-
دل گرفته...
دوشنبه 22 آبانماه سال 1385 18:37
دل شکسته ام گرفته است...... و باز در یک عصر پاییزی دلم گرفته است.... دلی که همچو برگهای درختان پاییزی زرد و خشک و خسته است ... آری دل شکسته ام بدجور گرفته است..... قدم میزنم در کوچه پس کوچه های شهر پر از سکوت... یک غروب سرد و بی روح پاییزی ، یک دل عاشق ولی تنها و دلتنگ با کوله باری از غم و غصه و یک سوال بی جواب! قدم...
-
گمشده ام
دوشنبه 22 آبانماه سال 1385 18:36
گمشده ام ، در یک قفس سرخ ،در یک باغ پر از گلهای سرخ محبت و عشق... گمشده ام ، در قلب یک عاشق ، در قلب یک مجنون .... گمشده ام ، در یک آغوش گرم ، در دشت پر از آرزو و امید ... گمشده ام ، در کنار دریا ، لحظه غروب خورشید ، درون دستهای گرم یک معشوق.... گمشده ام ، در کوهستان و صحرا ، در آسمان و این دنیا! من یک گمشده پر آوازه...
-
سرسپردگی
دوشنبه 22 آبانماه سال 1385 18:36
سرسپردگی واقعی در فراسوی احساس ها و اشک ها قرار دارد. سرسپردگی فقط نیایش آرام او است. ایمانی است که با زبان تسلیم صحبت می کند. یک عشق جدائی ناپذیر است که شما را به او برای ابد متصل می کند. با سرسپردگی, بیاندیشید, صحبت کنید, و با سرسپردگی تمام کارهایتان را انجام دهید, اما هنوز آن را آشکار نکنید. سرسپردگی به یاد آوردن...
-
رندی
دوشنبه 22 آبانماه سال 1385 18:36
رندی را گفتند . درد بی درمان چیست ؟ گفت . غم عشق پرسیدند . غم عشق چگونه طاقت فرسا شود گفت . در فراق یار گفتند . فراق یار چگونه جلوه گری کند گفت . با آه جگر سوز پرسیدند . جانکاه تر از غم عشق و فراق یار وسوز جگر گفت . آن است که عاشق از ابراز عشق به معشوقش درماند گفتند . چه سازد عاشقی که به این درد مبتلا ست گفت . تنها...
-
بازی نیست
دوشنبه 22 آبانماه سال 1385 18:34
طلاق مسئله ای کاملا جدی است. اوج نقطه ای است که به اشتباه بزرگی که در زندگی مرتکب آن شده اید، پی می برید. قسمت اعظمی از زندگی شما وقف سرو کله زدن با درد و رنج می شود، تازه ما مسائل اقتصادی را نیز نادیده می گیریم. تسلیم شدن انتخاب مناسبی نیست. حتی اگر فکر می کنید جز طلاق راه دیگری برای شما نمانده است، تا آنجا که می...
-
بکش و خوشگلم کن!
دوشنبه 22 آبانماه سال 1385 18:33
آدمیزاد عاشق دنگ و فنگ است! یعنی خوشش می آید هی خودش را بزک دوزک کند تا ببیند چه جوری خوشگل تر می شود. اصلا آرایشگاه و پیرایشگاه و مزون و فلان و فلان برای همین اختراع شده اند. براساس همان اصل دنگ و فنگ هر روز یک پدیدة تازه ای پیدا می شود و یک عده آدم منتظر را مجذوب خودش می کند. کسانی را که از نگاه کردن هر روز توی...
-
10 نشانه بر هم خوردن زندگی مشترک
دوشنبه 22 آبانماه سال 1385 18:30
آمار جدید را شنیده اید: 10 مرد ازدواج کرده را در یک اتاق قرار دهید خواهید دید که نیمی از آنها خواهان طلاق می شوند. آمار وحشتناکی است، اما حقیقت دارد. این روزها طلاق به صورت یک شغل پر در آمد برای کسانی که ازدواج را به هم جوش می دهند و وکلایی که در طلاق گرفتن به افراد کمک می کنند در آمده است و بازار آن حسابی گرم است. در...
-
طفلک دل من
دوشنبه 22 آبانماه سال 1385 18:28
دور و برت، پر از نگاههای پر امید، پر از زندگی، پر از هیاهو...! دلت می خواد مثل این نگاهها باشی...! با این نگاهها به تک تک ناامیدی هات بخندی و بی تفاوت باشی! بی تفاوت...! کاری از دستت برنمیاد، به جنون میرسی، مرز جنون هم کفاف نمیده!... من از این همه کش و قوس هایی که تو زندگی برام میاد خسته ام، دیگه حوصلهء هیچ کدام از...
