ازدواجهایی که ریسک بالاتری دارند
زناشویی - مشاوره ها نشان می دهد ازدواجهایی که با شکست روبرو بوده یا در مرحله آشنایی بهم خورده اند وجوه مشترکی زیادی با یکدیگر داشته اند که بر اساس دسته بندی به 8 دسته طبقه بندی می شوند، لذا شایسته است افرادی که جهت آشنایی و ازدواج جزء این دسته بندی ها هستند محتاط تر عمل کنند.
دسته اول: ازدواج هایی که قبل از 25 سالگی آقایان و قبل از 23 سالگی خانم ها صورت پذیرفته
با توجه به عدم ثبات معیار های انتخاب همسر، عدم شناخت فردی و شرایط پیرامون، عدم استقلال فکری، مالی و ضعف تصمیم گیری، انتخابهای احساسی و عدم شناخت کافی از جنس مخالف، این دسته از ازدواج ها یکی از پر ریسک ترین نوع ازدواج ها به شمار میرود و افرادی که در این رده سنی تصمیم به ازدواج و طی مراحل آشنایی دارند لازم است آموزشهای لازم را جهت ارتباط و شناخت صحیح کسب نمایند وبا مشاور و راهنمایی خانواده ها نسبت به آن اقدام نمایند.
دسته دوم: ازدواج به علت نیاز جنسی
اگر چه بخش اعظم دلیل ازدواج مردان میتواند به منظور تامین غریزه جنسی آنها باشد و این حق عرفی و شرعی آنهاست، اما نیاز جنسی نباید تنها دلیل ازدواج باشد چرا که پس ازتامین شدن آن فشارحاصل از شرایط پیرامون زندگی و مسئولیت پذیری و عدم برنامه ریزی میتوانند باعث شکست در ازدواج شود.
دسته سوم: ازدواج تحمیلی
ازدواجهایی که به طرفین از سوی خانواده یا بر اساس رسم و رسومات تحمیل می شود و بعضا ازدواجهای فامیلی میباشند که علاوه بر اینکه درصد شکست در ایندسته از ازدواجها زیاد است، میتواند باعث گسترش خیانت های جنسی و عاطفی زوجین نسبت به یکدیگر شود همچنین باعث سرخوردگی و ضعف در استقلال فکری و تصمیم گیری افراد شود.
اگر چه انسان مجذوب زیبائی ها می شود و نمیتواند به ظواهر بی اهمیت باشد اما از آنجایی که ظاهر در ابعاد مختلف در گذر زمان عادی می شودلذا با توجه به تجارب مشاورین توصیه می شود زیبایی ظاهری در کنار سایر خصوصیات فردی و شخصیتی افراد ملاک انتخاب همسر باشد نه تنها دلیل انتخاب
دسته چهارم: ازدواج هایی که بواسطه ظاهر و موقعیت اجتماعی طرفین صورت میپذیرد
اگر چه انسان مجذوب زیبائی ها می شود و نمیتواند به ظواهر بی اهمیت باشد اما از آنجایی که ظاهر در ابعاد مختلف در گذر زمان عادی می شود و پس از سایر خصوصیات که اکثرا باطنی هستند نمود میکند لذا با توجه به تجارب مشاورین توصیه می شود زیبایی ظاهری در کنار سایر خصوصیات فردی و شخصیتی افراد ملاک انتخاب همسر باشد نه تنها دلیل انتخاب.
دسته پنجم: ازدواجهایی که در آن زن نسبت به مرد برتری دارد
مسئله این نیست که خانم ظرفیت برتری نسبت به آقایان ندارند بلکه یکی از دلایل درونی خانم ها جهت ازدواج نیاز به یک تکیه گاه قوی است پس در ازدواج شایسته است مرد در چند عامل برتری داشته باشد.
1- سن ( بیشتر بودن سن مرد نسبت به زن )
2- وضعیت اقتصادی و وجه اجتماعی ( بالا بودن جایگاه شغلی مرد و درامد وی )
3- قد ( شایسته است مرد از زن بلندتر باشد همچنین در احادیث پیامبر(ص) در مورد ازدواج در این مورد نیز توصیه شده است )
دسته ششم: ازدواج های راه دور
شناخت صحیح یکی از ارکان اصلی جهت انتخاب شایسته همسر است و در شناختهایی که دو طرف نسبت به یکدیگر در فاصله مکانی دوری قرار گرفته اند بخش اعظم ارتباط بوسیله اینترنت، تلفن و یا پیامک صورت میگیرد که این سطح از شناخت نمی تواند قابل اکتفا جهت اتخاذ مهمترین تصمیم زندگی افراد باشد، همانطور که در مشاوره های صورت گرفته این مسئله نمود کرده است لذا حتی المقدور حتی با توجه به شرایط سختی دوری راه در صورتی که دوطرف میل به شناخت و ازدواج دارند لازم است این ارتباط حتما با اطلاع خانواده ها همرا ه باشد و شرایط به گونه ای باشد که دو طرف بعد از هر 10 دفعه مکالمه تلفنی یک دیدار حضوری داشته باشند.
