گروه اینترنتی جرقه ایرانی

عاشقانه-خبری اس ام اس اهنگ موزیک شعر ادبی بهداشتی خدماتی-خفن-عکس-موبایل

گروه اینترنتی جرقه ایرانی

عاشقانه-خبری اس ام اس اهنگ موزیک شعر ادبی بهداشتی خدماتی-خفن-عکس-موبایل

قصه عشق ـ فصل بیست ویکم

بالاخره پنجشنبه موعود از راه رسید .
همه چیز آماده و مهیا بود برای آغاز یک زندگی خوب و شیرین......
صبح ساعت ده نازنین و مامان رو بردم خونه دایی اینا . چون قرار بود با زن دایی برن آرایشگاه........
مامان از خوشحالی رو پاش بند نبود . دایم به شیوه خودش قربون صدقه ما دوتا میرفت .
بالاخره رسیدیم ، اونا رو پیاده کردم و برای ساعت دو نیم بعد از ظهر جلوی آرایشگاه قرار گذاشتیم.........
من هم رفتم که به کارهای خودم برسم.
اول رفتم کارواش . دادم تو و بیرون ماشین رو حسابی شستن و برق انداحتن.
بعد رفتم آرایشگاه . اونجا با داریوش قرار داشتم ، وقتی رسیدم دیدم نشسته و داره اصلاح میکنه .
وقتی وارد شدم هوشنگ به استقبالم اومد و مجددا بهم تبریک گفت و من رو برد نشوند رو صندلی و کارش رو شروع کرد . یکساعت و نیم با موهای سرم ور رفت و آخر سر اونارو شست ، سشوار زد و مدل داد . بعد هم گفت : احمد جان دیگه هر کاری بلد بودم کردم. نگاهی کردم دیدم واقعا سنگ تموم گذاشته .یک اصلاح کامل و بی نقص.
داریوش که کار اصلاح سر وصورتش تموم شده بود و روی صندلی انتظار نشسته بود ،گفت: الحق که شاهکار کردی آقا هوشنگ . من مونده بودم اینو جونور رو چه جوری به مهمونا نشون بدم که نترسن.
درحالیکه از روی صندلی بلند شده بودم به طرفش رفتم و گوشش رو گرفتم و گفتم : بزغاله بازچونه تو به کار افتاد.......
درحالیکه سعی میکرد گوشش رو آروم از لای انگشتای من بکش بیرون گفت : بابا شوخی کردم . فیل مرده و زنده اش صد تومنه. شما اجل بر این حرفا هستی. یه ذره گوشش رو پیچوندم و گفتم چه غلط ها لغت های قلمبه سلمبه یاد گرفتی .
با زبون بازی گفت : ما شاگرد مکتب خونه شما هستیم . قربان..... همه خندشون گرفته بود از حرفای اون .
هوشنگ گفت : احمد آقا من ضامن. گوشش رو ول کردم و گفتم....فقط محض خاطر هوشنگ خان.
داریوش گفت: ما کوچیک هوشنگ خان و اون قیچی تیز گوش برش هم هستیم . بعد به رفت طرف و هوشنگ رفت و شروع کرد به ماچ کردن اون و گفت ‌: اینم برای اثبات ارادتمون به ایشون.
در همین حال دست کردم تو جیبم و یه پک اسکناس صد تومانی از جیبم در آوردم که بدم هوشنگ ، که دستم رو گرفت و به طرف جیبم برگردوند و گفت : مطلقا از اینکارها نکن که ناراحت میشم. این رو میهمون منی
گفتم : آخه نمیشه که ، اینجور موقع ها رسمه که شیرینی هم میدن.......نه اینکه پول هم نگیرن.......
گفت : رسم و رسوم جای خودش من دوست دارم امروز رو مهمون من باشی . شیرینی هم میخوای بدی دم شما گرم . یکی از بچه هارو میفرستیم شیرینی میخره و میاره . اما اصلاح رو دوست دارم مهمون من باشی . بعنوان هدیه عروسیت.
دیدم اصرا بی فایده است.همون صد تومن رو دادم دست شاگرد هوشنگ و گفتم :امروز همه بچه ها نهار مهمون من هستند میری هرکی هرچی میخوره براش میگیری. بعد هم از هوشنگ به خاطر زحمتی که کشیده بود تشکر کردم و با داریوش زدیم بیرون و بطرف آرایشگاهی که نازنین اینا رفته بودن حرکت کردیم. یک ربع زود رسیده بودیم . خبر دادیم که رسیدیم و پشت در منتظریم .
بعد از نیم ساعت مامان و نازنین و زندایی از در آرایشگاه اومدن بیرون در حالیکه نازنین مثل ماه شده بود .
