-
رویای
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1385 20:31
آن همه رویای محال که برایم ساختی پر بود از سرمای خیال . با تو بودن محالی بود و بس. از همان روز که تو رفتی گیجگاه لحظه ها هر طپشش حسرت است و باز هرم نفسهای بی همدم.چرا ؟ چرا دردهایم را ندیدی ؟ مگر روزی که به جای دیوار های سپید کاشانه ات تنها جای انگشتانی یخ بسته و خالی از عشق را بر کنگره سیاه لحظه هایت دیدم باز هم...
-
درود بر روزگاری
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1385 20:30
درود بر روزگاری که بی هیچ سلام و سوالی بر سادگی من خیمه گاهی ساختی پر از بوی درود! پر درد غریبی. درود بر خنجری که بر دلم نشاندی و زخمی زدی به عمق عشقی که برایت از آن سایبان آرامش ساختم بی هیچ خواهشی . درود بر کاشانه ای که از آن ویرانه ای ساختی و من آن را سرایی دیدم پر از نگاه پاک با تو بودن و همیشه ماندن . کجا رفتی...
-
شهره ی شهر
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1385 20:29
به کمند سر زلف تو گرفتار شدم شهره ی شهر به هر کوچه و بازار شدم گر برانی ز درم از در دیگر آیم گر برون راندیَم از خانه ز دیوار شدم مستی علم و عمل رخت ببست از سر من تا که از ساغر لبریز تو هشیار شدم پیش من هیچ به از لذت بیماری نیست تا ز بیماری چشمان تو بیمار شدم نشود بر سر کوی تو بیابم راهی از دم پیر در این راه مدد کار...
-
قصه عشق ـ فصل بیست ویکم
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1385 20:27
بالاخره پنجشنبه موعود از راه رسید . همه چیز آماده و مهیا بود برای آغاز یک زندگی خوب و شیرین...... صبح ساعت ده نازنین و مامان رو بردم خونه دایی اینا . چون قرار بود با زن دایی برن آرایشگاه........ مامان از خوشحالی رو پاش بند نبود . دایم به شیوه خودش قربون صدقه ما دوتا میرفت . بالاخره رسیدیم ، اونا رو پیاده کردم و برای...
-
به صحرا شدم عشق باریده بود
شنبه 6 آبانماه سال 1385 18:08
و زمین تر شده .... چنانکه پای مرد به گِلزار فرو شود پای من به عشق فرو شد ..... اگه عشق من تو نیستی چرا میلرزه تنم ؟؟ چرا از نبودنت خیلی ساده میشکنم ؟؟ اگه عشق من تو نیستی چرا میمیرم برات ؟؟ من چرا زنده میشم واسه دیدن چشات؟؟ اگه عشق من تو نیستی چرا طاقت میارم؟؟ چرا من نمیتونم دست از سر تو بردارم؟؟ اگه عشق من تو نیستی...
-
رو قلب شیشه ها
شنبه 6 آبانماه سال 1385 18:07
بارون رو قلب شیشه ها هی جا می ذاره رد پا مثل تو که رو قلب من پا رو گذاشتی بی صدا هنوز وقتی بارون میاد دلم عشق تورو می خواد می گم به هر قطره ی بارون بگین به دیدنم بیاد یادت میاد رو قلب من هی تازیانه می زدی واسه رفتن به هر درو به هر بهونه می زدی هنوز وقتی بارون میاد دلم عشق تورو می خواد می گم به هر قطره ی بارون بگین به...
-
تشنه ی جوانمردی
شنبه 6 آبانماه سال 1385 18:06
یا علی! روزگار بی دردیست سهم دل، سهم سینه ها سردیست سینه سرخان، بهار کوچیدند حالیا فصل خستگی زردیست شهر، در سایه ی ریا خفته ست به گمانم که قحطی مردیست کار این دیدگان درد آلود پرسه در کوچه های ولگردیست قرن ها طی شدند و می بینم رسم و آئین کوفه نامردیست این زمین، این زمین سرگردان یا علی تشنه ی جوانمردیست (((عاشق کوچولو...
-
غریبه
شنبه 6 آبانماه سال 1385 18:05
غریبه! تو چقدر این واژگان را خوب می فهمی غزل، احساس، شور شاعران را خوب می فهمی من از لحن زلال شعرهای چشم تو خواندم که راز چشم های همزبان را خوب می فهمی تو که آغوشت از عطر شقایق ها پر از داغ است دل من-این شهید بی نشان- را خوب می فهمی منم با کلبه ای درویشی و یک حسرت تازه و تو که سفره ی خالی نان را خوب می فهمی چراغ مرده...
