جریانی که نه برای انقلاب و نظام قائل به مصلحت اندیشی بود و نه معتقد بود که با بستن چشم بر حقایق ارزشی و بینشی اصیل اهل بیتی باید برای اسلام مصلحت بینی کرد. جریان غریبی بود! جریانی غریب و تنها. به زحمت می شد حزبی، تشکلی، یا گروهی سیاسی یا شبه سیاسی را یافت که بخواهد یا جرأت کند از آن حمایت کند و به زحمت می شد در میان عالمان دانشگاهی و حوزوی فردی را یافت که علناً از این شبه جریان کوچک سازمان نیافته بی پول و سرمایه و پشتوانه حمایت کند. مطبوعات مؤثر و جاافتاده تر و مقبول تر مدرنیستی و هم، در مواردی، مطبوعات غیر مدرنیستی سنتی نیز به لطایف الحیلی این جریان نحیف بدون حامی را تضعیف و تحقیر می کردند.

به زحمت می شد روزنامه نگار و مقاله نویس روزنامه ای را یافت که حاضر باشد به نحوی ولو تلویحی از این جریان غریب نحیف حمایت کند. هرکس در آن ایام قوا و نیروهای دوطرف را در مجموع و یا در یک روز مقایسه می کرد، در اندیشه می شد که براستی این جریان غریب با چه سرمایه و با چه جرأتی پا بدین میدان سهگمین گذارده است؟ براستی هیچ جزء و بخشی از جریان دوم قابل مقایسه با جریان اول نبود: نه قدش، نه وزنش، نه سرمایه اش، نه حامیان صاحب قدرت و ثروت و معرفتش، نه توان رسانه ای و مطبوعاتی اش، نه تجربه اش، و نه حامیان گونه گون شیخ و شاه و فرنگی اش. پس این جریان براستی چه داشت؟ و به اتکاء چه چیزی پا بدین میدان بسیار بسیار نابرابر گذاشته بود؟ سرمایه های این جریان برای چنین میدانی، همچون خودش، غریب بود. خیلی ساده و به اجمال، سرمایه هایش عبارت بود از سادگی و صداقت، دردمندی و دردشناسی و شوق خدمت و رفع تبعیض و محرومیت.

سرمایه این جریان عشق و اعتقاد شیعی به عدالت و تبعیت از الگوهای علوی به قدرم فهم و درک خود و شرایط و پذیرش نیروهای سیاسی در صحنه بود.

چه شد که مردم به احمدی نژاد رأی دادند؟ مؤلفه ها و ویژگی های جریانی که احمدی نژاد آن را نمایندگی می کرد، چیست؟ علت بازگشت مردم به نگاه و رویکرد انقلابی چیست؟

در آن چند روز قبل از 4 تیرماه روزی نبود که دانشجویانی پاک دل و مخلص سراسیمه وارد نشوند و جریان این نبرد بسیار نابرابر و در برخی موارد ناجوانمردانه را گزارش نکنند. روزی نبود که به طرق مختلف شنیده نشود که برخی از همین سنخ دانشجویان، امکانات قلیل مادی و مالی خود را در آن ایام صرف تبلیغات برای ایمان و اعتقادشان نکنند. دست کم شور و شوق و اشک هایشان حکایت از این شیدایی و فداکاری می کرد.

به گمان بنده پاسخ این سئوال چندان دشواری و پیچیدگی ندارد. به اعتقاد بنده مردم ایران یکی از درخشنده ترین و زیباترین جلوه های حق شناسی و عدالتخواهی کم نظیر خود را در این ماجرا به نمایش گذاشتند. هر چه از این رویداد تاریخی بیشتر فاصله بگیریم تابندگی و زیبایی این جلوه بیشتر نمایان خواهد شد. اگرچه امکان دارد بنظر برخی این قضاوت زودهنگام تلقی شود زیرا به یک معنای عمیق و همه جانبه ای ماجرای آن رقابت و نبرد نه تنها پایان نپذیرفته بلکه تازه از 4 تیرماه 1384 وارد مراحل و صورت های جدی تر و گاه ناجوانمردانه تری شده است. اگرچه موافقم که آن نبرد در صورت های مختلف واعلام نشده، نه تنها متوقف نشده که روز به روز بر دامنه آن افزوده می شود. لیکن قضاوت بنده صرفاً درباره فهم و انتخاب ملت ایران در چهارم تیرماه هشتاد و چهار است.