چند لحظه محو تماشای نازنین شده بودم . که مامان گفت : وقت برای تماشای این فرشته خوشگل زیاد داری .حالا بریم که روده کوچیکه بزرگ رو خورد. خیلی خجالت کشیدم ........نازنین هم سرش رو انداخته بود پایین ، صورتش از شرم سرخ ، سرخ شده بود. هیچی نگفتم : سوار شدم و راه افتادیم. مامان تو راه یه کم سر بسر داریوش گذاشت و داریوش هم مطابق معمول کم نیاورده و بلبل زبونی میکرد. بالاخره رسیدیم خونه ، تا زندایی در رو باز کرد . اردشیر و اشکان که با بابا اومده بودن خودشون رو به ما رسوندن وخیره شدن به ما. اردشیر گفت : داداشی چقدر خوشگل شدین......هم شما هم زنداداش. گرفتمش ، یه ماچش کردم و گفتم : داداشی چشمات قشنگ می بینه . در حالیکه محکم خودش رو به پاهای من چسبونده بود با هم به اتاق رفتیم . بابا و دایی جان نشسته بودن و حرف میزدن. مامان و زندایی بعد از یه سلام و علیک کوتاه دویدن تو آشپزخونه تا هرچه زودتر نهار رو بکشن ، تا بخوریم و بریم به سمت محضر ساعت چهار بود که لباس هامون رو پوشیدیم و به طرف محضر که تو خیابون شاه ،خیابون قوام السلطنه بود راه افتادیم. خان دایی ساعت پنج اونجا منتظر ما بود . پنج دقیقه به پنج رسیدیم. خان دایی هم ، در حالیکه لباس پلو خوری خودش رو پوشیده بود دم در محضر قدم میزد. همه در حال پیاده شدن از ماشین سلام کردیم. تا مارو دید پرسید : شناسنامه هارو آوردین یا نه ؟ مامان سلام کرد و گفت: بله خان داداش اینجاست ، در همین حال دست کرد تو کیفش و شناسنامه های من ، نازنین ، بابا و دایی رو از تو کیفش در آورد و دست خان دایی داد و گفت : من همه رو از صبح گذاشتم تو کیفم که یادمون نره .
خان دایی سری به علامت رضایت تکون داد و گفت : خب سریع تر بریم تو که دیر میشه........مثل اینکه خان دایی بیشتر از همه عجله داشت که این کار هرچه زودتر انجام بشه.......
داخل محضر شدیم و خان دایی یک راست سراغ پیرمردی که گوشه دفتر بود رفت و چیزی بهم گفتن و شناسنامه هارو به اون داد . پیر مرد هم که معلوم بود صاحب محضر است . شروع به نوشتن مطالبی از روی شناسنامه ها کرد و بعد از ده دقیقه ما رو صدا کرد و مراسم شروع شد .بعد از گرفتن وکالت از نازنین و من شروع به خوندن صیغه عقد کرد . ودر آخر گفت : مبارک است انشالله........بعد من حلقه ای رو که تهیه کرده بودیم دست نازنین کردم و او هم همینطور .
خان دایی رو به من کرد و گفت : مهریه زنت رو بده .
به داریوش گفتم داریوش سکه هارو بده.........
داریوش دودستی زد تو سرش و گفت : ای داد بیداد < دیدی چی شد.....
سکه ها گفتم سکه ها چی؟ گفت : سکه ها رو مامان گفت : سکه هارو چی؟.........
گفت : سکه هارو گذاشتم توی این جیبم.. همه گفتیم : خب
گفت : خب به جمالتون .....الان هم همین جاست...... سکه هارو از جیبش در آورد و به همه نشون داد.
خان دایی با نوک عصاش آروم به پهلوش زد و گفت : تو خل و چل کی میخوای درست بشی خدا عالمه............
داریوش خنده ای کرد و گفت : زنم بدین درست میشم.......
خان دایی هم گفت : آخه مگه مردم توپ کله شون خورده ، به چلی مثل تو زن بدن....... تازه تو هنوز دهنت بوی شیر میده .
داریوش رفت سراغ خان دایی و یه ماچش کرد و گفت :دایی جون راه داره من از فردا دیگه شیر نمیخورم و از آدامس استفاده میکنم که دیگه دهنم بوی شیر نده............
خان دایی گفت : گیرم که این و درست کردی ، تاب مخت رو میخوای چیکار کنی.........
داریوش دستی به سرش کشید و کمی فکر کرد و گفت : راست میگین. اینو کاریش نمیشه کرد......
همه زدیم زیر خنده .....سکه هارو گرفتم و به نازنین دادم.......
خوشبختانه سر خان دایی با داریوش گرم بود و متوجه تقلبی که ما در خرید پنج پهلوی به جای یک پهلوی کرده بودیم نشد.......بعد از تشکر از محضر دار دسته جمعی از محضر خارج شدیم

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد