گروه اینترنتی جرقه ایرانی

عاشقانه-خبری اس ام اس اهنگ موزیک شعر ادبی بهداشتی خدماتی-خفن-عکس-موبایل

گروه اینترنتی جرقه ایرانی

عاشقانه-خبری اس ام اس اهنگ موزیک شعر ادبی بهداشتی خدماتی-خفن-عکس-موبایل

آخر سالی

سلام!
نمی دانم خوانندگان این مطلب حس مرا درک می کنند با نه، ولی برای من این مهم است که بنویسم و خود را تخلیه کنم و اگر یکی از دوستانم آمد و خواند با من همدردی کند.
اصلا باورم نمی شه که سال داره تموت می شه ، اون حرفهای بامزه ، بزن و بکوب های زنگ تفریح ، سکوت زنگ ریاضی ، نامه نگاری های زنگ ادبیات ، انشا های زنگ ادبیات ، سوالات بی خودی پرسیدن زنگ دینی و قران برای اتلاف وقت ، خوابیدن های زنگ حرفه ، خندیدن ها و ضایع شدن های زنگ زبان ، کنفرانس های فرانک (بهترین دوستم) صوتی های مهسا ، علاقه شدید دبیران به یکی از دانش آموزان (اصلا منظورم بعضی ها نیستند) تقلب های سر امتحان ( اصلا منظورم پریسا نیست) و در آخر جنگ و جدال ها ، کل کل ها هیچ گاه از یادم نمی روند. زنگ علوم و پرسش هایش ، زنگ ادبیات و بحث های نا تمامش ، زنگ تاریخ و ماجرا هایش و چیز هایی که ما نه ماه با آن ها زندگی کرده و شاد یا غمگین شده ایم را نمی توان فراموش کرد.
وقتی درراه این جاده بودیم نفهمیدیم که چه روزها و لحظه های پر ارزشی را از دست می دهیم ولی حالا با تمام وجود این لحظه را می پرستم و ستایش می کنم زیرا که تمام این لحظه ها برایم چیزی را به ارمغان آورده اند که شاید تا عمرم هم نتوانم آن را جایی پیدا کنم. روزی دبیرادبیاتمان گفت دوست چیز با ارزشی است ، آن روز حرفش را نفهمیدم ولی حالا که فقط چند روز و یا چند ساعت تا پایان سال مانده می فهمم که او چه می گفت. دیشب موقع خواب با خود فکر کردم خوش به حال اشیا خوش بحالشان که دل ندارند ، خوش به حالشان که احساس ندارند، خوش به حالشان که نمی توانند کسی را دوست داشته باشند . آری مدرسه ، کلاس ،
نیمکت ها ، تخته سیاه ، تخته پاک کن های تر و گچ ها ما را به خاطر نمی آورند ، یعنی چه می شود باز هم خانم گرجی می گوید اسب حیوان نجیبی است / کبوتر زیباست و چرا در قفس هیچکس کرکس نیست و باز هم می گوید چشم ها را باید شست / جور دیگر باید دید/ باز هم خانم شهرابی می گوید متان می شودch4 و باز هم خانم بیک محمدی می نویسد y = -ax .
آری همه این ها دوباره تکرار می شود ولی دیگر چه کسی بر روی تخته می نویسد ریه های لذت پر اکسیژن مرگ است و دیگر چه کسی بحث های فوتبالی کند و چه کسی معلم هارا ضایع کند . اینهاست که دیگر تکرار نمی شود ولی خوب بلاخره هر آغازی پایانی دارد و پایان مهر هم اردیبهشت است . می دانم از من اینجوری نوشتن بعید بود ولی خوب تاثیرات جو است.

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

داستانی عجیب

حادثه‌ای در اثر اختلال زمانی در فرودگاه میامی رخ داد که هرگز توضیحی قابل قبول برای آن وجود نداشته است. این واقعه مربوط به یک هواپیمای مسافربری بود که برای فرود در باند آماده بود و با رادار مرکز کنترل هوایی ردیابی می‌گردید که ناگهان ده دقیقه از صفحه رادار ناپدید شد و سپس دوباره ظاهر گشت. هواپیما بدون هیچ واقعه‌ای فرود آمد و خلبان و خدمه از آنچه افراد پایگاه می‌گفتند ابراز تعجب کردند، زیرا تا آنجا که به خدمه مربوط می‌شد، هیچ اتفاق غیر عادی نیفتاده بود. جالب این که ساعتهای همه آنها حدود ده دقیقه از زمان واقعی عقب‌تر بود. در حالی که هواپیما درست 20 دقیقه قبل از این واقعه وقت اصلی را کنترل کرده بود و در آن هنگام هیچ اختلاف زمانی وجود نداشت. آیا مثلث برمودا و نقاط مشخص دیگر به صورت ماشینی عظیم عمل می‌کنند تا اختلالاتی بوجود آورند؟ آیا آنها می‌توانند گردابهایی را چه در داخل و چه در خارج از جو بوجود آورند که اجسام و اشیا به داخل آنها بیفتد و به بعد زمان و مکانی دیگر منتقل شوند؟
گذشته و آینده برمودا
به نظر می‌رسد که این منطقه طی زمانهای متمادی گذشته نیز در افسانه‌ها به منزله مکانی ترسناک وجود داشته و حتی خیلی قبل از تاریخ کشف آن و بعد از آن تاریخ تا صدها سال با عناوین «دریایی از مقبره‌ها» ، «مثلث شیطان» ، «مثلث مرگ» ، «دریای بدبختی» ، «گورستان آتلانتیک» نامیده می‌شده است. شومی و بدشگونی مثلث برمودا حتی در عصر فضا نیز باعث تعجب انسانهایی چون کریستف کلمب و فضانوردان آپولو 13 که یکی کاشف در زمین و دیگری در فضاست، شده است. اینکه چرا وقایع عجیب این منطقه گزارش نمی‌شود، شاید به دلیل ایجاد رعب و وحشت عمومی باشد، شاید هم چون دلیل اصلی وقایع معلوم نیست، اتفاقات مربوطه بازتاب نمی‌یابد. البته در اغلب گزارشات ارائه شده هم سانسورهایی وجود دارد که اصل وقایع را سرپوشیده نگه می‌دارد. آیا این مثلث دوباره قربانیان دیگری می‌گیرد؟ آیا بشر موفق به کشف راز آن خواهد شد؟ و بسیاری آیاها و پرسشهای بی جواب دیگر که مسلما در ذهن شما هم وجود دارد. (( آمدن زعفر جنی به قصد یاری امام حسین علیه السلام ))
هنگامی که واقعه ی جانسوز کربلا در حال وقوع بود، زعفر جنی که رئیس شیعیان جن بود در بئر ذات العلم ، برای خود مجلس عروسی بر پا کرده بود و بزرگان طوایف جن را دعوت نموده و خود بر تخت شادی و عیش نشسته بود . در همین حال ناگهان متوجه شد که از زیر تختش صدای گریه و زاری می اید. زعفرجنی گفت :(( کیست که در وقت شادی ، گریه می کند؟!)) دراین هنگام دو نفر از جنیان حاضر شدند وزعفر از آنان سبب گریه را پرسید .آنان گفتند : (( ای امیر ! وقتی که ما را به فلان شهر فرستادی ، در حین رفتن به آن شهر ، عبور ما به رودفرات افتاد که عربها به ان نواحی نینوا می گویند . ما دیدیم که درآنجا لشکریان زیادی از انسانها جمع شده ودر حال جنگ هستند .وقتی که نزدیک آنان شدیم ، مشاهده کردیم که حضرت حسین بن علی علیه السلام ، پسر همان اقای بزرگواری که ما را مسلمان کرده ، یکه و تنها برنیزه ی بی کسی تکیه داده و به چپ وراست خود نگاه می کرد ومی فرمود : ((آیا یاری دهنده ای هست تا ما را یاری دهد ؟!)) و نیز شنیدم که اهل و عیال آن بزرگوار ، فریاد العطش العطش بلند کرده بودند . وقتی که این واقعه ناگوار را مشاهده کردیم فی الفور خود را به بئر ذات العلم رساندیم تا شما را خبر نماییم که اکنون پسر رسول خدا (ص) را به شهادت می رسانند .)) به محض اینکه زعفر جنی این سخنان را شنید ، تاج شاهی را از سر خود بر داشت و لباسهای دامادی را از تن خود خارج کرد و طوایف مختلف جن را با سلاحهای آتشین آماده کرد وهمگی با عجله به سوی کربلا حرکت نمودند . خود زعفر گفته است : (( وقتی که ما وارد زمین کربلا شدیم ، دیدیم که چهار فرسخ در چهار فرسخ رالشکریان دشمن فراگرفته است ، بعلاوه صفهای فرشتگان زیادی را دیدیم . ملک منصور با چندین هزار فرشته ی دیگر یک طرف، ملک نصر با چندین هزار فرشته از طرف دیگر ، جبرئیل با چندین هزار فرشته ی دیگر در ان طرف و در یک طرف دیگر میکائیل با چندین هزار فرشته ی دیگر در ان طرف ، ودر یک طرف دیگر اسرافیل ، ملک ریاح ( فرشته بادها ) ، فرشته ی دریاها ، فرشته ی کوهها ، فرشته ی دوزخ و فرشته ی عذاب و... هر یک با لشکریان خود منتظر گرفتن اجازه از حضرت بودند . بعلاوه ارواح یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر ( علیهم السلام ) از ادم تا خاتم همه صف کشیده ، مات و متحیر مانده بودند . تمام موجودات و حقیقت کل اشیا در کربلا بودند و همگی گریان . چه کربلا و چه غوغائی .خاتم پیامبران ( ص ) آغوش خود را گشوده و به امام حسین علیه السلام می فرمود:(( پسرم ! عجله کن ! عجله کن ! به راستی که مشتاق تو هستیم .))
حسین بن علی علیه السلام یکه و تنها در میان میدان با زخمها و جراحات فراوان ، پیشانی شکسته، با سری مجروح، با سینه ای سوزان و با دیده ای گریان ایستاده بود و در هر نفسی که میکشید ، از حلقه های زره خون می چکید اما اصلا" توجهی به هیچ گروهی از ان فرشتگان نمی کرد به من هم کسی اجازه نمی دادتا خدمت ان حضرت برسم . همانطور که از دور نظاره میکردم ودر کار ان حضرت حیران بودم ،ناگهان دیدم که اقا امام حسین علیه السلام سر غربت از نیزه ی بی کسی بلند کرد و با گوشه چشم به من نگاه کرد و اشاره ای فرمود که : ای زعفر ! بیا .در این هنگام همه فرشتگان به سوی من نگاه کردند و مرا اجازه دادند تا نزد حضرت بروم . من خود را خدمت حضرت رساندم و عرض کردم : من با نود هزار جن به یاری شما امده ام . اگر بخواهی تمام دشمنانت را قبل از اینکه از جای خود حرکت کنی نابود میسازیم . حضرت فرمود : ای زعفر زحمت کشیدی ! خدا و رسولش از تو راضی باشند . خدمت تو مورد قبول درگاه حق باشد .اما لازم نیست که زحمت بکشید ،شما برگردید .عرض کردم : قربانت شوم چرا اجازه نمی فرمائید ؟! حضرت فرمود : خداوند چنین نخواسته است و باید به لقای حضرت دوست برسم . اگر من در جای خود بمانم خداوند بوسیله چه کسی این مردم نگونبخت را مورد امتحان قرار دهد ؟ و چگونه از کردار زشت خود آگاه خواهند شد و.......... جنیان گفتند : ای حبیب خدا و ای فرزند حبیب خدا ! به خدا سوگند اگر اطاعت از تو لازم و مخالفت با تو حرام نبود ، سخنت را قبول نمی کردیم و تمام دشمنانت را پیش از دستیابی به تو از میان می بردیم . حسین بن علی علیه السلام فرمود : به خداوند سوگند که ما بر این کار از شما جنیان تواناتریم ولی باید حجت بر مردم تمام شود تا (( آنکس که گمراه می شود با دلیل گمراه شود و انکس که هدایت می شود با دلیل هدایت شود .)) من (زعفر ) به امر آن حضرت مایوسانه برگشتم .وقتی که ما جنیان به محل خود رسیدیم ، بساط شادی را جمع کرده و اسباب عزا را فراهم کردیم . مادرم به من گفت : پسرم چه میکنی ؟! کجا رفته بودی که اینچنین ناراحت بر گشتی ؟! گفتم :مادر ! پسر ان بزرگواری که ما را مسلمان کرد ، اینک در کربلا در چنان حالی است که من رفتم تا یاریش کنم اما ان حضرت اجازه نفرمود و چون امر امام واجب بود ، باز گشتم .مادرم وقتی که سخنان را شنید ، گفت : ای فرزند ! تو را عاق می کنم . من فردای قیامت در جواب مادرش حضرت فاطمه (س ) چه بگویم ؟! زعفر گفت : مادر ! من خیلی ارزو داشتم تا جانم را فدای انحضرت کنم ولی ایشان اجازه نفرمود . مادرم گفت : ((بیا برویم ، من همراهت می آیم . مادرم جلو و من با لشکریانم از پشت سرش ، دوباره به سوی کربلا حرکت کردیم . )) و هنگامی که به انجا رسیدم ، از لشکریان کفار صدای تکبیر شنیدم و چون نگاه کردیم ، دیدیم که سر مبارک و درخشان اقا امام حسین علیه السلام بالای نیزه است و دود و آتش از خیمه های حرم بلند است. مادرم خدمت حضرت امام سجاد علیه السلام رسید اجازه خواست تا با دشمنان آنان بجنگد ولی ان حضرت اجازه نداد و فرمود :
(( در این سفر همراه ما باشید و در شبها اطفال ما را مواظبت کنید تا از بالای شتران بر زمین نخورند .))
در نتیجه جنیان اطاعت کردند و تا سرزمین شام با اسیران بودند تا حضرت سجاد علیه السلام آنان را مرخص فرمود .
زعفر آمد با سپاه بی شمار در حضور آن ولی کردگار
ایستاد از دور با صد احترام کرد با سلطان مظلومان سلام
عرض کرد ای خسرو دنیا و دین بنده ی درگاه ، زعفر را ببین
هست حاضر زعفرت با این سپاه بهر یاری ای غریب بی پناه
اذن فرما بر سپاه جنیان تا بگیرند داد تو از کوفیان
لشکر جن هست از جان یاورت اذن ده گیرند خون اکبرت
این فرات از چه به رویت بسته اند اهل بیتت از عطش دل خسته اند
اذن ده بر لشکر حق از کرم تا رسانند آب بر اهل حرم
ذاکرا رو در پناه شاهدین تا شود نام تو تاج الذاکرین

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

(( مثلث برمودا ))

مثلث برمودا واقعا یک مثلث نیست، بلکه شباهت بیشتری به یک بیضی (و شاید هم دایره‌ای بزرگ) دارد که در روی بخشی از اقیانوس اطلس در سواحل جنوب شرقی آمریکا واقع است. راس آن نزدیک برمودا و قسمت انحنای آن از سمت پایین فلوریدا گسترش یافته و از پورتوریکو گذشته ، به طرف جنوب و شرق منحرف شده و از میان دریای سارگاسو عبور کرده و دوباره به طرف برمودا برگشته است. طول جغرافیایی در قسمت غرب مثلث برمودا 80 درجه است، بر روی خطی که شمال حقیقی و شمال مغناطیسی بر یکدیگر منطبق می‌گردند. در این نقطه هیچ انحرافی در قطب نما محاسبه نمی‌شود.
وینسنت گادیس که مثلث برمودا را نامگذاری کرده، آن را به صورت زیر توصیف می‌کند: « یک خط از فلوریدا تا برمودا ، دیگری از برمودا تا پو رتوریکو می‌گذرد و سومین خط از میان باهاما به فلوریدا بر می‌گردد. »
آخرین پیامهای مخابره شده هواپیماها با برج مراقبت حاکی از وضعیت غیر عادی ، عدم روئیت خشکی ، از کار افتادن قطب نماها یا چرخش سریع عقربه آنها و اطمینان نداشتن از موقعیتشان بود. این در حالی بود که شرایط جوی برای پرواز مساعد بود و خلبانان و دیگر سرنشینان افرادی با تجربه و ورزیده بودند. با وجود مدتها جستجو هیچ اثری از قطعه شکسته ، لکه روغن ، آثاری از اجسام شناور ، خدمه یا تجمع مشکوکی از کوسه‌ها دیده نشد. هیچ حادثه‌ای چه قبل و چه بعد از آن ، تا این حد حیرت‌آورتر از ناپدید شدن دسته جمعی هواپیماهای مذکور نبوده است. در حوادثی مشابه در این منطقه ‌قایقها و کشتیهایی مفقود شده‌اند (قربانیان مثلث برمودا)، در برخی موارد هم فقط خدمه و سرنشینان ناپدید گشته‌اند.
منطقه وحشت
همه روزه هواپیماهای متعددی بر فراز مثلث برمودا پرواز می‌کنند. کشتیهای بزرگ و کوچک در آبهای آن در حال ترددند و افراد زیادی برای بازدید ، به این منطقه مسافرت می‌کنند، بدون آنکه اتفاقی بیفتد. از طرف دیگر ، در دریاها و اقیانوسها در سراسر دنیا ، کشتیها و هواپیماهای زیادی مفقود شده و می‌شوند. پس چرا فقط مثلث برمودا از بقیه مناطق تفکیک شده است. علت این است که اولا هیچ امیدی برای یافتن حتی اثر و نشانه‌ای وجود ندارد. ثانیا در هیچ منطقه دیگر چنین ناپدید شدنهای بی دلیل ، بیشمار و نامعلوم روی نداده و به این خوبی ثبت نشده است.
مشاهدات و گزارشات
در بیشتر اتفاقات مثلث برمودا ، اکثر هواپیماها در حالی ناپدید شده‌اند که تماس رادیویی خود را با ایستگاههای مبدا و مقصدشان تا آخرین لحظه حفظ کرده‌اند و یا برخی دیگر در لحظات آخر پیامهای غیر عادی مخابره کرده‌اند که حاکی از عدم کنترل آنان بر روی دستگاه و ابزارها بوده است و یا چرخش عقربه‌های قطب نما به دور خود و تغییر رنگ آسمان اطراف به زردی و مه آلودی ، آن هم در روز صاف و آفتابی و یا تغییراتی غیر عادی در آبها که تا لحظاتی قبل آرام بوده‌اند، بدون بیان هیچ دلیل روشنی از چگونگی این وقایع.
این پیامها رفته رفته ضعیف‌تر و غیرقابل تشخیص‌تر شده و یا سریعا قطع شده‌اند. دقیقا مثل اینکه چیزی ارتباط رادیویی را قطع کرده باشد و یا چنانچه اظهار عقیده شده، در حال دور شدن و عقب رفتن از فضا و زمان بوده و دورتر و دورتر شده‌اند. در برخی موارد گزارشها حاکی از آن بود که نوری ناشناخته و غیر قابل تشریح روئیت شده است. همچنین توده سیاه و تاریکی در سطح دریا که پس از مدتی ناپدید شده ، در جریان اتفاقات مزبور گزارش شده است.
در مواردی هم گزارش شده که نقطه تاریک بزرگی در میان ستارگان در آسمان دیده شده که نوری متحرک از طرف زمین به آن قسمت وارد شده و سپس هر دو ناپدید شده‌اند. در تمام مدت دیده شدن تاریکی ، دستگاهها و سایر ابزارهای قایق‌های ناظر از کار افتاده بودند که پس از رفع تاریکی آسمان ، دوباره شروع بکار کرده‌اند.
در یک مورد هم پیامی عجیب از یک کشتی باری ژاپنی بدین مضمون دریافت گردید. "خطری همانند یک خنجر هم اکنون ... به سرعت می‌آید ... ما نمی‌توانیم فرار کنیم ..." در هر حال بدون اینکه مشخص شود خنجر چه بود، کشتی ناپدید شد.
علل واقعه ,علل فرضی طبیعی
توضیحات و علل فرضی مختلفی درباره حوادث مثلث برمودا ارائه شده است که معمول‌ترین فرضیات بر اساس مرگ غیر طبیعی (زیرا هیچ جسدی تا کنون بدست نیامده است.) بنا شده است. این توضیحات عبارتند از:
جزر و مد ناگهانی دریا در نتیجه زلزله در اعماق دریا ، وزش بادهای مخرب و اختلالات جوی ، گویهای آتشفشان که موجب انفجار هواپیماها می‌شود، گرفتار آمدن در جاذبه یک گرداب یا گردباد که باعث سقوط و انهدام هواپیماها یا انحراف مسیر کشتیها و مفقود شدن آنها در آب می‌شود، تحت تاثیر نیرویی مغناطیسی قرار گرفتن و اختلالات امواج الکترومغناطیسی و.... ولی این دلایل توجیه قابل قبولی برای ناپدید شدن هواپیماها و کشتیهای متعدد در یک منطقه نیست.
علل فرضی غیر طبیعی
دستگیری و ربوده شدن به وسیله زیردریایی یا بشقاب پرنده‌هایی متعلق به کراتی دیگر که برای تحقیق درباره حیات و زندگی باستان و حال ما انسانها به کره زمین آمده‌اند، می‌تواند علتی غیر طبیعی برای توجیه وقایع باشد.
یکی از عجیب‌ترین پیشنهادات در این مورد بوسیله ادگار کایس ، پیشگو و روانکاو و حکیم در دهه پنجم قرن بیست ، ارائه شده است. به عقیده وی قرنها قبل از کشف اشعه لیزر ، بومیان سواحل اقیانوس اطلس از کریستال به عنوان یک منبع انرژی و قدرت استفاده می‌کردند. به نظر کایس نوعی نیروی شیطانی القا شده از سوی آنها ، در عمق یک مایلی در قسمت غرب اندروس غرق شده که هنوز در برخی مواقع باعث از کار انداختن ابزار و وسایل الکتریکی کشتیها ، هواپیماها و در نهایت نابودی آنها می‌گردد.
ام. ک. جساپ که یک فضانورد ، منجم و متخصص کره ماه است، در کتابش به نام « در مورد بشقاب پرنده‌ها » بیان می‌کند که ناپدید شدن کشتیهای مشهور در مثلث برمودا ، به وسیله اجسام پرنده صورت گرفته است. وی مفقود شدن خدمه آنها را نیز به اجسام مزبور ربط می‌دهد. به عقیده جساپ یوفوها هر چه هستند، حوزه مغناطیسی موقتی ایجاد می‌کنند که دارای طرحی یونیزه شده است و می‌تواند باعث متلاشی شدن یا ناپدید شدن هواپیماها و کشتیها گردد. او روی این سوال کار می‌کرد که چگونه نیروی مغناطیسی کنترل شده می‌تواند باعث نامرئی شدن گردد. نظریه میدان واحد انیشتین او را مجذوب کرده بود. جساپ هر دو اینها را کلیدی می‌دانست برای ظهور و محو شدن ناگهانی بشقاب پرنده‌ها و ناپدید شدن کشتیها و هواپیماها. ولی مرگ امکان ادامه فعالیت و نتیجه گیری را از جساپ گرفت و تحقیقاتش نیمه تمام ماند.