بزرگترین مشکلات و چالش های پیش روی احمدی نژاد چیست؟آیا می توان مافیای قدرت و ثروت را چالش پیش روی او دانست؟ آیا می توان صف بندی نخبگان در مقابل احمدی نژاد را چالش پیش روی او دانست؟ یا مثلاً پیوند امپریالیسم خارجی و دوستداران داخلی اش بزرگترین چالش است؟

قائل نیستم که کسی جز حضرت حق (تبارک و تعالی) می تواند فرجام نهایی این نبرد را بداند. و این یعنی، قائل نیستم که دولت نهم قطعاً بر خیل عظیم معضلات و مشکلات محصول سازوکار شبکه مفسد فزون طلب غارتگر قدرت- ثروت دوران پس از جنگ فائق خواهد آمد. همچنین، گمان نمی کنم کسی بتواند پیش بینی کند که دولت نهم قطعاً بر توطئه ها و دسیسه های افراد و جریان های مفسد و غارتگر بیت المال پیروز خواهد شد.

بخشی از ماجرا البته به تدبیر و ذکاوت دولت نهم و رئیس آن بستگی دارد، که چقدر علاوه بر برخوردهای موردی جهت قطع ایادی آن شبکه غارتگر طغیانگر مفسد، توانایی برخورد نظامند و سیاستگذارانه با این شبکه شوم را داشته باشد اما روشن است که این همه ماجرا نیست. همه شخصیت ها و مسئولین مختلف حکومتی، هریک نقش خود را در این معرکه ایفا خواهند کرد. و البته در "یوم یقوم الحساب" هم پاسخگوی اعمال خود خواهند بود. همچنین، صنوف و اقشار مختلف اجتماعی، اعم از دانشگاهیان و حوزویان، صاحبان ثروت و قدرت و آحاد مردم ایران هر یک سهم و مسئولیت خود را دارند. رئیس دولت مدتهاست که به تصریح و به تلویح می گوید دولت در موضوع عدالت و نیز در مبارزه خود علیه مفسدان اقتصادی تنهاست و این یعنی، مفسدان اقتصادی همدستان سیاسی پرقدرتی را درون حکومت پشت سر خود دارند که به موقع از آنها حمایت و حفاظت می کنند. اگر این سخن رئیس جمهور راست باشد از وقایع بنیاناً شومی در آینده نه چندان دور خبر می هد.

این وقایع عبارتست از ناکامی هرچه بیشتر دولت در امر سامان دادن به امور و توفیقات روزافزون شبکه قدرت- ثروت غارتگر مفسد، نارضایتی عمومی هرچه بیشتر، رویگردانی و نومیدی مردم از دولت و سیاست های آن، و نهایتاً رویگردانی ملت از شریف ترین و عزیزترین ارزش هایی که دولت نهم، بدمان آید یا خوشمان آید، پرچمدار آن است. به نظر بنده، پیروزی یا شکست دولت نهم فی نفسه اهمیت ماهوی یا ذاتی ندارد.

آنچه اما از اهمیت مبنایی فوق العاده سرنوشت سازی برخوردار است، این است که ملت ایران در اثر اعمال و افعال کنونی رجال و مسئولان سیاسی (همچون شراکت در غارت ها، همدستی و همراهی و تأیید پنهایی چپاول بیت المال، و همزمان مظلوم نمایی و توصیه خلق به پاکدامنی و امانتداری و تقوی، و نیز حق پوشیها و دروغ ها و سکوت ها و تجاهل ها و عافیت طلبی های دنیاطلبانه) عملاً روزی به این نتیجه برسد که: برای تأمین مسکن و اشتغال و ازدواج و تحصیل خود و فرزندان مان باید دست از عدالتخواهی و مبارزه با مفسدان و غارتگران برداشت و به نحوی با آنها کنار آمد. زیرا دیدیم که تنها دولتی که قدری به علویان شباهت داشت، بدترین وضع معیشتی را برای خود و فرزندان مان رقم زد. آری! دولتمدران نهم مردان دلسوز و زحمتکشی هستند و برخی از آمال شان و آرمانشان ما را تا حدودی به یاد نیکان و شفیقان و علویان می اندازد. لیکن چه سود؟ عاقبت الامر ما می خواهیم زندگی کنیم و امور زندگی مان قرار و سامانی داشته باشد، و البته به آقا امیرالمؤمنین و فرزندانش هم احترام می گذاریم و برای تعظیم و تکریم شان هر ساله مراسم سوگواری مجللی برگزار می کنیم!