دسته هفتم: ازدواج هایی که دو خانواده دارای دو فرهنگ مختلف هستند
خانواده مهترین نقش در تربیت فرد بازی می کند، اختلافات خانوادگی زمانی بیشتر می شود که دو خانواده آداب و رسوم و فرهنگ مختلفی داشته باشند معمولا این اختلافات شامل: اختلاف ب سر مهریه – اختلاف بر سر مراسم – اختلاف در زمینه دخالت های خانوادگی – اختلاف سلیقه لذا فشار روحی و استرس زیادتری بر طرفین وارد می شود، حتی المقدور شایسته است وصال با خانواده ای هم فرهنگ صورت پذیرد.
دسته هشتم: ازدواجهای اینترنتی
ازدواجهای اینترنتی پدیده ای که روبه افزایش است ومتاسفانه باعث افزایش آمار طلاق شده است، شناخت اینترنتی نمیتواند به هیچ وجه شناختی صحیح باشد و بواسطه تایپ و درج کلمات به سطح مناسبی از شناخت نسبت به فرد مقابل دست یافت از اینرودرصد ریسک در ازدواج های اینترنتی بسیار بسیار بالا میباشد.
همچنین واحد مشاوره پایگاه اطلاع رسانی تنظیم خانواده، توصیه میکند در هر فرایند و سطح آشنایی اطلاع خانواده ها میتواند در انتخابی منطقی و امن تر تاثیر گذار باشد لذا افراد از ارتباط های پنهانی به منظور شناخت اجتناب کنند.
عجیبترین مدلهای خواستگاری کردن
وقتی صحبت از ازدواج میشود، مردها سختترین وظیفه را بر دوش دارند، باید پا پیش بگذارند از دختر مورد علاقه خود خواستگاری کنند.
در این بین مردانی هستند که برای این که لحظه خواستگاری را به یادماندنیتر و شیرینتر کنند دست به اقدامات عجیب و غریبی میزنند تا بلکه دل محبوب خود را بدست بیاورند و جواب مثبت را از او بگیرند.
خواستگاری در بی وزنی:
یک مرد آمریکایی از دختر مورد علاقهاش در کابین یک بوئینگ ٧٥١ در حالی که در فضا شناور بودند، خواستگاری کرد. این مرد جوان به عنوان هدیه تولد نامزد چند سالهاش، او را به یک سفر با هواپیمایی که شرایط حاکم در فضا را شبیه سازی میکند دعوت و سپس هزاران متر بر فراز دریا و در حالی که هر دو در فضای کابین شناور بودند، از او خواستگاری کرد.
خواستگاری در میان شعلههای آتش:
تاد، یک بدلکار عاشق که به دنبال شیوه جالبی برای گرفتن جواب مثبت از دختر مورد علاقهاش بود تصمیم گرفت تا برای این که او را تحت تأثیر قرار دهد از یک سکوی بلند درون یک استخر و در حالی که آتش او را فرا گرفته خود را پرتاب کند. برای این منظور تاد لباس مخصوصی تن کرد و در مقابل چشمان دختر خود را آتش زد و به سرعت از سکو به درون استخر پرید. پس از چند ثانیه تاد صحیح وسالم از استخر بیرون آمد در مقابل چشمان بهت زده ملیسا، زانو زده و از وی تقاضای ازدواج کرد.
خواستگاری در ارتفاع ٦٠٠٠ متری:
ماتئو مارتینز، چتر باز ماهر، از دختر مورد علاقهاش در شرایطی که هر دو در ارتفاع ٦٠٠٠ متری از سطح زمین آماده انجام پرش با چتر بودند خواستگاری کرد.
خواستگاری از طریق آگهی بازرگانی:
راند به دنبال رمانتیکترین روش برای خواستگاری از دختر رویاهایش بود و به این فکر افتاد که در بین برنامه تلویزیونی مورد علاقه دوست دخترش ظاهر شود و از او تقاضای ازدواج کند. بنابراین با برنامه مورد علاقه همسرش تماس گرفت و در ازای پرداخت مقداری پول آنها حاضر شدند که برای چند دقیقه تصویر راند را در زمان پخش اگهیهای بازرگانی به روی آنتن بفرستند.
در ٦ فوریه سال ٢٠٠٦ ملیسا در حال تماشای برنامه خود بود که ناگهان تصویر راند روی صفحه تلویزیون او ظاهر میشود و از او سوال معروف "با من ازدواج میکنی" را میپرسد و ملیسا هم که بسیار ذوقزده شده بود همانجا جواب مثبت را میدهد. اگر چه راند قادر به شنیدن آن نبود.
خواستگاری مجازی:
برنی پنگ ٢٦ ساله اهل نیوجرسی حدود یک ماه برای برنامهریزی مجدد بازی تلاش کرد و موفق شد که طوری آن را برنامهریزی کند که زمانی که تیمی لی، دختر مورد علاقهاش آن را بازی میکند و امتیاز بالایی کسب میکند یک انگشتر نامزدی صورتی بر روی صفحه به همراه سوال "با من ازدواج میکنی" پدیدار شود.
شرکت سازنده این بازی زمانی که متوجه شد برنی بازی آنها این چنین ماهرانه هک کرده نه تنها از وی شکایت نکرد بلکه حاضر شد بخشی از هزینه ازدواج او را متقبل شوند.