-
زمستان
شنبه 6 آبانماه سال 1385 18:05
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت، سرها در گریبان است. کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را. نگه جز پیش پا را دید، نتواند. که ره تاریک و لغزان است. و گر دست محبت سوی کس یازی به اکراه آورد دست از بغل بیرون که سرما سخت سوزان است. نفس کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک؛ چو دیوار ایستد در پیش چشمانت. نفس کاین...
-
فقط تو ....... من
شنبه 6 آبانماه سال 1385 18:03
نشد یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه من باشم و تو باشی و یک شب مهتابی باشه نشد که اینجا بمونه آخر بشه مال خودم حتی یه بار یادش نموند ماه و روز تولدم با همه التماس من نموند دیگه کنار من شعرام بجز اون روی هر دیوونه ای گذاشت اثر نشد برم بغل بغل براش شقایق بچینم نه این که من نخوام برم نداشت گلارو ببینم نشد همه دعا کنن...
-
زنگ=عشق
شنبه 6 آبانماه سال 1385 18:03
تاریکی شب ۳ شمع روشن کردم و...ی من خودت می دونی که من خیلی دوست دارم چرا همش می خوای ازم جدا بشی خیلی خیلی دوست دارم به اندازه فاصله زمین از ستاره ها به اندازه قطر زمین به اندازه تمام دریاها عزیزم دوست دارم می خوام همیشه ماله من باشی زندگی بی تو هرگز هرگز هرگز من تو این ۲نیا فقط تو رو دارم پس وی...ی من یه زره دوستم...
-
عشق ساده
شنبه 6 آبانماه سال 1385 18:00
بگو دلت، برای من تپیدوبس ،میگم که من، بی تو نمی کشم نفس بگو که تو، می تونی باشی همه کس، میگم تو رو، نخواستم از سر حوس من می گم بگو، بگو که میشه با هم بمونیم، واسه همیشه ، میگی ای کاش می تونستم، بگم فردا چه در پیشه می گم بگو، بگو که میشه با هم بمونیم ،واسه همیشه ، میگی ای کاش می تونستم، بگم فردا چه در پیشه بگو یاد تو،...
-
پسرها
شنبه 6 آبانماه سال 1385 17:59
این دفعه میخوام در مورد پسرا بگم بگم چطوری عاشق میشن و ... ویدا فقط ماله منی ویدا ماله منی هر روزت مبارک فرشته من زورآزمایی می کردم و تو: ذوق آزمایی خوب درسی به من دادی پیروز میدان عشق (((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))
-
ویدا همیشه پای قرار بمون
یکشنبه 30 مهرماه سال 1385 17:08
به من وعدهء دیدار میدهی....یادت باشد ثانیه ای دیر کنی....من میروم....نه با پای خود...با نعش کش!! خورشید را ناعادلانه تقسیم کرده اند بین من و تو تنهایی اش سهم من گرمایش سهم تو اگر دنیای ما دنیای سنگ است بدان سنگینی سنگ هم قشنگ است اگر دنیای ما دنیای درد است بدان عاشق شدن از بهر رنج است اگر عاشق شدن بس یک گناه است دل...
-
عشق چیست؟
یکشنبه 30 مهرماه سال 1385 17:07
به گل گفتم: عشق چیست؟ گفت: از من خوشگل تر پروانه است به پروانه گفتم عشق چیست ؟ گفت : از من زیبا تر شمع است به شمع گفتم : عشق چیست ؟ گفت : از من سوزان تر عشق است به عشق گفتم : آخر تو چیستی ؟ گفت نگاهی بیش نیستم!! نگاهت از من نگیر که با آن عالمی دارم. (((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))
-
ی + ق =عشق
یکشنبه 30 مهرماه سال 1385 17:06
تقدیم به فرشته زندگیم ویدا تو نبودی و من با عشق نا آشنا بودم تو نبودی و در نهان جانه دلم جایت خالی بود تو نبودی و باز به تو وفادار بودم تو نبودی و جز تو هیچ کس را به حریم قلبم راه ندادم و تو آمدی.از دوردستها از سرزمین عشق تو مرا با عشق آشنا کردی با تو تا عرش دوست داشتن سفر کردم تو مفهوم عاشق بودن را به من آموختی با تو...
-
ویدا=زندگی
یکشنبه 30 مهرماه سال 1385 17:05
پرسید:اولین واژه؟ گفتم: پروردگار پرسید:اسمت چیست؟ گفتم: انسان پرسید:مکانت؟ گفتم: در خاک پرسید: سن وسالت؟ گفتم:جوان پرسید:تولد چیست؟ گفتم: آغاز یک پایان پرسید: کودکی چیست؟ گفتم: دنیای یکرنگی پرسید:جوانی؟ گفتم یک انرژی بی پایان پرسید :زندگی؟ گفتم صفحه ی امتحان پرسید: هدف زندگی؟ گفتم: نمره ی بیست پرسید زمان؟ گفتم: بی رحم...
-
آخرین وقت
یکشنبه 30 مهرماه سال 1385 17:05
هر وقت تونستی برف روسیاه کنی . هر وقت تونستی پای کلاغ رو سفید کنی . هر وقت تونستی آتش رو ببوسی هر وقت تونستی توی آب یه نفس عمیق بکشی اون موقع من هم می تونم تو رو فراموشت کنم در دادگاه عشق … قسمم قلبم بود وکیلم دلم و حضار جمعی از عاشقان و دلسوختگان . قاضی نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن تو اعلام کرد و پس محکوم...
-
اومدم!!
یکشنبه 30 مهرماه سال 1385 17:01
سلام یا شاید بهتره اینجوری بگم: یکی بود یکی نبود!یه دختری بود به اسم شقایق!که عاشق نوشتن بود!یه وبلاگم همینجا داشت که ۲ سال بود توش مینوشت!دوستای خیلی خوبیم پیدا کرده بود!بعد یه روز یه اتفاقی افتاد!!از اونا که برا دل میوفته!!اونم مجبور شد وبلاگشو ببنده و بره!! حالا برگشته چون دلش برا اینجا خیلی تنگ شده!برا دوستای...
-
یه خروار مرسی!
یکشنبه 30 مهرماه سال 1385 16:59
ممنون فلو و دادا پدی جان! منا میخواستم دوباره از اون داستانا بودا!بی بی زری و اینا!از اونا دوباره شرو کنم بنویسم!ولییییییییی موضو اینه که نمیدونم چرا نوشتنم نمیاد؟ یعنی بیشتر هوس کردم از این موضوعا هست، همش همه ازش حرف میزنن دائم بعد دنبالشم هستن، بعد میگنم میدونن چی میگنو چی میخوان !ولی اصلنم اینطور...
-
اینی که گفتی یعنی چی؟!!!
یکشنبه 30 مهرماه سال 1385 16:58
گفته بودم که دلمو دوست داشته باشم یا نه؟! حالا میگم یعنی چی؟ بچه که بودیم اگه کاری میکردیم که مادر محترمه و پدر محترم اینجوری میشدن وقتی که میخواستن دعوامون کنن میگفتن:مگه هر چی دلت خواست باید بکنیییییی؟یا حالا بگی؟یا...........(این دیگه بستگی به نوع جرم داشت)! از اونورم پای یه سری قضایا که پیش میومدمیگفتن:اگه دلت...
-
۱- توجه به جنس مخالف!
یکشنبه 30 مهرماه سال 1385 16:57
خدائی خیلی بحث پیچیده ایه این!انقدر عوامل وجود دارند که توجه یکی و به جنس مخالف متوجه کنن که اگه من تا صبحم بشمرما تموم نمیشه!!البته زیاد بودنش تو یه سنی شدیدتره!یعنی اون اولی که ادمیزاد تازه داره متوجه تفاوت بین پسر و دختر میشه یوهو احساس میکنه هر چی دورو برشه دارن اونو متوجه این تفاوت میکنن یعنی خلاصش تمام اعضا و...
-
علاقه به جنس مخالف
یکشنبه 30 مهرماه سال 1385 16:57
قسمت اول! علاقه یعنی اینکه یکی بیاد و یه جائی گوشه دلت وا کنه!یعنی یه چیزی یا یه ویژگی باعث بشه اول متوجه اون بشی و چون به نظرت اون ویژگی دوست داشتنی و مورد پسند میاد خود طرف میاد و میشینه تو دلت! البته نه اینکه صاحب خونه بشه ها!اون عشقه (که حالا باشه برا بعدن!!) البته احتمال اینکه علاقه به عشق تبدیل بشه هست ولی تبدیل...
-
علاقه به جنس مخالف
یکشنبه 30 مهرماه سال 1385 16:54
قسمت دوم! میگم فکر میکنی چی میشه که ادم به یکی علاقمند میشه؟! خیلی چیزا!برای همین چیزای مشترک بین ادما که باعث میشه به یکی علاقمند بشن زیاده!!البته بعضیا برای علاقمندی معیارهای خاص خودشونو دارن که ممکنه برای بقیه عجیب و غریب به نظر بیاد!(مثل معیارهای فکری و عقیدتی)خلاصهههههههه قضیه از این قراره که بین دل ادما خیلی...
-
عشق به جنس مخالف
یکشنبه 30 مهرماه سال 1385 16:51
قسمت اول بله!جونم براتون بگه که تو قسمت قبلی عاملای علاقمندی و گفتم و حالا قراره کشف کنیم که چی باعث میشه علاقه به عشق تبدیل بشه؟!! تبدیل علاقه به عشق به این صورته که:وقتی به یکی علاقمند میشی و ارتباطتون طولانی مدت میشه(زمان)کم کم احساس نزدیکی به طرف میکنی (عادت) و یواش یواش عشق بوجود میاد! البته من میخوام یه چیزی و...
-
چرا حلقه ازدواج باید در انگشت چهارم قرار گیرد.
یکشنبه 23 مهرماه سال 1385 11:24
مراحل زیر را به ترتیب انجام دهید . تا معجزه ای شگفت انگیز را متوجه شوید. 1-ابتدا کف دو دستتان را روبروی هم قرار دهید و دو انگشت میانی دست های چپ و راستتان را پشت به پشت هم بچسبانید. 2-چهار انگشت باقی مانده را از نوک آنها به هم متصل کنید 3- به این ترتیب تمامی پنج انگشت به قرینه شان در دست دیگر متصل هستند ۴-سعی کنید...
-
« روز نویس»
یکشنبه 23 مهرماه سال 1385 11:23
امروز داداش جونم رفت ممسه هی گفتیم بچه شیطونی بسه. آره امروز رفت کلاس دوم امسال چرخشیه.. خدا آخر عاقبتمون وبخیر کنه بدبختی تازه شروع شد. من مشق نمی نویسسم.... به من چه... از شوخی گذشته داره پدرمون ودراره... سرظهر باید با یه قاشق غذا دنبالش بدوایم..... این وبخور این وبخور یه قاشق دیگه یه دونه دیگه این آخریه اگه بخوری...
-
جیغ
یکشنبه 23 مهرماه سال 1385 11:22
جیغغغغغ نه دیگه تحمل ندارم دیگه نمیتونم نهههههههه فکرش وبکن آخه این چه زندگیه ایه خدایا آخه این چه مصیبتی بود خدایااااااا........ تو که میدونی من تحمل این جور چیزا رو ندارم تو که میدونی طاقتم کمه.... خدایا مرگ بده راحتم کن.... دیگه بریدم ..... نه جیغ خدایا آخه چقدر دیگه صدات کنم چقدر آخه صبرم حدی داره ه تموم تنم...
-
گمشده ام
یکشنبه 23 مهرماه سال 1385 11:21
گمشده ام ، در یک قفس سرخ ،در یک باغ پر از گلهای سرخ محبت و عشق... گمشده ام ، در قلب یک عاشق ، در قلب یک مجنون .... گمشده ام ، در یک آغوش گرم ، در دشت پر از آرزو و امید ... گمشده ام ، در کنار دریا ، لحظه غروب خورشید ، درون دستهای گرم یک معشوق.... گمشده ام ، در کوهستان و صحرا ، در آسمان و این دنیا! من یک گمشده پر آوازه...
-
رسم زندگانی
یکشنبه 23 مهرماه سال 1385 11:21
زندگی چقدر فراز و نشیب دارد ، همیشه هر لحظه لحظه اش همچو یادی در خاطرت نقش می بندد . لحظه های تلخ و شیرینش ، لحظه های غم و غصه هایش ! لحظه هایی که حتی تصورش را قادر نخواهی بود ، در ذهنت به تصویر بکشی به یاد بیاوری و آن را زنده یاد کنی ! به آسمان که چشم می اندازی بغض غریبی گلویت را می گیرد ، می خواهی گریه ات را از سر...