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

لاغری

امروزه چاقی یکی از معضلات جامع ماست و افراد زیادی هرروزه به مراکز رژیم درمانی یا لاغری مراجعه می کنند . به همین دلیل این مطلب کوتاه را قرار دادم تا بخوانید و اطلاعات بیشتری کسب کنید.
1ـ لاغری یک مکانیسم مزمن است و درمان آن مثل هر پروسة مزمن دیگری نیاز به زمان دارد.
2ـ هرگز در درمان لاغری خود از دارو استفاده نکنید، چرا که دارو غذا نیست و در هر حال دارای عوارضی می‌باشد. (به استثنای داروهای اشتهاآور و تقویتی که توسط پزشک تجویز می‌شود)
3ـ در درمان لاغری خود هیچگاه عجله نداشته باشید، یادتان باشد که رژیم غذایی با افزایش وزن تدریجی علاوه بر اینکه قابل تحملتر است، عوارضی نداشته، تقریباً غیر قابل بازگشت می‌باشد.
4ـ علل لاغری :
الف) فشارهای درونی، استرسها و افسردگیها
ب) ثانویه به بیماریهایی ازقبیل : هیپرتیروئیدیسم (پر‌کاری تیروئید)، دیابت (بیماری قند خون بالا)، بیماری‌های انگلی،
بیماری‌های گوارشی و …
ج) اختلال تغذیه‌ای (دریافت کم کالری و زیادی فعالیت)
د) ژنتیک
5ـ درمان‌های لاغری به دو دستة دارویی و رژیم‌درمانی تقسیم می‌شوند.
الف) درمان دارویی:
ـ داروهای اشتهاآور: این داروها با افزایش اشتها سبب بیشتر خوردن شده، دریافت انرژی توسط بدن را افزایش می‌دهند. سردستة این داروها که در ایران بسیار استفاده می‌شود، سیپروهپتادین می‌باشد. علاوه بر این داروهای تقویتی مثل ویتامین‌ها همچنین عناصر کمیاب مثل روی نیز کاربرد دارند. تمامی این داروها زمانی مؤثرند که شخص از هر نظر سالم باشد.
ـ داروهایی که با احتباس نمک و بدنبال آن آب باعث افزایش وزن می‌شوند: از این گروه دارو می‌توان از کورتون‌ها نام برد. این داروها با احتباس آب و نمک باعث عوارض زیادی برای بدن شده علاوه بر این عوارض گوارشی، استخوانی و … دیگری نیز دارند.
ـ داروهایی که با کاهش متابولیسم بدن باعث افزایش وزن می‌شوند: این داروها به صورت کاذب کم‌کاری تیرویید ایجاد کرده، با کاهش متابولیسم بدن سبب افزایش وزن می‌شوند. این گروه نیز با توجه به برهم‌زدن نظم طبیعی بدن باعث ایجاد عوارض می‌شوند.
ب) رژیم‌درمانی :
ـ ارائة برنامة کامل و علمی از نظر علم تغذیه: اگر شخص کاملاً از نظر بیماری‌های عامل لاغری بررسی شده و در حال سلامت باشد، با استفاده از یک رژیم استاندارد که تمام مسائل تغذیه‌ای در آن رعایت شده باشد قادر به افزایش وزن خواهد بود.
6ـ با توجه به موارد فوق بهترین و سالمترین راه حل ارائه‌شده در مورد درمان لاغری این موارد می‌باشد:
الف) رژیم غذایی صحیح
ب) ورزش مناسب و کافی
7ـ در هر رژیم غذایی صحیح باید این گروههای غذایی وجود داشته باشد:
شیر و لبنیات، حبوبات و غلات، میوه و سبزیجات، گوشت
12ـ رژیم غذایی باید:
ـ تأمین کنندة انرژی مورد نیاز روزانه باشد.
ـ تأمین کنندة ریزمغزیها باشد (موادی که به مقدار بسیار کم باید در غذا وجود داشته باشد)
ـ بر اساس فرهنگ غذایی ایرانی باشد.
ـ تنوع لازم را داشته باشد.
13ـ در یک رژیم غذایی اصولی افزایش وزن تدریجی است. بطوریکه حداکثر یک کیلوگرم در ماه می‌توانید افزایش وزن داشته باشید. به همین دلیل باید حوصله داشته و با دقت برنامة خود را اجرا کنید. ضمناً اگر قبل از رژیم عکسی از خود داشته باشید بهتر خواهد بود.

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

دخترها........... سیر تکامل دختر خانمها

سن 14 سالگی : تا پارسال هر کی بهشون می گفت چطوری؟ میگفتن ... خوبم مرسی ... حالا میگن مرسی خوبم
سن 15 سالگی : هر کی بهشون بگه سلام ... میگن علیک سلام ... نقاشیشون بهتر میشه » بتونه کاری و رنگ آمیزی
سن 16 سالگی : یعنی یه عاشق واقعیند ... فردا صبح هم میخوان خودکشی کنن ... شوخی هم ندارن
سن 17 سالگی : نشستن و اشک می ریزن ... بهشون بی وفایی شده ... کوران حوادث
سن 18 سالگی : دیگه اصلا عشق بی عشق ... توی خیابون جلوی پاشون رو هم نگاه نمی کنن
سن 19 سالگی : از بی توجهی یه نفر رنج می برن ... فکر می کنن اون یه آدم به تمام معناست
سن 20 سالگی : نه , نه ... اون منو نمی خواست آخرش منو یه کور و کچلی می گیره ... می دونم
سن 21 سالگی : فقط سن 27-28 سالگی قصد ازدواج دارن ، فقط
سن 22 سالگی : خوش تیپ باشه ، پولدار باشه ، تحصیلکرده باشه ، قد بلند باشه ، خوش لباس باشه ... آخ که چی نباشه
سن 23 سالگی : همهء خواستگارا رو رد می کنن
سن 24 سالگی : زیاد مهم نیست که چه ریختییه یا چقدر پول داره ، فقط شجاع باشه ، ما رو به اون چیزی که نرسیدیم برسونه
سن 25 سالگی : اااااااه ، پس چرا دیگه هیچکی نمی یاد... هر کن میخواد باشه ، باشه
سن 26 سالگی : یه نفر می یاد ، همین خوبه ، بله
سن 27 سالگی : آخیش
سن 28 سالگی : کاش قلم پات می شکست و خواستگاری من نمیومدی

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

پسرها........... سیر تکامل آقا پسرها

سن 14 سالگی : تازه توی این سن، هر رو از بر تشخیص میدن . اول بدبختی
سن 15 سالگی : یاد می گیرن که توی خیابون به مردم نگاه کنن ... از قیافه خودشون بدشون می یاد
سن 16 سالگی : توی این سن اصولا راه نمیرن، تکنو می زنن ... حرف هم نمی زنن ، داد می زنن ... با راکت تنیس هم گیتار می زنن
سن 17 سالگی : یه کمی مثلا آدم میشن ... فقط شعرهاشون و بلند بلند می خونن ... یادش به خیر اون روزها که تکنو نبود راک ن رول می خوندن
سن 18 سالگی : هر کی رو می بینن تا پس فردا عاشقش میشن ... آخ آخ ...آهنگ های داریوش مثل چسب دو قلو بهشون می چسبه
سن 19 سالگی : دوست دارن ده تا رو در آن واحد داشته باشن ... تیز میشن ... ابی گوش میدن
سن 20 سالگی : از همه شون رو دست می خورن ...ستار گوش میدن که نفهمن چی شده
سن 21 سالگی : زندگی رو چیزی غیر از این بچه بازیها می بینن ... مثلا عاقل می شن
سن 22 سالگی : نه می فهمن که زندگی همش عشقه ... دنبال یه آدم حسابی می گردن
سن 23 سالگی : یکی رو پیدا میکنن اما مرموز میشن ... دیدشون عوض می شه
سن 24 سالگی : نه... اون با یه نفر دیگه هم دوسته ...اصلا لیاقت عشق منو نداشت
سن 25 سالگی : عشق سیخی چند؟ ... طرف باید باباش پولدار باشه... حالا خوشگل هم باشه بد نیست
سن 26 سالگی : این یکی دیگه همونیه که همهء عمر می خواستم ... افتخار میدین غلامتون باشم ؟
سن 27 سالگی : آخیش
سن 28 سالگی : کاش قلم پام می شکست و خواستگاری تو نمیومدم

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

مادر،عشق مادر

الفبای زندگی ، الفبای عاشقی و الفبای درک مفاهیم و دلهره های زندگی
مادر ، تنها عشق دوران شکوفایی و دوان شروع رندگانی
هستی بخش عشق از دوران کودکی ، از دوران آشفتگی ، در وجود یک عاشق
دوران کودکانیم ، دوران الفبای زندگانیم و دوران سختی راههای پر فراز و نشیب عاشقیم
را می تواند در خود به تصویر بکشد!
تنها او می تواند آن دوران ، و آن شور و شوق زندگانیم را برایم نقل کند
عشق مادر برایم سرپناهی فراتر از عشق هستی است !
مادرم ، دومین آفریننده و خالق شکوفایی و زندگانیم
دوستت دارم مادر ، دوستت دارم
زمانی که چشمهایم ، قدم هایم ، و وجود پر آوازه و پر از دلهره ام را در این روزگار بی کسی
نهادم ، تنها تو بودی و عشق پاک تو !
تو بودی تنهاترین من زمانی که اشک می ریختم ...!
تو بودی آن همدم ، آن سر پناه ، آن مرهم ،‌ و آن دست های پر مهر و محببت که اشک هایم را
از گونه های خیسم ، در آن دوران و در آن جایگاه از هستی ام ، پاک پاک می کردی .!
تو بودی و عشق پاکت ...
تو بودی که برایم داستان عاشقی لیلی و مجنون را تعریف می کردی
برایم از زندگی ، از فراز و نشیب های آن و از سختی راههای پر پیچ و خم آن می گفتی
مادرم ، برایم عزیزترین و همرازترین و عاشقترین ، نسبت به قلب پر احساسم !
مادر ، ای درخشان ترین ستاره در آسمانهای آبی عشق ، ای مرهم و هستی تمام نبودن های من !!
ای که برایم مثل گلی سپید می مانی که در بیابان های خشک و عطش زده روییده ای و جوانه زده ای
دوستت دارم این قلب پر احساسم برای تو است ، برای وجود پاکت و برای عشق ابدی و جاوادانه تو است

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

خطرناک

لحظه خطرناکی است لحظه ای که امید جای خود را به نا امیدی می دهد .
لحظه خطرناکی است لحظه ای که عجله جای خود را به صبوری می دهد.
لحظه خطرناکی است لحظه ای که همدردی جای خود را به طرد کردن می دهد.
لحظه خطرناکی است لحظه ای که " ما " جای خود را به من و تو می دهد.
لحظه خطرناکی است لحظه ای که پریدن جای خود را به خزیدن می دهد.
لحظه خطرناکی است لحظه ای که نور جای خود را به تاریکی می دهد.
لحظه خطرناکی است لحظه ای که انسانیت جای خود را به خوی حیوانی می دهد.
لحظه خطرناکی است لحظه ای که بخشش جای خود را به خشم دهد.
لحظه خطرناکی است لحظه ای که درک و تأمل جای خود را به لجبازی می دهد.
لحظه خطرناکی است لحظه ای که جمع بینی جای خود را به خود بینی می دهد.
لحظه خطرناکی است لحظه ای که صلح جای خود را به جنگ می دهد.
لحظه خطرناکی است لحظه ای که منطق جای خود را به سنت می دهد.
لحظه خطرناکی است لحظه ای که معنویات جای خود را به مادیات می دهد.
لحظه خطرناکی است لحظه ای که عشق جای خود را به هوس می دهد.
لحظه خطرناکی است لحظه ای که شراکت جای خود را به خیانت می دهد.
لحظه خطرناکی است لحظه ای که آشنائی جای خود را به غریبی می دهد.
لحظه خطرناکی است لحظه ای که صداقت جای خود را به دروغگوئی می دهد.
لحظه خطرناکی است لحظه ای که صفا و صمیمیت جای خود را به کینه می دهد.
لحظه خطرناکی است لحظه ای که خیر رسانی جای خود را به شرارت می دهد.
لحظه خطرناکی است لحظه ای که عقل و تفکر جای خود را به تقلید می دهد.
لحظه خطرناکی است لحظه ای که زمان حال جای خود را به زمان گذشته می دهد.
لحظه خطرناکی است لحظه ای که علم و منطق جای خود را به خرافات و رسوم می دهد.
لحظه خطرناکی است لحظه ای که عصر حاضر جای خود را به 1450 سال گذشته می دهد.

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

کاربردهای جالب و خواندنی کوکاکولا

همه ما شنیده ایم که نوشابه هاى گازدار براى سلامتی زیان آور است ، اما تاکنون به استفاده هاى گوناگون آنها یا مزایایشان فکر کرده اید ؟ سایت تاپسگلب استفاده های گوناگون و بعضا عجیبی از کوکاکولا را ذکر نموده که مطالعه آن خالی از لطف نیست.
به نوشته سایت تاپسگلب در بسیارى از ایالتهاى آمریکا، مامورین پلیس راه ، دو گالن کوکاکولا در صندوق عقب ماشینشان دارند تا در صورت تصادف رانندگی، خون را با کمک آن از جاده پاک کنند.
این سایت در کمال تعجب آورده است که براى تمیز کردن توالت ، یک قوطی کوکاکولا را داخل کاسه توالت بریزید و یک ساعت صبر کنید، سپس با آب پر فشار بشویید. اسید سیتریک موجود در کوکاکولا لکه ها را از سطوح چینی میزداید.
هم چنین براى برطرف کردن لکه هاى زنگ از سپر آبکرم کارى شده اتومبیل، سپر را با یک تکه کاغذ (فویل ) آلومینیوم مچاله شده آغشته به کوکاکولا بسایید.
مورد دیگر استفاده در تمیز کردن فساد قطب هاى باترى خودرو است . براى این کار یک قوطی کوکاکولا را روى قطبها بریزید تا با قلیان کردن ، آن را تمیز کند.
این سایت هم چنین مدعی شده است که براى شل کردن پیچ و مهره هاى زنگ زده ، تکه اى پارچه را که در کوکاکولا خیس شده است براى چند دقیقه بر روى پیچ و مهره قرار دهید.
به نوشته این سایت براى پاک کردن چربی از لباسها، یک قوطی کوکاکولا را داخل ماشین لباسشویی پر از لباسهاى چرب خالی کنید، پودر لباسشویی اضافه کنید و ماشین را روى دور عادى روشن کنید. کوکاکولا به تمیز شدن لکه هاى چربی کمک میکند.
کوکاکولا همچنین بخار آب را از روى شیشه جلوى اتومبیل تمیز میکند. (در مناطق سرد و مرطوب، مثلtsewdiM در شمال ایالات متحده آمریکا، گاهی اوقات شیشه جلوى اتومبیل از بیرون بخار میکند که با برف پاک کن پاک نمیشود. ) جهت اطلاع شما : ماده موثر کوکاکولا اسیدفسفریک باHp برابر۲ ۸. است . اسید فسفریک ناخن را در مدت حدود۴ روز حل میکند. همچنین کلسیم را از استخوانها میزداید و عامل اصلی افزایش روزافزون پوکی استخوان است . براى حمل محلول کوکاکولا (محلول غلیظ شده )، کامیونهاى حامل باید از علامت هاى ویژه "مواد خطرناک " که براى حمل مواد به شدت خوردنده در نظر گرفته شده است استفاده کنند.
توزیع کنندگان کوکاکولا بیش از۲۰ سال است که از کوکاکولا براى تمیز کردن موتور کامیونهاى خود استفاده میکنند.

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

بستنی ساده

بعد از مدتها یک روز عصر رفتم به یکی از کافی شاپ ها همین طور که داشتم به مردم نگاه می کردم دیدم یک دختر آدامس فروش کوچولو آمد تو و رفت پشت یک میز نشست.
برایم جالب بود ! پیشخدمتی که خیلی ادعای انسانیتش می شد به سمت آن دختر بچه یورش برد تا او را بیرون بیندازد
دختر بچه با اعتماد به نفس کامل به پیشخدمت گفت : پولش را می دهم، هیچ چیز مجانی ای نمی خواهم
کمی پایش را تکان داد و در حالی که زیر بار سنگین نگاه دیگران بود گفت ک یه بستنی میوه ای چند است؟
پیشخدمت با بی حوصلگی گفت: 5 دلار
دختر بچه دست کرد توی لباسش و پولهایش را بیرون آورد و شروع به شمردن آنها کرد بعد دوباره پرسید یک بستنی ساده چند است؟ پیشخدمت بی حوصله تر از دفعه قبل گفت : 3 دلار دختک آدامس فروش گفت: لطفاً یک بستنی ساده بدهید
پیشخدمت یک بستنی ساده برایش آورد که فکر نمی کنم زیاد همه ساده بود!
احتمالاً مخلوطی از ته مانده بقیه بستنیها . دخترک بستنی را خوردو 3 دلار به صندوق داد و رفت وقتی که پیش خدمت برای بردن ظرف بستنی آمد، دید دخترک کنار ظرف بستنی دو تا یک دلاری مچاله شده گذاشته برای انعام.

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

سعیدکریمی

یکبار خواب دیدن تو به تمام عمر می ارزد .
پس نگو
نگو که رویاءی دور از دسترس خوش نیست ، قبول ندارم !
گرچه به ظاهر جسم خسته است
ولی دل دریایی است،
تاب وتوانش بیش از اینهاست.....
دوستت دارم و تاوانش هر چه باشد، باشد....
دوستت خواهم داشت
بیش از دیروز
باکی ندارم از هیچ کس و هر کس که تو را دارم عزیز

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

زنجیر عشق

یک روز بعد ازظهر وقتی که با ماشین پونتیاکش می کوبید که بره خونه
زن مسنی دید که اونو متوقف کرد. ماشین مرسدسش پنچر بود.
او می تونست ببینه که اون زن ترسیده و بیرون توی برفها ایستاده تا اینکه بهش گفت:
" خانم من اومدم که کمکتون کنم در ضمن من جو هستم."
زن گفت: " من از سن لوئیز میام, ‏ و فقط از اینجا رد می شدم.
بایستی صدتا ماشین دیده باشم که از کنارم رد شدن و این واقعا لطف شما بود."
وقتی که او لاستیک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده شد
که بره, ‏ زن پرسید:" من چقدر باید بپردازم؟" و او به زن چنین گفت:
" شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی یکنفر
هم به من کمک کرد?همونطور که من به شما کمک کردم. اگر تو واقعا می خواهی
که بدهیت رو به من بپردازی باید این کار رو بکنی. نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!"
چند مایل جلوتر زن کافه کوچکی رو دید و رفت تو تا چیزی بخوره و بعد راهشو ادامه بده
ولی نتونست بی توجه از لبخند شیرین زن پیشخدمتی بگذره که می بایست هشت ماهه باردار باشه و از خستگی روی پا بند نبود.
او داستان زندگی پیشخدمت رو نمی دانست واحتمالا هیچ گاه هم نخواهد فهمید.
وقتی که پیشخدمت رفت تا بقیه صد دلار شو بیاره زن از در بیرون رفته بود
درحالیکه بر روی دستمال سفره این یادداشت رو باقی گذاشت.
اشک در چشمان پیشخدمت جمع شده بود وقتی که نوشته زن رو می خوند:
" شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی یکنفر
هم به من کمک کرد همونطور که من به شما کمک کردم. اگر تو واقعا می خواهی
که بدهیت رو به من بپردازی باید این کار رو بکنی. نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!"
اونشب وقتی که زن پیشخدمت از سرکار به خونه رفت به تختخواب رفت.
در حالیکه به اون پول و یادداشت زن فکر می کرد.
وقتی که شوهرش دراز کشید تا بخوابه به آرومی و نرمی به گوشش گفت:
" همه چیز داره درست میشه دوستت دارم جو!"