خواستگاری با چتر:
شان پالمگرن، یک عاشق خلاق آمریکایی، برای خواستگاری از دختر مورد علاقهاش به تعداد حروف عبارت انگلیسی “will you marry me” چتر خرید و بر روی هر یک، یکی از واژههای این جمله را نوشت. سپس آنها را بین تعدادی از دوستان خود پخش کرد. شان از دوست دخترش، بتسی، خواست تا با هم در یک پارک قدم برنند. همین طور که در حال قدم زدن بودند، بتسی چند مرد را دید که همهگی زیر آفتاب چتر بالای سر خود گرفتهاند. او از این اقدام آنها تعجب کرد و اما دیری نپایید که تعجب او تبدیل به احساس شوق فراوان شد. با اشاره شان ناگهان همه چترها پایین آورده شدند و عبارت "با من ازدوج می کنی" را در مقابل چشمهای بتسی نقش بستند.
استفاده از تام کروز برای خواستگاری:
جائو کارتینر یک تصویربردار است که برای شبکه RTP پرتغال کار میکند. وی در فرصتی که تام کروز برای انجام یک مصاحبه در این شبکه حاضر شده بود از او خواست تا از طرف او از سونیا، دختر مورد علاقهاش خواستگاری کند. جائو یک کلیپ از تام کروز تهیه کرد و با موافقت RTP این کلیپ از طریق این شبکه پخش شد. در این کلیپ تام کروز از جانب جائو از سونیا خواستگاری کرد.
اجاره یک گروه تئاتر برای بازی صحنه خواستگاری:
یک سرمایهدار مشهور اوکراینی برای خواستگاری یک گروه تئاتر را اجاره کردو به کمک آنها نماشنامهای با عنوان "رمانتیکها" تهیه کرد و خود نقش اول آن را بر عهده گرفت. در روز اجرای این نمایش جنادا زالینسکس ٣٦ ساله دختر مورد علاقه خود، ویکتوریا، را به دیدن این نمایش دعوت کرد. جنادا در حالی که یک نقاب به صورت داشت روی صحنه آمد و در حالی که قرار بود عشق خود را به بازیگر زن مقابلش ابراز کند رو به ویکتوریا که در میان تماشاگران نشسته بود کرد و گفت: "دختری که دوست دارم نامش ویکتوریاست و در ردیف ششم نشسته است. ویکتوریا با من ازدواج میکنی؟"
بیوگرافی الهام حمیدی :
- متولد 8/9/56 در شهر تهران است و دو برادر دارد که از خودش کوچکتر هستند.
- پدرش در جوانی تئاتر کار میکرده، عموی پدرش گوینده رادیو بوده و در واقع این استعداد در خانواده آنها وجود داشته است.
- از هفت سالگی در تمام تئاترهای مدرسه شرکت کرده که این مسئله گاه با اعتراض مادرش همراه بوده است.
- ازدواج کرده است اما همسرش در زمینه هنری فعالیت نمیکند.
- تحصیلاتش را در رشته حسابداری در دانشگاه رودهن به پایان رسانده و از همین دانشگاه لیسانس گرفته است.
- یک ترم به کلاسهای بازیگری رفته است و همان کلاسها بود که برای بازی در «آوایی در گلستان» آقای رامین لباسچی انتخاب شد.
- مردم او را با «مسافری از هند» میشناسند. او در این سریال نقش پروانه را بازی میکرد.
- بسیار کدبانو و خانه دار است. آشپزیاش بسیار خوب است و سعی میکند هر کاری که انجام میدهد به نحو احسن باشد.
- گریم او برای خیلی دور خیلی نزدیک آنقدر خوب انجام شده بود که یکی از همکارانش در نگاه اول او را نشناخته بود و فکر میکرد او از بازیگران بومی است.
- تا به حال در معجزه ازدواج، کوی دامون، نقش سنگ، جوان امروز، مسافری از هند، باران عشق، خیلی دور خیلی نزدیک، زیر تیغ و شوق پرواز بازی کرده است.
- بازی در مسافری از هند، در عین حالی که تجربیات فراوانی به همراه داشت از لحاظ روحی تاثیر عمیقی روی او گذاشت به طوری که تا مدتها حس افراد شکست خورده را داشت.
- از بین بازیگران ایرانی علاقه فراوانی به عزتا… انتظامی و اکبر عبدی دارد و از بین خانمها فاطمه معتمدآریا و گوهر خیراندیش را دوست دارد.
- عاشق صدای اصفهانی، عبداللهی و رضا صادقی است. او به هر دو موسیقی سنتی و پاپ علاقه مند است.
- در فیلم سرگیجه هم با کوروش تهامی همبازی بود. علاوه بر تهامی بازیگرانی چون مهدی سلوکی و کامبیز دیرباز هم بازی میکردند.
- اصلا به فوتبال علاقه ای ندارد، طرفدار هیچ کدام از تیمهای کشور نیست اما بازیهای تیم ملی را دنبال میکند.
- از بین کارگردانان، کارهای مجید مجیدی را خیلی دوست دارد. تماشای بچه های آسمان او را به شدت تحت تاثیر قرار داد.
- تماشای فیلم بچه های آسمان آنقدر روی او تاثیرگذار بود که هنگام خروج از سینما دلش میخواسته کفشهایش را در آورد و به افراد نیازمند ببخشد.
- به نظر او خداوند از طریق نشانه ها با انسان حرف میزند اما روزمرگی و غرق شدن در خواسته های مادی زنگاری است که مانع ازدیدن خداوند میشود.