-
توی یکی از این هزار شب وقتی سرت رو بلند میکنی می بینی بین میلیون
دوشنبه 22 آبانماه سال 1385 18:27
ستاره یکی از اون ستاره های خیلی قشنگ و فروزان نظرت رو به خودش جلب می کنه. بعد از اون شب هر شب سرت رو بلند می کنی و اون ستاره رو اونقدر تماشا می کنی تا بالاخره به خواب می ری. اما یک شب که سرت رو رو به آسمون بلند میکنی دیگه هیچ اثری از اون ستاره نیست اون موقعی است که تموم غمای دنیا هری میریزه تو دلت. بعد از اون شب تا...
-
پسر خارکن با ملا بارزجان (قسمت اول )
چهارشنبه 17 آبانماه سال 1385 18:40
پیر مرد خارکنی بود و پسری داشت که از بس او را دوست داشت اجازه نمی داد از خانه پا بیرون بگذارد. حتی نمی گذاشت آفتاب و مهتاب او را ببینند. روزگار گذشت تا خارکن پیر پیر شد و پسرش به سن بیست و پنج سالگی رسید. یک روز خارکن به پسرش گفت «پسرجان! تا حالا نگذاشتم کار کنی و خودم به هر جان کندنی بود یک لقمه نان درآوردم. اما دیگر...
-
مرگ
چهارشنبه 17 آبانماه سال 1385 18:21
من از ورای او تراکم تاریکی را و میوه های نقره ای کاج را هنوز می دیدم آه ولی او ... و بر تمام این همه می لغزید و قلب بی نهایت او اوج می گرفت گویی که حس سبز درختان بود و چشمهایش تا ابدیت ادامه داشت حق با شماست من هیچگاه پس از مرگم جرات نکرده ام که در آینه بنگرم و آن قدر مرده ام که هیچ چیز مرگ مرا دیگر ثابت نمیکند یا...
-
مشخصات یه پسر خوب
چهارشنبه 17 آبانماه سال 1385 18:20
یک پسر خوب هنوز امضاء گواهی نامه اش خشک نشده به رانندگی خانمها گیر نمی دهد یه پسر خوب کمتر با این جمله مواجه می شود"مشتری گرامی دسترسی شما به این سایت مقدور نمی باشد" یه پسر خوب بعد از تک زنگ سراغ تلفن نمی رود یه پسر خوب عکس الکساندر گراهام بل رو قاب نمی کنه بزنه تو اتاقش یه پسر خوب پشت چراغ قرمز با دیدن یه خانم چشماش...
-
چاشنی غذاهای من ، ترشی غصه هایم است .
چهارشنبه 17 آبانماه سال 1385 18:19
مترسک روی داربست چوبی به دنیا می آید ،بر روی آن زندگی می کند و همان جا هم می میرد . هستی برای مترسک به چهار چوب کشیده شدن است ، اما هیچ گاه به آسمانها نخواهد رفت . شاید نخستین سازنده مترسک یک انسان باشد ، اما به یقین دشمن حتمی آن نیز انسان است . هیچ کس نمی خواهد مترسک یا کلاغ باشد ، اما عده ای مترسک و عده ای کلاغ...
-
توی یکی از این هزار شب وقتی سرت رو بلند میکنی می بینی بین میلیون
چهارشنبه 17 آبانماه سال 1385 18:18
ستاره یکی از اون ستاره های خیلی قشنگ و فروزان نظرت رو به خودش جلب می کنه. بعد از اون شب هر شب سرت رو بلند می کنی و اون ستاره رو اونقدر تماشا می کنی تا بالاخره به خواب می ری. اما یک شب که سرت رو رو به آسمون بلند میکنی دیگه هیچ اثری از اون ستاره نیست اون موقعی است که تموم غمای دنیا هری میریزه تو دلت. بعد از اون شب تا...
-
دختره
چهارشنبه 17 آبانماه سال 1385 18:16
دختره از پسره پرسید من خوشگلم؟گفت نه .گفت دوستم داری؟گفت نوچ؟گفت اگه بمیرم برام گریه میکنی؟ گفت اصلا؟دختره چشماش پر از اشک شد. هیچی نگفت:پسره بغلش کرد گفت:تو خوشگل نیستی زیبا ترین هستی.تورودوست ندارم چون عاشقتم. اگه تو بمیری برات گریه نمیکنم چون من هم میمرم دختر کوری تو این دنیای زندگی میکرد این دختره یه دوست پسری...
