به کمند سر زلف تو گرفتار شدم شهره ی شهر به هر کوچه و بازار شدم
گر برانی ز درم از در دیگر آیم گر برون راندیَم از خانه ز دیوار شدم
مستی علم و عمل رخت ببست از سر من تا که از ساغر لبریز تو هشیار شدم
پیش من هیچ به از لذت بیماری نیست تا ز بیماری چشمان تو بیمار شدم
نشود بر سر کوی تو بیابم راهی از دم پیر در این راه مدد کار شدم
دامن از آنچه که انباشته ام بر چیدم تا که خجلت زده در خدمت خمّار شدم
(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))