آیا ملاحظه می شود که تنهایی دولت در امر عدالت و مبارزه با مفاسد اقتصادی چه معنای ژرفی دارد؟ (دقت کنیم! بحث بر سر کفایت و مناسبت یکایک سیاستهای دولت نیست که این امور مقام دیگری می طلبد) آیا روشن نیست که در صورت ادامه این تنهایی و رهاگذاشتن گرگ ها و کرکس ها و کفتارها در حمله به اقتصاد مملکت و حراست و حفاظت از آنان هنگام مواجهه با دولت، نتیجتاً خراب تر شدن وضع معیشتی مردم، آحاد مردم چه احساسی نسبت به آرمان طلبی و عدالتخواهی و مبارزه با مفاسد اقتصادی پیدا می کنند؟ آیا روشن نیست که این احساس بی تفاوتی و بلکه انزجار نسبت به این ارزشهای بنیاناً هویت بخش چه تبعات و نتایجی برای انقلاب اسلامی خواهد داشت؟ آیا بنیاناً چیزی از انقلاب اسلامی باقی خواهد ماند؟

نیز، آیا روشن نیست که سکولاریسم با تمام قامت خود در روح و فکر و احساس ملت ایران به نحو وثیقی تعبیه و تحکیم خواهد شد؟ در آن هنگام و در آن صورت، آیا جا ندارد از خود سؤال کنیم: براستی حال که آرمان طلبی ها و عدالتخواهی های ملی و بین المللی ما منتفی شده است، منازعات و مناقشات ما با افرنگیان دیگر بر سر چیست؟ و بنیانی تر از این، براستی ما برای چه انقلاب کردیم؟ آیا این سؤال با تمام قدرت و قوت برایتان مطرح نمی شود؟ اگر مطرح نشده و نمی شود، دست کم پای حرف بسیاری از جوانان و نوجوانان این مملکت بنشینید که بدون این تحلیل ها، به این سؤال رسیده اند و اگر گوش شنوایی پیدا کنند، آن را مطرح می کنند.

آری! روی سخن این بنده نه با جوانان و نوجوانان و مردم عادی این مرز و بوم است که سر در گریبان خود دارند و زندگی شان را می کنند، که با همه مسئولان است!

هر که هستیم باید بنشینیم و صادقانه دست کم به خودمان- آری! به همان قلب مان- پاسخ دهیم که: براستی ما برای چه انقلاب کردیم؟ طفره رفتن سودی ندارد زیرا روزی با شهدا و جانبازان و خانواده های رنج کشیده آنها در این دنیا و به نحو بی پرده ای، در دیار باقی مواجه خواهیم شد، مواجهه های فوق العاده هراسناک و بس خرد کننده. "و مالی لااعبد الذی فطرنی و الیه ترجعون".

LOVLY SmS = SmS Eshghoolaneh

LOVLY SmS = SmS Eshghoolaneh

اس ام اس های سره کاری و باحال

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

کریستال

تریاک

شیشه

ویسکی

ابجو

ناس

کراک

همه ی اینه رو میشه ترک کرد ولی تو رو نمیشه ترک کرد!

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

میدونی پیام خالی یعنی چی؟

یعنی به یادتم ولی حرفی برای گفتن ندارم

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

گریه کردم تا بدونی زندگی بی غم نمیشه

اگه مسیجی بفرستی از غرورت کم نمیشه

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

گریه هامو تو ندیدی هر چی گفتم نشنیدی

من کدوم عهد رو شکستم که تو sms نمیدی

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

با سیم ناز مژه هات یه عمر گیتار میزنم

نگاهتو کوک نکنی من خودمو دار میزنم

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

به غصه ها سنگ بزن هر وقت دلت تنگ می شه فقط به من زنگ بزن

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

همیشه از خوبی های دوستت برای خودت یک دیوار بساز ، اگه روزی بدی دیدی فقط یک آجر کم کن بی انصافیه که دیوار رو خراب کنی

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

به اندازه گریه گنجشک دوست دارم ، شاید این دوست داشتن کم به نظر برسه، اما یک چیزی رو نمیدونی ، گنجشکها زمانی که گریه میکنند می میرند

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

خدای اطلسی ها با تو باشد

پناه بی کسی ها با تو باشد

تمام لحظه های خوب یک عشق

به جز دلواپسی ها با تو باشد

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

بگم سلام دل میگیره ، بگم علیک دل میمیره ، فقط میگم دوست دارم ، اینجور دل آروم میگیره

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

قشنگترین لحظه هامو با سخت ترین دقایقت عوض می کنم تا بدونی چقدر

<< دوستت دارم >>

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

< دوست دارم بمیرم و سیاه پوشت کنم نه آنکه بمانم و فراموشت کنم >

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

از شمع سه چیز آموختم؛ ایستاده بمیرم ، بی صدا بمیرم

به پای دوست بمیرم

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

لحظه های بی تو بودن هر کدوم مثل یه ساله

لحظه های با تو بودن هم که رویای محاله !

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

آنکه چشمان تورا اینقدر زیبا کرد کاش از روز ازل فکردل ما میکرد !

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

نفرین به اون کسایی که روی دلا پا می ذارن تا که می بینن عاشقی میرن و تنهات می ذارن نفرین به آدمایی که تو سینه ها دل ندارن عاشق عاشق کشین ، رحم و مروت ندارن

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

اگر روزی فهمیدم که دوستم نداری گریه نمی کنم بلکه آرزو می کنم که روزی عاشق کسی بشی که دوستت نداشته باشد

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

دل تو اولین روز بهار , دل من آخرین جمعه سال ,و چه دوراند و چه نزدیک به هم ...

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

گفتی تو دلم اول و اخر خودتی از هرچه که دارم بهترینش خودتی خندیدم و زیر لب مکرر گفتم شاهزاده ی قصه های من خر خودتی!!! سخته کی بهت بگه ستاره شو بچینمت... بعد از یه عمر بهت بگه... دیگه نیا ببینمت...!!!!

نمی دونم گنجشک ها که شبیه هم هستند چه جوری همدیگه رو می شناسن و نمی دونم چند نفر شبیه من هستند که تو دیگه منو نمی شناسی

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

می شه مثل یک قطره اشک بعضیهارو از چشمت بندازی ولی هیچ وقت نمی تونی جلوی اشکی رو بگیری که با رفتن بعضیا از چشمت جاری می شه

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

هر وقت بعد از 120 سال رفتی اون دنیا خواستی از روی پل صراط رد شی بهت گفتن یکی حلالت نکرده .... بدون اون منم که می خوام به این بهونه یه باره دیگه ببینمت

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

آسمان را قسمت کردند:.....تکه ای برای برکه.....تکه ای برای رود....تکه ای برای دریا

دلم را قسمت کردند:..........تکه ای برای تو....تکه ای برای تو......تکه ای برای تو

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

دیشب فرشته ای فرستادم تااز تو مواضبت کنداماوقتی رسید توخواب بودی زود برگشت وگفت هیچ فرشته ای نمی تواند مواظب فرشته ای دیگر باشد

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود،

سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند. یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید. نجـار گفت:« من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکرکردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟» برادر بزرگ تر جواب داد: « بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است. او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتماً این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده.» سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت:« در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم.» نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار. برادر بزرگ تر به نجار گفت:« من برای خرید به شهر می روم، اگر وسیله ای نیاز داری برایت بخرم.» نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود، جواب داد:« نه، چیزی لازم ندارم.» هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کارنبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود. کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت:« مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟» در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکرکرد که برادرش دستور ساختن آن را داده، از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست. وقتی برادر بزرگ تر برگشت، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است. کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد. نجار گفت:« دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم.»

سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود،

سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند. یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید. نجـار گفت:« من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکرکردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟» برادر بزرگ تر جواب داد: « بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است. او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتماً این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده.» سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت:« در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم.» نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار. برادر بزرگ تر به نجار گفت:« من برای خرید به شهر می روم، اگر وسیله ای نیاز داری برایت بخرم.» نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود، جواب داد:« نه، چیزی لازم ندارم.» هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کارنبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود. کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت:« مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟» در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکرکرد که برادرش دستور ساختن آن را داده، از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست. وقتی برادر بزرگ تر برگشت، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است. کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد. نجار گفت:« دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم.»

 

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

یک نکته از دکتر علی شریعتی

یک نکته از دکتر علی شریعتی

در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود.

و کلمه، بی زبانی که بخواندش، و بی اندیشه ای که بداندش، چگونه می تواند بود؟

و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود،

و با نبودن، چگونه می توان بودن؟

و خدا بود و، با او، عدم،

و عدم گوش نداشت،

حرفهایی هست برای گفتن،

که اگر گوشی نبود، نمی گوییم،

و حرفهایی هست برای نگفتن،

حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آرند.

حرفهایی شگفت، زیبا و اهورایی همین هایند،

و سرمایه ماورایی هرکسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد،

حرفهای بیتاب و طاقت فرسا،

که همچون زبانه های بیقرار آتشند،

و کلماتش، هریک، انفجاری را به بند کشیده اند،

کلماتی که پاره های بودن آدمی اند...

اینان هماره در جستجوی مخاطب خویشند،

اگر یافتند، یافته می شوند...

و ...

در صمیم وجدان او، آرام می گیرند.

و اگر مخاطب خویش را نیافتند، نیستند،

و اگر او را گم کردند، روح را از دورن به آتش می کشند و، دمادم، حریق های دهشتناک عذاب برمی افروزند.

و خدا، برای نگفتن حرفهای بسیار داشت،

که در بیکرانگی دلش موج می زد و بیقرارش می کرد.