- در جشن خانه سینما جایزه بهترین نقش مکمل را از آن خود کرد تا همگان بیشتر تواناییهای او را تایید کنند.
زندگینامه بهنوش بختیاری از زبان خودش:
من در 29 اردیبهشت 1354 در تهران به دنیا آمدم. کودکیام مثل کودکی خیلیهای دیگر با کلی امید و آرزو سپری شد. من هم مثل خیلی از هم نسلان و هم جنسانم به زندگی نگاه میکردم. با همان رویاهای دست یافتنی و دست نیافتنی. بعد از گذراندن تحصیلات ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان وارد دانشگاه آزاد شدم آن هم در رشته مترجمی زبان فرانسه. این رشته را تا گرفتن مدرک کارشناسی در واحد تهران مرکز گذراندم و بعد با ورودم به دنیای سینما تمام چیزهای اطرافم تغییر کرد. بگذارید ماجرای سینما را کمی مبسوطتر بگویم. من قبل از بازیگری به عنوان منشی صحنه به سینما وارد شدم. در کنار آن در مدرسه «رسام هنر» یک دوره یک ساله تئاتر را هم زیر نظر خانم مهتاب نصیرپور گذراندم.
از خاطرات خوش آن سالها میتوانم به کار در پشتصحنه فیلم «مهمان مامان» استاد داریوش مهرجویی اشاره کنم که در سمت منشی صحنه در کنار سایر عوامل تولیدی این فیلم حضور داشتم اما در همان دوران هم سودای بازیگری و بازیگر شدن را در سر میپروراندم. سرانجام سال 1375 بود که این فرصت برایم به وجود آمد و در مجموعه «هوای تازه» ساخته آقای محمد رحمانیان بازیگری را آغاز کردم و به عرصه جدیدی در دنیای سینما وارد شدم. همان چیزی که گفتم سودایش را در سر داشتم و همین اتفاق باعث شد تا امروز بازی کنم و در کنار شما باشم و خیلی از شما من را به عنوان یک بازیگر بشناسید تا یکی از عوامل پشت صحنه فیلم. خواندن البته از نوع مجازش یکی دیگر از دغدغههای همیشگیام بود.
در تمام این سالها و در کنار بازیگری کلاسهای آوازم را رها نکردم و ادامهاش دادم. فکر میکنم این تمام ماجرای حضور من تا امروز در کنار شماست. چیزی که توضیح بیشترش خارج از حوصله این صفحات است. فقط در پایان دلم نمیآید به نام یکی دونفر که در پیشرفت کاریام خیلی به آنها مدیون هستم اشاره نکنم. کسانی که امروز در میان ما نیستند و شاید این اشاره به آنها ادای دینی باشد به محبتهایی که در حق من داشتهاند. اول از همه زندهیاد حمیده خیر آبادی که مثل فرزندی به او علاقه داشته و دارم و بعد هم زندهیادان اردشیر افشینراد و مهدی ابالسلط. روحشان شاد.
در هنگام ناامیدی موسیقی گوش کنید
اگر چه ماساژ بدن میتواند ناامیدی را کاهش دهد، اما تحقیقات جدید نشان میدهد یک روش ارزانتر، راحتتر و موثرتر وجود دارد و آن گوش دادن به موسیقی است.
یک تحقیق جدید نشان میدهد ماساژ دادن میتواند میزان ناامیدی را در بیماران تا ٥٠ درصد کاهش دهد. اما محققان متوجه شدند گوش دادن به یک موسیقی ملایم و لذت بخش اثر بهتری در کاهش علائم ناامیدی در انسان دارد.
"کارن شرمن" از موسسه تحقیقات سلامت در این باره گفت: پی بردن به این موضوع که گوش دادن به موسیقی میتواند تا این اندازه به کاهش علائم ناامیدی در انسان کمک کند، ما را شگفت زده کرد. این موضوع نشان میدهد فواید ماساژ دادن بیشتر مرتبط به پاسخ آرامشبخشی است که بدن دریافت میکند.
این اولین بار است که تحقیقاتی در مورد فواید ماساژ در کاهش علائم ناامیدی در بیمارانی که به شدت به این اختلال روحی دچار هستند انجام میشود.
برای بررسی این موضوع محققان به ٦٨ بیمار مبتلا به ناامیدی انواع مختلف روشهای درمانی را تجویز کردند .تعدادی از آنها ١٠ جلسه ماساژ یک ساعتی دریافت کردند و به تعدادی دیگر توصیه کردند که دراز کشیده و به موسیقی ملایم گوش کنند.
در این تحقیقات مشخص شد تقریبا همه این روشها به یک میزان میتواند در کاهش علائم ناامیدی در انسان موثر باشند.
شرمن در این باره گفت: به این ترتیب گوش دادن به موسیقی میتواند به عنوان یکی از بهترین روشها در کاهش علائم ناامیدی در بیمارانی که به این اختلال دچار هستند به کار بیاید. گوش دادن به موسیقی بسیار کمهزینه است و میتواند مانند دیگر روشها به انسان آرامش دهد.
نتایج این تحقیقات در نشریات ناامیدی و افسردگی به چاپ رسیده است.
مراقب آنچه که میگویید باشید
هنگامی که جوان بودم زندگی خانوادگی وحشتناکی داشتم. تنها به این دلیل به مدرسه میرفتم که بتوانم چند ساعتی از خانه دور باشم و خودم را میان بچههای دیگر گم کنم. عادت کرده بودم مثل یک سایه، بیسر و صدا به مدرسه بیایم و به همان شکل به خانه برگردم. هیچ کس توجهی به من نداشت و من نیز با کسی کاری نداشتم. ترجیح میدادم هیچ توجهی را به خود جلب نکنم زیرا باور داشتم همه از من بدشان میآید. گرچه در خلوت خود تمنای دیده شدن و توجه را داشتم.
زندگی سایهوار من به همین شکل میگذشت تا این که لنی (Lenny)به مدرسه ما آمد. لنی دبیر ادبیات انگلیسی در دبیرستان ما بود. ٤٢ ساله، با ریش کم پشتی که تمام صورتش را پوشانده بود و لبخند دلنشینی که همیشه بر لب داشت. ریز نقش و پر جنب و جوش بود و اصرار داشت او را با نام کوچک صدا کنیم. برای اولین بار در زندگیام کسی به من توجه کرد و با من مهربان بود. برای اولین بار در زندگیام کسی مرا میدید، لنی!
متاهل بود و یک فرزند داشت. عاشق همسرش بود و معلوم بود که توجهش به من رنگ دلباختگی ندارد. گاهی پس از پایان ساعت درس در مدرسه میماند و با هم حرف میزدیم. از این که به حرفهایم گوش میداد تعجب میکردم و لذت میبردم و زمانی که کیف چرمیاش را بر میداشت و میگفت: "خوب بهتر است بروم." هرگز لحنش به شکلی نبود که حس کنم از بودن با من خسته شده است. برخلاف دیگران، به نظر میرسید از بودن با من خوشش میآید. حتا یک بار مرا به خانهاش دعوت کرد. همسرش برایمان نان خانگی پخته بود و من با شگفتی دیدم که لنی برای فرزند کوچکش کتاب داستان میخواند. رویداد عجیبی که هرگز در خانواده خودم ندیده بودم!
لنی توانست نظر مرا نسبت به خودم تغییر دهد. او به من گفت که میتوانم یک نویسنده شوم. گفت نوشتههایم پر از احساس هستند و او از خواندنشان لذت میبرد. ابتدا باور نکردم. خودم را موجود بیارزشی میدانستم که کاری از او ساخته نیست و ایمان داشتم لنی به خاطر تشویق من دروغ میگوید. اما او یک بار در میان کلاس و در برابر چشمان تمام همکلاسیهایم، به خاطر متن ادبی که نوشته بودم برایم دست زد و به همه گفت که من میتوانم یک نویسنده بزرگ شوم. زمانی که به اتاق آموزگاران میرفت دیدم که در راه با سایر دبیران در مورد من و متنی که نوشته بودم حرف میزند.
همان روز تصمیم گرفتم یک نویسنده شوم، چون لنی این طور میخواست. اما متاسفانه اغلب میان آنچه که میخواهید و آنچه که واقعا انجام میدهید سالها فاصله وجود دارد و من زمانی شروع به نوشتن کردم که بیست سال از آن روز میگذشت.
در همان سالی که لنی مرا تحسین کرد، به دلیل مشکلات شدید خانوادگی، کشیدن سیگار را در پانزده سالگی شروع کردم. سال بعد، هم مشروب میخوردم و هم مواد مخدر استعمال میکردم. هنوز هم لنی را دوست داشتم و با این که دیگر معلم من نبود او را گاه گاهی میدیدم تا این که خبردار شدم لنی مبتلا به سرطان شده است. از شدت غم داشتم دیوانه میشدم. به خودم، دنیا و به خدا بد و بیراه میگفتم. نمیدانستم چرا مردی به این خوبی باید در جوانی از دنیا برود (زمانی که جوان هستیم انتظار داریم دنیا به همان شکلی باشد که ما میخواهیم). به دیدنش رفتم. برخلاف آنچه که تصور میکردم با این که لاغر و رنگ پریده شده بود، آرام و خوشرو بود. همان لبخند همیشگی را بر لب داشت و مثل همیشه از دیدن من خوشحال شد. رفته بودم تا به او دلداری بدهم و به زندگی امیدوارش کنم اما گریه امانم را برید و نتوانستم هیچ حرفی بزنم. در عوض او بود که مرا دلداری میداد و میخواست به زندگی امیدوارم کند. از من خواست اعتیاد را ترک کنم و زندگی را دوست بدارم چون ارزش دوست داشته شدن را دارد.
از خانهاش که بیرون آمدم تصمیم داشتم مانند او زندگی کنم. دوست داشتم زمانی که هنگام مرگ من نیز فرا میرسد بتوانم مانند لنی به همین اندازه آرام، صبور و راضی باشم. اما نشد. نتوانستم در برابر مشکلات خانوادهام دوام بیاورم و تنها چند روز بعد از ملاقاتم با لنی از خانه فرار کردم و به لندن رفتم.
بیست سال گذشت. تمام روزهای این بیست سال را در اعتیاد و فساد غوطه خوردم. از تمام مردم و از خودم متنفر بودم. هیچ اعتقاد، هیچ باور و هیچ ایمانی را قبول نداشتم. در زندگی هیچ هدف، هیچ امید و هیچ آیندهای نمیدیدم و زندگی برایم تنها عبور کُند روزها بود. روزی به طور اتفاقی و برای این که از سرما فرار کنم وارد یک گالری نقاشی شدم. درون گالری یکی از همکلاسیهای قدیمیام را دیدم. قبل از این که بتوانم از دیدش فرار کنم، مرا دید و به طرفم آمد. هیچ اشتیاقی نداشتم که از شهری که در گذشته در آن زندگی میکردم برایم حرف بزند اما او آدم پرحرفی بود و از همه کس و همه چیز حرف زد. تقریبا به حرفهایش گوش نمیدادم تا این که نام لنی را در میان حرفهایش شنیدم. گفت، لنی تنها یک سال پس از فرار من، با زندگی وداع کرده است. گفت، یک بار همراه با سایر بچهها به دیدن لنی رفته بود. تنها یک هفته قبل از مرگش. لنی به آنها گفته بود که ایمان دارد من روزی نویسنده بزرگی خواهم شد. نویسندهای که همکلاسیهایم به آشنایی با او افتخار میکنند. برای اینکه نگاه تمسخرآمیز همکلاسی سابقم بیش از آن آزارم ندهد به سرعت از گالری بیرون آمدم و به آپارتمان کوچک، کثیف و حقیرم پناه بردم. ساعتها گریه کردم. برای اولین بار احساس کردم لیاقتم بیش از این زندگی نکبت باری است که برای خودم درست کردهام. برای اولین بار دعا کردم و از خدا خواستم کمکم کند تا بتوانم همان کسی شوم که لنی انتظار داشت.
قبل از این که بتوانم به رویای آموزگارم جامه عمل بپوشانم، دو سال طول کشید تا توانستم اعتیادم را ترک کنم و خودم را به طور کامل از منجلابی که در آن گرفتار شده بودم نجات دهم. در تمام این مدت، هر روز این جمله لنی را با خود تکرار میکردم: "روزی نویسنده بزرگی خواهم شد".
زمانی که برنده جایزه بزرگ ادبی انگلستان شدم، در مصاحبه مطبوعاتیام گفتم: هرگز از قدرت کلمات غافل نشوید. گاه یک جمله ساده میتواند زندگی فردی را به طور کامل دگرگون کند، میتواند به او زندگی ببخشد و یا زندگی را از او دریغ کند. خواهش میکنم مراقب آنچه که میگویید باشید.
داستان زندگی کاترین رایان (Catherine Ryan) نویسنده داستانهای کوتاه و برنده جایزه بزرگ ادبی انگلستان
شخصیت شناسی ستارگان متولد ماه تیر
چقدر ستارههای متولد تیر را میشناسید؟ آیا آنچه در مورد متولدین تیر میدانید در خصوصیتهای اخلاقی این ستارهها نیز صدق میکند؟
برترین ها: چقدر ستارههای متولد تیر را میشناسید؟ آیا آنچه در مورد متولدین تیر میدانید در خصوصیتهای اخلاقی این ستارهها نیز صدق میکند؟
نیوشا ضیغمی: هدفمند، شجاع، با محبت
18تیر 1359 (8 جولای 1979)
انسانی قدرشناس و بامحبت است و اگر کسی لطفی به او کند، حتما آن را جبران خواهد کرد:
نیوشا ضیغمی موفقیت و جایگاهش به عنوان بازیگر در سینمای ایران را مدیون آقایان جعفری جوزانی و محمدعلی سجادی میداند.
به تقدیر و سرنوشت معتقد است:
ضیغمی میگوید: «برای شروع بازیگری به کانون میرفتم ولی بازیگری برایم خیلی جدی نبود. شفافتر بگویم تلاش آنچنانی برای بازیگر شدن در آن زمان نکردم و این خواست خدا بود که وارد این حرفه شدم.»
زندگی شخصی را از زندگی شغلیاش جدا میداند و هر دو را با هم پیش میبرد:
نیوشا ضیغمی: من فکر میکنم کار و پیشرفت یک زن در جامعه هیچ ربطی به موفقیتش در زندگی شخصی و خصوصیاش ندارد. خانمی میتواند در جامعه موفق باشد که زندگی شخصی موفق و سالمی داشته باشد.
اعتمادبهنفسش قابل تحسین است:
نیوشا ضیغمی علت موفقیتش را در ایمان داشتن به کارهایی که میخواسته انجام دهد میداند و اینکه همیشه باور داشته، کاری که میخواهد به سرانجام برساند برایش مهم است و آن را باید انجام دهد. کارم را دنبال میکنم و سختیها نمیتواند مانع من باشد، چون از شکست نمیترسم پس حتما به نتیجه میرسم.»
اعتقادات برایش بسیار ارزشمند است:
نیوشا ضیغمی در سال 90 به مناسبت هفته دفاع مقدس به گلزار شهدای یزد رفت.
پول و ثروت بیارزشترین ملاکها در زندگیاش است:
هیچکدام از فعالیتهای ضیغمی طبق گفته خودش جنبه مالی برای او نداشته و صرفا به دنبال علایقش بوده.
به دنبال زندگی ایدهآل است:
ضیغمی میگوید: اگر فرد به این نتیجه برسد که هدفش از زندگی چیست و برای چه چیزی زندگی میکند و برای خودش آن را مشخص کند، زمانی که به اولین هدف رسید زیربنایی میشود. برای رسیدن او به دومین هدف و... به این ترتیب به ایدهآلش در زندگی نزدیک میشود.
حامی خانواده و اطرافیانش است:
نیوشا ضیغمی در مصاحبهای اعلام کرده: «به عنوان یک خواهر بزرگتر، آینده روشا (خواهر نیوشا) برای من بسیار پراهمیت است. رابطه من و روشا نه خواهرانه است و نه مادرانه، یک رابطه دوستانه است با حس مادرانه و خواهرانه. از اینکه روشا وارد حرفه سینما شده خیلی خوشحالم. من تا به حال بیربط از روشا حمایت نکردهام.»
دوست دارد در هر کاری دستی داشته باشد:
نیوشا ضیغمی علاوه بر بازیگری مدتی است که وارد کار سرمایهگذاری در پروژههای سینمایی شده که اگر این کار را ادامه دهد طولی نخواهد کشید که نام او به فهرست تهیهکنندگان اضافه میشود. علاوه بر اینها، او یک موسسه زیبایی به نام «آدونیس» تاسیس کرده است که مختص بانوان است. جالبتر اینکه نیوشا ضیغمی فارغالتحصیل روانشناسی کودک از دانشگاه شهید بهشتی است و جالبتر اینکه دیپلم معماری هم دارد.
سام درخشانی ؛ بدشانس، مقتدر، دمدمی مزاج
21 تیر 1353 (11جولای 1973)
نکتهسنج است و عقایدی والا دارد:
سام درخشانی معتقد است دهه چهارم زندگی یک هنرمند، اوج شکوفایی و بلوغ هنری اوست و بیشتر افرادی که در دهه دوم و سوم زندگی خود مطرح شدند بعد از این دوره دچار حاشیه میشوند و در کل کنار میروند.
با مردم روابطی ملایم و موزون دارد و رفیقباز است:
سام درخشانی دوران نوجوانیاش را بین چهارراه ولیعصر(عج) و کالج گذرانده و در این محله هم به دنیا آمده است. درخشانی درباره دوران نوجوانیاش اینچنین میگوید: از زمانی که یادم میآید دنبال دوست بودهام. اول با بچههای محله و بعد هم چند نفر گروهی تشکیل دادیم که یک شکل لباس میپوشیدند و یک مدل کفش میخریدند و من هم مثل همان جوانها بودم.
هیچوقت یادگیری و آموزش را کنار نمیگذارد و همیشه تشنه آموزش است:
سام درخشانی خود را از آن دست بازیگرانی میداند که از اجتماعات و محیط پیرامونش خیلی تاثیر میگیرد: «خیی وقتها در زندگی روزانهام میایستم تا یک محیط یا اتفاق را از نزدیک ببینم و این دیدن را در بازیام به کار میگیریم، من بازیگری را تجربه کردن یک زنگی واقعی میبینم.»
به شانس و تقدیر خیلی اعتقاد دارد:
درخشانی، هنگامی که هنوز معروف نشده بود خود را بدشانس میدانست وقتی از او در اینباره سؤال شد چنین پاسخ داد: «شاید زمانی من این را گفته باشم که بدشانس هستم ولی مسلما ناشی از بیتجربگی و نرسیدن به بلوغ فکری باشد. الان که اینجا هستم به این دانش رسیدهام که چه خوب شد آن اتفاق در آن زمان برایم پیش نیامد و حالا احساس میکنم چقدر خوششانس هستم.»
تاثیرگذار است:
سام درخشانی خودش را فرد تاثیرگذاری معرفی میکند که در هر جمعی که قرار میگیرد دیگران را تحتتاثیر قرار میدهد و میگوید: در دوره نوجوانی اگر گروهی داشتیم، رئیس گروه من بودم.
سلیقهاش دائم در حال تغییر است:
درخشانی در دورهای از زندگیاش نه اهل خواندن کتاب هنری بوده و نه به هنر فکر میکرده و همچنین علاقه زیادی هم به خلبانی داشته است و همیشه لباس خلبانی میپوشیده تا اینکه رفتهرفته به تئاتر علاقه پیدا کرده و در دبیرستان به عنوان بهترین بازیگر تئاتر در منطقه شناخته شده است. او مدتی است که یک عطرفروشی تاسیس کرده است.
در حوزهای که فعالیت میکند دوست دارد بهترین باشد و برای رسیدن به آن نیز خیلی تلاش میکند:
سام درخشانی دوست دارد مردم او را به عنوان یک بازیگر خوب بشناسند و افرادی که او را میشناسند به دلیل چهره، بازی یا حاشیههایش او را به یاد نیاورند.
تشکیل زندگی مشترک برای این شخص مهم و حیاتی است این اتفاق میتواند موفقیتهایش را بیشتر کند:
سام درخشانی خیلی بچهها را دوست دارد و طبق گفتههای خودش 5-4 سالی است که آمادگی ازدواج کردن را دارد اما موقعیتش پیش نیامده است.
شنونده خوبی است و با تمرکز به گفتههای اطرافیانش توجه میکند:
سام درخشانی خودش را یکی از بهترین افراد برای درددل کردن میداند و میگوید:«اگر میخواهید درددل کنید پیش من بیایید.»