-
خداوندا
چهارشنبه 17 آبانماه سال 1385 18:16
خداوندا ؛ ما را وسیله صلح خویش قرار ده! - آنجا که کین است؛ بادا که عشق آوریم. - آنجا که غم است؛ بادا که شادی آوریم. - آنجا که تفرقه است؛ بادا که همبستگی آوریم. - آنجا که نومیدی است؛ بادا که ایمان آوریم. - آنجا که ظلمت است؛ بادا که شادی آوریم. - آنجا که جنگ است؛ بادا که صلح آوریم. چه کنم؟ چاره کجاست؟ سهم من در دل این...
-
چنانچه یک گل احتیاج به آفتاب دارد منهم برای زنده بودن بعشق تو مح
چهارشنبه 17 آبانماه سال 1385 18:15
بگذار عادت ها خودشان از سرت بیفتند؛ تو آنها را کنار نگذار. بگذار فعالیت خود به خود محو شود؛ تو به زور آن را محو نکن - زیرا همان تلاش تو برای محو اجباری آن، خودش فعالیتی است به شکلی دیگر. مراقب باش، حواست را جمع کن، گوش به زنگ باش تا شاهد پدیدة معجزه آسایی باشی: وقتی چیزی خودش، به میل و رضای خودش کنار رفت، از خود هیچ...
-
ظالم تر از یک احساس
چهارشنبه 17 آبانماه سال 1385 18:14
آن روزها که او با من نبود چه سنگین بود درک این موضوع وحشی که هیچ کس با من نیست! آن روز ها که بی او می پیمودم راهی را که نمی دانستم منتهی به کدامین هشت پا خواهد شد، دلگیر می شدم زمانی را که خود را ندانسته گم می کردم. آری آن روزها چه دلگیر بودم. آن روزها کاش اصلا متولد نمی شد. افسوس بی فایده است. کاش آن دم که دم به دم...
-
سلام به همه بچه های گروه انهایی که فرصتها رو از دست نمی دهند
چهارشنبه 17 آبانماه سال 1385 18:13
یه خانه گلی یه در چوبی یه اتاق خالی یه حصیر کهنه یه سجاده روی حصیر یه مهر روی سجاده یه تسبیح کنار مهر دو پا که کنار سجاده زانو زده دو دست که رو به اسمانه دو چشم که چشمه شده یک زبان که به ذکر و دعا می چرخد یه انسان که غرق نیایشه یه چیز غیر مادی که همه جاست همه چی رو می داند و بسیار مهربانه از بزرگی نقل شده که شبی از...
-
دریا
چهارشنبه 17 آبانماه سال 1385 18:12
حیرانی بشر را پایانی نیست....کالسکه نیازهای او کی به مقصد خواهد رسید و ایستگاه آخرش کجاست? , کسی چه میداند ...شاید خاک , همان شروع و آغاز و ابتدای حرکتش , آخرین ایستگاه او باشد , که حتما چنین است ,اسبهای درشکه او در جاده گمنامی و عطش چهار نعل میتازند , نه خستگی میشناسند و نه توقفی را در پیش رو فرض میکنند , ...مگر...
-
انتظار....
چهارشنبه 17 آبانماه سال 1385 18:11
تا در گوشم قصه تو،در چشمم چهره تو،در سینه من آتش تو سوزان شد،خوب من... در لبهایم سوز بیان،در قلبم عشق نهان،در دیده من اشک روان جوشان شد،خوب من... مدتهاست که انتظار گرمی را تجربه می کنم . انتظار نوشتن . انتظار آمدن تو . تویی که نمی شناسمت . تویی که ندیدمت . تویی که .... ولی دوستت دارم . نمی شناسمت؟ چرا! من می شناسم تو...
-
حالا فرق حموم کردن دختر و پسرها رو ببینید و بخندید
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1385 20:59
ساعت ۴ بعد از ظهر ۱ـ لباساشو رو درمیاره رنگ روشن ها رو تو یک سبد و تیره ها رو تو یکی دیگه میگذاره ۲ـ در حموم رو از تو قفل میکنه جلوی آیینه می ایسته شکمش رو که تمام مدت داده بود تو, میده بیرون و شروع میکنه به غر غر و ایراد گرفتن از نقطه نقطه بدن ۳ـ در کمد رو باز میکنه انواع شامپو و صابون معطر مخصوص پوست صورت , مو بدن,...