و عدم چگونه می توانست مخاطب او باشد؟

هرکسی گمشده ای دارد،

و خدا گمشده ای داشت.

هرکسی دوتاست و خدا یکی بود.

هرکسی، به اندازه ای که احساسش می کنند، هست.

هرکسی را نه بدانگونه که هست، احساس می کنند.

بدانگونه که احساسش می کنند، هست.

انسان یک لفظ است،

که بر زبان آشنا می گذرد،

و بودن خویش را از زبان دوست، می شنود.

هرکسی کلمه ای است:

که از عقیم ماندن می هراسد،

و در خفقان جنین، خون می خورد،

و کلمه مسیح است،

و در آغاز، هیچ نبود،

کلمه بود،

و آن کلمه، خدا بود

JoK 2 JoK

JoK 2 JoK

کلی جک و لطیفه

***********************************************

یه یارو میره اصفهان کارخانه لیوان و بشقاب یکبار مصرف میزنه، بعد از شش ماه ورشکست میشه!!!

***********************************************

اصفهانیه چشماش ضعیف بوده عینک میزده.

میخواد روزنامه بخونه هی عینکشو میزده یک کمی میخونده دوباره میذاشته تو جیبش دوباره میزده یه خورده میخونه و همینطور.

دوستش میگه: خوب، چرا عینکتو نمیزنی یکدفعه همشو بخونی؟

اصفهانیه میگه: آخه اونایی که درشت نوشته بدون عینک میتونم بخونم، عینک نمیزنم که شیشه اش مصرف نشه!!

***********************************************

SMS عاشقانه از طرف حیف نون:

کاش مغز داشتم و مرگ مغزی می شدم و قلبم را به تو اهداء می کردم...

***********************************************

یک روز یک یارو میره مرغداری جو میگیردش تخم میگذاره

میکشه پایین و میگه صدق الله علی العظیم ...

***********************************************

غضنفر نصف شب میره دزدی صاحب خونه پا میشه میگه کیه؟ غضنفر میگه هیچکی، گربست بع بع ... !

***********************************************

غضنفر با دوست دخترش تو ماشین بودن میبینه جلوتر ایست بازرسیه! قبل از ایست بازرسی به دوست دخترش می گه: تو از ماشین

پیاده شو بعد از ایست بازرسی بگو مستقیم تجریش که من دوباره سوارت کنم. بعد از ایست بازرسی دختره یادش میره بگه تجریش

میگه: ونک غضنفر میگه شرمنده!

***********************************************

یه روز اقوام یارو یه فارسه رو به جرم جوک ساختن علیهشون میگیرن تا مجازاتش کنن. بهش میگن میندازیمت تو اتاق گاز . فارسه رو میندازن تو

یه اتاق بدون سقف فارسه میزنه زیر خنده میگه: اتاق گازتونم که سقف نداره. از اون ور یارو میگه: نگران نباش وقتی کپسول گاز از اون بالا

اومد رو سرت میفهمی

***********************************************

ترکه و رشتیه میرن جهنم . رشیته می پرسه چه جوری مردی؟ ترکه میگه از سرما تو چی ؟ میگه من از تعجب ! رفتم خونه دیدم زنم خوابیده همه جا رو گشتم ، توی اتاق ، زیر تخت ، توی انباری ، توی کمد ، خلاصه دیدم هیچ کس نیست از تعجب سکته کردم ترکه گفت : خاک بر سرت اگه توی فریزر رو می گشتی نه من می مردم نه تو

***********************************************

رشتیه میگه به ۴ دلیل عاشق زنم شدم . . .

۱- با چهار تا مرد دیدمش گفت دوستامن .. فهمیدم صداقت داره

۲- دفعه بعد باچنتا مرد دیگه دیدمش , سرشو انداخت پایین . . فهمیدم که نجابت داره . . .

۳- رفتم در خونش دیدم صف کشیدن . . گفت برو ته صف . . . فهمیدم که عدالت داره . .

۴- رفتم در خونه مادرش دیدم یک صف هم اونجاست . . .فهمیدم اصالت داره

***********************************************

رشتیه به دوستش میگه تهران عجب جاییهااا…… از در ترمینال که می ری بیرون … با یه ماشین آخرین سیستم می یان دنبالت …. بعد می برن بهترین رستوران شام می دن از اون ورم دربند و درکه و قلیون و حال بعدم بهترین هتل و چه تختی و رخت خوابی .. صبحم کلی پول می زارن تو جیبت و ….. … رفیقش می گه : برو بابا … تو که تاحالا تهران نرفتی … می گه: من نرفتم خانمم که رفته

***********************************************

ترکه یه چک سفید امضا پیدا میکنه جلو مبلغش مینویسه” خدا تومن” میبره میده به بانک. بعد میبینن ترکه داره کیسه کیسه پول از بانک میبره بیرون ، میرن ببینن چه جوریه که بهش پول دادن میبینن رئیس بانکه لر بوده

***********************************************

یه دکتر اصفهانی زنش میمیره روی سنگ قبرش می نویسه: آرمگاه زری همسر دکتر رحیمی مختصص زنان و زایمان، مطب: خیابان جلفا کوچه سوم پلاک 20 ساعات پذیرایی: 16 الی

***********************************************

زنه 200 سال عمر کرده بود ، بهش می گن مادر تو این سن چه آرزوئی داری؟ می گه : ننه 6 سال دیگه عمر کنم بشم 206 بیفتم زیر پا جوونا

***********************************************

یک روز تو ی جهنم شلوغ بوده و همه می زدند و می رقصیدند

یکی می پرسه چی شده؟ بهش میگن: پرونده ها گم شده ، پرونده ها گم شده!

***********************************************

شباهت دماسنج با ورقه ی امتحان در چیست؟

هر دو وقتی به صفر می رسند آدم می لرزد!

***********************************************

یه معتاد 2 تا سیگار تو دهنش گرفته بود داشت می کشید ازش میپرسن چرا 2 تا سیگار می کشی میگه یکی واسه خودم یکی هم از طرف دوستم که زندونه بعد از یه مدتی می بینن همون معتاد یه دونه سیگار می کشه بهش میگن حتما دوستت از زندان آزاد شده میگه نه خودم ترک کردم!

***********************************************

یک قطعه انگلیسی

یک قطعه انگلیسی

I'd gladly walk across the desert

With no shoes upon my feet

To share with you the last bite

Of bread I had to eat

I would swim out to save you

In your sea of broken dreams

When all your hopes are sinkin'

Let me show you what love means

Love can build a bridge

Between your heart and mine

Love can build a bridge

Don't you think it's time

Don't you think it's time

I would whisper love so loudly

Every heart could understand

That love and only love

Can join the tribes of man

I would give my heart's desire

So that you might see

The first step is to realize

That it all begins with you and me

When we stand together

It's our finest hour

We can do anything, anything

Keep believin' in the power

Love and only love

Love and only love]

همیشه یادت باشه فقط یکی هست که به خاطر تو نفس میکشه... اونم دماغ

همیشه یادت باشه فقط یکی هست که به خاطر تو نفس میکشه... اونم دماغته!

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

میدونی فرق تو با فندق چیه؟ فندق یه مغز کوچولو داره ولی تو اونم نداری!

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

همین الان از آسمون زنگ زدن گفتن قشنگ ترین فرشته شون گم شده... ... یه وقت منو لو ندی

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

اگه خسته ای: به من تکیه کن اگه تنهایی: بیا پیشم اگه بی پناهی: پناهتم اگه پول می خوای : مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

اون چیه که از گل بهتره؟ از حوری قشنگ تره؟ از دنیا با ارزش تره؟ از فرشته پاک تره؟ . . . واقعا که!!! تو هنوز منو نشناختی؟؟؟؟

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

یک مورچه و یک زرافه باهم ازدواج می کنند شب عروسی مورچه گم می شه بعد از یک هفته پیداش می شه بعد زرافه بهش می گه این همه مدت کجا بودی مورچه می گه :تو راه بودم که بیام بوست کنم

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

ترک ما کردی برو هم صحبت اغیار باش با ما چون نیستی باهرکه خواهی یار باش

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

اتل متل جدائی عروسکم کجایی؟ گاو حسن پریشون یه دل دارم پر از خون عشقم رفته هندستون خونم شده قبرستون یه عشق دیگه بردار یه دنیا غصه بردار اسمشو بذار بچگی تا آخر زندگی آچین و واچین تموم شد عمر منم حروم شد !!

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

امیدوارم تو خونه پماد سوختگی داشته باشی چون برات یه بوس داغ فرستادم !

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

بعضیا با غصه پیرن بعضیا با غم رفیقن... بعضیا از بس عزیزن هرگز از دلها نمیرن!!

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

همدم گل گشته ام همبستر خاکم مکن. قطره قطره می چکم از چشم خود پاکم مکن...

چرا غم ها نمی دانند که من سلطان غمهایم بیا ای دوست با من باش که من تنهای تنهایم

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

آن کبوتر که لب بام شما پر زد و رفت دل من بود که آمد به شما سر زد و رفت

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

من در این شهر غریبم و در این خاک فقیر به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر آتش عشق چنان در دلم افروخته بود دیده گر آب نمی ریخت جگر سوخته بود...

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

تو ایران خطی خرابتر از ایرانسل نیست... ایرانسلتیم !!!

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

کاش در کتاب قطور زندگی ، سطری باشیم ماندنی نه حاشیه ای از یاد رفتنی...

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

در دریای عشقت شنا کردم ناگهان قورباغه ای دیدم فرار کردم...!!!

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

تورا می خواستم تا در جوانی نمیرم از غم بی همزبانی غم بی همزبانی سوخت جانم چه می خواهم دگر زین زندگانی؟!

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

هرکجا دور از تو باشم نازنین غربت نشینم هرکجا پایت گذاری خاک نرم آن زمینم

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

یکی می پرسد اندوه تو از چیست؟ سبب ساز سکوت مبهمت کیست؟ برایش صادقانه می نویسم برای آنکه باید باشد و نیست...

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

زندگی گریه ی مختصریست... مثل یک فنجان چای... و کنارش عشق است... مثل یک حبه قند... زندگی را با عشق نوش جان باید کرد...

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

در خلوت من نگاه سبزت جاریست این قسمت بی تو بودنم اجباریست افسوس نمی شود کنارت باشم بی تو هر ثانیه و هر لحظه ی من تکراریست...

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

مثل شقایق زندگی کن ، کوتاه اما زیبا ، مثل پرستو ، فصلی کوچ کن ، اما هدفمند ، مثل پروانه بمیر ، دردناک اما با عشق ، مثل خر عرعر کن ، بلند اما شمرده و خوانا!!!!

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

تمام کلهای خوشبوی دنیارو به پات بریزم بازم کمه چون پاهات خیلی بو می ده .

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

لوتی ترین اس ام اس سال : زنگ در خونتم هرکس تورو بخواد باید منوبزنه

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

الهی من خورشید بشم تو ماه.......که تا قیامت ریختتو نبینم

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

موبایلم حالش بده، شارژ نداره نورش کم شده صفحش یه کم سیاه شده، مریضه سرفه می کنه، مى دونی چشه؟ هواى SMS تو رو کرده!

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

از شرکت فرش مزاحمتون می شم، اجازه می دی دلم رو فرش زیر پات کنم؟ تا هیچ جا جز دل من پا نذاری.

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

ترکه با زنش دعواش می شه، چراغ رو خاموش می کنه. زنش می گه چرا چراغ رو خاموش کردی؟ می گه آخه جواب ابلهان خاموشیست!

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

ترکه با نامزدش می رن بیرون، گم می شن. دختره می گه حالا چی کار کنیم؟ حیف نون می گه تو برو خونه تون من یه کاری می کنم.

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

ترکه داشته دعا می کرده: خدایا منو نیامرز!

ازش می پرسن چرا این جوری دعا می کنی؟ می گه دارم شکسته نفسی می کنم!

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

ترکه رنگ می زنه ثبت احوال، می گه ببخشید اونجا ثبت احواله؟ می گن بله... می گه من امروز حالم خوبه، لطفا ثبتش کنید.

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

به ترکه میگن فعل خوردن رو صرف کن. میگه: میل ندارم، صرف شده، نوش جان، چشم!

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

از ترکه می پرسن دو دو تا؟ می گه چهار تا... گند می زنه تو جوک!

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

زوج جوانی کنار ساحل نشسته بودند. آقاهه می پرسه: عزیزم من اولین عشق تو هستم؟ خانمه می گه: بله، البته که هستی... من نمی دونم چرا شما مردا همه تون همین سوال تکراری رو می پرسید!

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

در یک همایش بزرگ مردی که کیف پول خود را با موجودی 10هزار دلار گم کرده بود، اعلام کرد که به یابنده کیف پول 100 دلار جایزه خواهد داد. شخصی از انتهای سالن فریاد زد: من 150 دلار می دهم!

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

اون روزها یادش بخیر ، دو تا دستامو می گرفتی و تو خیابونها با هم می چرخیدیم ، تموم عشقت من بودم امضا : فرقون

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

خر پیر وقت مردن به خرهای دیگر وصیت کرد وگفت 1- بر سر یه مشت علف دعوا نکنید 2- گورخررا دوست بدارید پسر عمویتان است 3- ترکها با ما هیچ نسبتی ندارند الکی خود را به ما نسبت میدهند اصلیت ما از تهران است

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

یه امریکاییه میخواد حال اردبیلیه رو بگیره میبرتش امریکا بهش میگه زمین رو بکن اونم میکنه بعد از ده متر کندن میرسن به یه سیم . امریکاییه میگه این یعنی ما صد سال پیش تلفن داشتیم ترکه میگه حالا تو بیا بریم اردبیل. اونجا بهش یه بیل میده میگه بکن صد متر میکنن به هیچی نمیرسن ترکه میگه این یعنی ما صد سال پیش موبایل داشتیم

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

ترکه دو تومنیش تو جوب میفته دست می کنه تو جوب پنج تومانی پیدا می کنه بعد یک سه تومانی می ندازه تو جوب

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*

مراحل ازدواج : آزمایشگاه آرایشگاه مالشگاه لایشگاه گایشگاه زایشگاه

SMS عاشقانه از طرف ترک:

SMS عاشقانه از طرف ترک:

کاش مغز داشتم و مرگ مغزی می شدم و قلبم را به تو اهداء می کردم...

*********************************************************

در اتوبان زندگی وقتی تابلوی وجود تو را میبینم ، از سرعتم می کاهم و به درجه بنزین تحملم چشم میدوزم

*********************************************************

چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری ست چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست چگونه جای تو در جان زندگی سبز است

*********************************************************

لبخند راهی است برای زیبا شدن

...

...

...

تو نیشت رو ببند! فایده نداره!

*********************************************************

اتل متل یه مورچه / قدم می زد تو کوچه

اومد یه کفش ولگرد / پای اونو لگد کرد

مورچه پا شکسته / راه نمی ره نشسته

با برگی پاشو بسته / نمی تونه کار کنه

دونه هارو بار کنه / تو لونه انبار کنه

مورچه جونم تو ماهی / عیب نداره سیاهی / خوب بشه پات الهی

...

آفرین کوچولو اینو حفظ کن فردا ازت می پرسم!

*********************************************************

معلم: چرا در نوشتن انشا از پدرت کمک نمی گیری؟

دانش آموز: آخه اون از دست شما دلخوره! چون شما هفته ی قبل به انشای اون نمره بدی دادید!

*********************************************************

یه روز چرچیل داشته از یه کوچه باریکی که فقط امکان عبور یه نفر رو داشته رد می شده،ه از روبرو یکی از رقبای سیاسی زخم خورده اش می رسه… بعد از اینکه کمی تو چشم هم نگاه می کنن… رقیبه می گه من هیچ وقت خودم رو کج نمی کنم تا یه آدم احمق از کنار من عبور کنه… چرچیل در حالیکه خودش رو کج می کرده… می گه ولی من این کار رو می کنم!

*********************************************************

روزی معلمی به شاگرد خود گفت: از روی درس 10 بار بنویس!

روز بعد شاگرد از روی درس شش بار نوشت. معلم به او گفت چرا از روی درس شش بار نوشتی؟!

شاگرد گفت: بدبختی اینجاست که ریاضی مان هم ضعیف است!!!

*********************************************************

دیروزت را مرور کن تا فردای بهتری برای خود بسازی.

*********************************************************

زندگی وقتی قشنگه که در کتاب قانون آن اصل معرفت ماده محبت و تبصره عشق نوشته شده باشه.

*********************************************************

زندگی مثل یه دیکته است، هی می نویسی، هی پاک می کنی. هی غلط می نویسی، هی پاک می کنی. غافل از اینکه... ازرائیل داد می زنه برگه ها بالاااااا

*********************************************************

آخر از عشق تو ساکن در کلیسا می شوم میکشم دست از مسلمانی مسیحا می شوم یا لباس عاشقی را از تنم بیرون کنید یا که من خاکستر کوی رفیقان می شوم

*********************************************************

یه ستاره ۵تا انتها داره. یه مربع ۴تا انتها داره. یه مثلث ۳تا. یه خط ۲تا. دلم میخواد دوستی من و تو مثل دایره باشه که هیچ انتهایی نداشته باشه!

*********************************************************

تو مپندار که از عشق تو دل برگیرم... ترک روی تو کنم دلبر دیگر گیرم... بعد صد سال اگر از سر قبرم گذری... من کفن پاره کنم عشق تو از سر گیرم...

*********************************************************

عشق رو نمیشه با یه شاخه گل مقایسه کرد ولی میشه عشق رو با یه شاخه گل اثبات کرد.

*********************************************************

پیش هر تیغی سپر باید گرفت. پیش تیغ دوست سر باید گرفت. جانب خود را مبین گر عاشقی. جانب دوست در نظر باید گرفت

*********************************************************

دل تو سنگ هم که باشه هیچ مشکلی نیست آخه من هنوز بت پرستم

*********************************************************

طبیبان بر سر بالین من آهسته میگفتند که امشب تا سحر این عاشق دلخسته میمیرد ز هر جا بگذرد تابوت من غوغا بپا خیزد چه سنگین میرود این مرده از بس آرزو دارد

*********************************************************

در زندگی مشو مدیون احساس کسی تا نباشد رایگان عمرت گروگان کسی

*********************************************************