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

پسر بودن یعنی :

1-پسر بودن یعنی برو چند تا نون بخر
2-پسر بودن یعنی هی شماره دادن و هی منتظر زنگ بودن
3-پسر بودن یعنی بد و بیراه گفتن به دخترایی که تحویلشون نمی گیرن
4-پسر بودن یعنی کادو خریدن برا ...
5-پسر بودن یعنی جدیدا زیر ابرو برداشتن و پنکک زدن
6-پسر بودن یعنی تا کی مفت خوری می کنی
7-پسر بودن یعنی پس کی دفتر چه اماده به خدمت میگیری
8-پسر بودن یعنی به زور سیکل داشتن
9-پسر بودن یعنی بابا پس کی میری برام خاستگاری
10-پسر بودن یعنی مثل خر حمالی کردن
11-پسر بودن یعنی جوراباتو در بیار حالم به هم خورد
12-پسربودن یعنی چرا کار نمیکنی جون بکن دیگه
13-پسر بودن یعنی ببخشین ماشین و خونه هم دارین که...
14-پسر بودن یعنی نیا تو هم پاهاتو بشور هم جوراباتو، بو گندش همه جارو گرفت
اینم برای این که همش مطالب من ضد دختر و تکراری نشه. حالا کیا خوششون اومد.

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

خصوصیات دخترا

1. تا زبونشون باز میشه عوض مامان بابا میگن شوهر!!
2.حالشون از پسرا به هم میخوره ولی نمی دونم چرا 666 تا دوست پسر دارن
3.اگه خونشون آتیش بگیره بین بابا و لوازم آرایش حتما لوازم آرایش و انتخاب می کنن!
4.نون شب ندارن بخورن ولی پول عمل دماغشونو ردیف میکنن!
5.همه خوشکل و خوش هیکلن(خدایا منو بخاطر این دروغم ببخش)
6. از 8 تا 20 سالگی شونصدتا دوست پسر داشتن که هیچ کدوم درکشون نمیکردن
بیچاره مردا: وقتی به دنیا می یان همه حال مامانشونو می پرسن. وقتی ازدواج می کنن همه می گن چه عروس خوشگلی. وقتی می میرن همه می گن بیچاره زنش
اینم یه شعرباحال
ای یار به جهنم که مرا دوست نداری از عشق تو هرگزنکنم گریه و زاری
اگر روزی بری و یار بگیری الهی تب کنی فرداش بمیری
الهی سرخک و اوریون بگیری تب مالت و فشار خون بگیری
اگر بردی از این ها جان سالم الهی درد بی درمان بگیری
الهی تو بمیری من بمانم سر قبرت بیام قرآن بخوانم
سازمان سنجش اعلام کرد:هیچ قزوینیی حق نداره پشت کنکور بمونه
وقتی با یک انگشت به کسی اشاره میکنی بیاد داشته باش که سه انگشت دیگه به طرف خودمان است
قزوینیه برنج تبرک میخره، درشو وا میکنه، میگه: پس حمید کو؟
میدونی ضد حال چیه؟؟؟؟ تولدت 30 اسفند باشه ( هر 4 سال یه بار )

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

فرشته یک کودک

با سلام خدمت شما دوستان محترم یه خبر خیلی خیلی سور پریسسسس(به قول مهلا کوچولو) از امروز یکی از دوستام به نام . نمی دونم بگم مهندس مسعود آقا یا حاج مسعود آقا آخه تازه از حج اومده می خواد درآپدیت کردن وبلاگ به من کمک کنه پس به افتخار حاج آقا صلوات( ترجیحا ۳ عدد)
اندر حکایت حج رفتن آقا مطلب زیاده که بمونه واسه بعد
این هم اولین مطلب حاج مهندس آقا :
کودکی که آماده ی تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:"می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟"
خداوند پاسخ داد"از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته ام.او در انتظار توست و از تو نگهداری خواهد کرد"
اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه.
*اما اینجا در بهشت من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند.
خداوند لبخند زد"فرشته ی تو برایت آواز خواهد خواند و به تو لبخند خواهد زد و تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود"
کودک ادامه داد:"من چگونه می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی زبان انها را نمی دانم."
خداواند او را نوازش کرد وگفت:"فرشته ی تو زیباترین و شیرین ترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی"
کودک با ناراحتی گفت:"وقتی می خواهم با شما صحبت کنم چه کنم؟"
اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت:"فرشته ات دست هایت را در کنار همقرار خواهد داد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی"
کودک سرش را برگرداند و پرسید:"شنیده ام روی زمین انسانهای بدی هم زندگی می کنند،چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟"
*فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد حتی اگر به قیمت جانش هم تمام شود.
کودک با نگرانی ادامه داد:"اما من همیشه به این دلیل که دیکر شما را نمی بینم ناراحت خواهم بود!"
خداوند لبخند زد و گفت"فرشته ات همیشه درباره ی من با تو صحبت خواهد کرد و راه امدن به سوی من را به تو خواهد آموخت گرچه من همیشه در پیش تو خواهم بود."
در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد.کودک می دانست که باید به زودی سفرش را آغاز کند او به آرامی یک بار دیگر از خدا پرسید"حالا که باید بروم نام فرشته ام را به من بگویید!"
خداوند شانه ی او را نوازش کرد و پاسخ داد"مان فرشته تی اهمیتی ندارم تو به راحتی می توانی او را مادر صدا کنی...

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))