-
"بگذارید مرگ در زیر رنگین کمان آرزو بخوابد."
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1385 20:37
آنها همچنین پس از خواندن کتابهای مقدس متوجه خواهند شد که این کتابها دوست آنها نیستند.با خواندن این کتب آنها پی خواهند برد که نویسنده این کتابها در اغلب اوقات زن را یک حیوان بارکش، یک برده ،ویک شیطان که وجودش لازم است معرفی کرده است. زن در این کتابها فقط ملکیت مرد هستند.البته کتابی که چند همسری را رایج می کند ، دوست...
-
بازهم انتظار
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1385 20:36
سالهاست انتظاری سردی را مزه مزه می کنم . انتظاری سرد برای آمدن . ولی به نیامدن ایمان دارم .کسی نمی آید . می دانم . ولی مگر بدون انتظار می توان زنده بود . برای نفس کشیدن باید منتظر بود . برای زنده بودن باید منتظر بود . انتظاری جانکاه . و روزی همین انتظار مرا خواهد کشت . انتظاری سرد تمام وجودم را در برخواهد گرفت و آن...
-
زنان ، مردان و خدا
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1385 20:35
نوشته رابرت گرین اینگرسال ترجمه این مقاله را به او که همیشه در من جاریست و مرا با اندیشه های رابرت گرین اینگرسال آشنا کرد تقدیم می کنم. در ترجمه این مقاله گاهی از کلمات آخوند و مسجد و قرآن استفاده کرده ام تا با جامعه امروزی ما جور بیاید.priest , bible , church در متن اصلی بوده است. (((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق...
-
همه نیازمند عشقیم ::مقالات
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1385 20:34
همه نیازمند عشقیم پائولو کوئلیو می گوید : ما همه نیازمند عشقیم عشق بخشی از سرشت انسانی است به همان اندازه ی خوردن نوشیدن وخفتن گاهی هنگام تماشای یک غروب زیبا خود را کاملا تنها می یابیم و می اندیشیم -این زیبایی اهمیت ندارد چون کسی را ندارم تا دراین زیبایی با او سهیم شوم در چنین مواقعی باید بپرسیم چندبارنثار کردن عشقمان...
-
برای عشق ::عاشقانه ها
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1385 20:33
برای عشق تمنا کن ولی خار نشو. برای عشق قبول کن ولی غرورت را از دست نده. برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو. برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه. برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن. برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر. برای عشق وصال کن ولی فرار نکن. برای عشق زندگی کن ولی عاشقانه زندگی کن. برای عشق بمیر ولی...
-
خوشبختی
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1385 20:33
من و تو تمامی ثانیه های از هم پاشیدن کلبه خوشبختی را میدیدیم و میشنیدیم و من به هوای چشمان رویای عشقت و تو در هوای غروری لجام گسیخته چشمانمان را رو به تمام این وحشیانه ها بستیم . زمانی به خود آمدیم که نفسهای آخر را زیر آوار آنهمه سیاهی بسان تندیس شوم گسستن در دفتر آرزوهایمان حک میکردیم بی هیچ نرمشی و گذشتی. من بی تو...
-
دفینه قلب
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1385 20:32
سلولهای نفرین را در دفینه قلب ترک خورده ام دفن کردم تا مباد آه سینه سوزم جغد شوم ناکامی را به آسمان خوشبختیت پرواز دهد . عاشقانه ها را از بر کردم و تو را گم کردم . جرقه های تاریکی را در پس چشمان بیتابت میدیدم بدون آنکه حتی یک لحظه به شفافیت صداقت عشق شک کنم . وفا نیست مرگ است وقتی تمامی لحظاتم پس از آنهمه سؤال و شاید...
-
بوی هوس
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1385 20:31
بوی هوس را از تک یاخته های تن نابالغ شکوفه های گیلاس میشنوم . بوی یاس و شمیم سپیده و روزمرگی و شبانگی همیشگی و بدینسان قصلها میگذرند بی هیچ جنبشی. از پشت قله های رفیع شکستگی نمیتوان ثانیه های بودن را باور کرد وقتی هر لحظه از شبها و روزهای درهم و سیاهم بوی تعفن سبزینه گذشتن میدهد بی آنکه حتی برای یک دم زیسته باشم بی...