تام هنکس؛ مهربان، منضبط و مستقل
19 تیر 1336 (9 جولای 1956 )
ا گر حرفهاش را از روی علاقهاش پیدا کند، ثروت بزرگی را پیشرو دارد:
دستمزد هنکس برای هر کدام از فیلمهای اخیرش، 20 میلیون دلار بوده است. بازی او در نقش دوستداشتنی فارست گامپ، 70 میلیون دلار درآمد برایش به همراه داشت. درآمد ناخالص هنکس برای 31 فیلمی که بازی کرده، چیزی حدود 3 میلیارد دلار تخمین زده میشود که از این لحاظ در بین هنرمندان، مقام اول را داراست. همچنین تام تا به حال برنده 2 جایزه اسکار برای بازیگر نقش اول مرد در فیلمهای «فارست گامپ» و «فیلادلفیا» بوده.
فردی مهربان، خوشمشرب و دوستداشتنی است:
از تماشاگران فیلمهای هنکس گرفته تا ستارگان سینمای ایالات متحده، همگی او را دوست دارند. بسیاری از این ستارهها از جمله ویل اسمیت او را الگو قرار میدهند و دوست دارند یک زندگی حرفهای مانند او داشته باشند.
تغییرات و تنوع زیاد در زندگی برای این شخص مخرب خواهد بود:
تام هنکس در کتاب خاطراتش از دوران کودکی خود مینویسد: تغییر پشت تغییر، همیشه مجبور بودم طبق عادات و سلیقه نامادریهایم زندگی کنم، زیرا پدرم 3 بار ازدواج کرد و همسرانش را طلاق میداد و با مادر من هم نتوانست بیش از 3 سال زندگی کند. بنابراین از یک سالگی طعم نامهربانیهای پدر، احساس و رفتار را عوض کرده.
علاقهمند به نجوم و حتی به داستانهای علمی- تخیلی است:
فیلم مستند «ویرانی فوقالعاده» که تام هنکس به عنوان تهیهکننده، فیلمنامهنویس و قصهگو در آن فعالیت کرده است از تجربیات سفر انسان به کره ماه حکایت میکند. در این فیلم، هنکس با روشی جدید و منحصربهفرد تماشاگران را به کره ماه میبرد و همچنین برای تهیه این فیلم، تام دست به دامن ناسا شده است.
این شخص خواهان استقلال در زندگی است و دوست ندارد زیر سلطه کسی باشد:
تام هنکس بازیگری را از دوران دبیرستان با تئاتر مدرسهای آغاز کرد. رفتار مودبانه و موقرش توجه هر تماشاچی را به سوی خود میکشاند. او میخواست هرچه زودتر از میان خانواده از هم پاشیدهاش دور شود و استقلال خود را به دست آورد. از این رو تصمیم گرفت وارد دانشگاه شود و زندگی دانشجویی مستقلی را برای خود دست و پا کند.
از نظم و انضباط خاصی برخوردار است:
تام هنکس در گفتوگویی که با اپرا وینفری داشت گفت: هیچ رمز و راز ویژه و بزرگی در ارتباط با من وجود ندارد. شاید برخی از کارهایی که انجام میدهم به چشم بعضیها عجیب و غریب بیاید و توجهات را به سمت خود جلب کند. اما در کل زمانی که مشغول کار هستم، انضباط را رعایت میکنم و نسبت به آنچه انجام میدهم دقیق هستم و عشق و علاقه خاصی به آن دارم و همه تلاشم این است که کار هنریام را با خلاقیت انجام دهم.
زندگی شخصیاش برایش حائز اهمیت است:
تا به امروز هیچ روزنامهنگاری نتوانسته وارد خانه هنکس شود و هیچ عکاسی، عکسی از مکانی که او در ان زندگی میکند نگرفته و هیچ وقت خانوادهاش را در معرض نمایش نگذاشته است. در صورتی که از جمله هنرمندانی است که بیشترین همکاری و همراهی را با اهالی مطبوعات و رسانههای گروهی دارد.
چطوربه خواستگار خود جواب رد دهیم؟
اگر تصمیم تان را گرفته اید و می خواهید به خواستگارتان جواب رد بدهید، باید بدانید که این جواب دادن ، خودش اصول و قاعده ای دارد که باید رعایت کنید. در غیر این صورت جواب رد شما ممکن است باعث دلخوری یا حتی کینه هایی شود که پاک کردن اثرات آن تا مدت ها زمان می برد. به خصوص اگر پای خواستگاری های فامیلی یا همکاری در میان باشد!
راستش را بگویید
اگر بعد از بررسی تمام موارد و درست تحلیل کردن شرایطتان، باز هم فکر میکنید برای هم ساخته نشدهاید، باید هرچه زودتر حرف دلتان را به او هم بگویید. حستان را در دلتان نگه ندارید و سعی نکنید با تحقیر و کممحلی، به او پاسخ منفیتان را نشاندهید. دلایلتان را بیان کنید و مقابلش اعتراف کنید که علاقهای به او ندارید. از شکستن دلش نترسید و نگذارید که بیشتر از این امیدوار باشد و در دلش برای ازدواج کردن با شما برنامه بریزد.
پردهپوشی را کنار بگذارید. اگر قرار بود منظور شما را به زبان بیزبانی بفهمد تا حالا فهمیده بود، پس وقت آن است که با صراحت تمام و بدون ترس، تکلیف را روشن کنید. ممکن است حرف شما دلش را بشکند. اشکالی ندارد. اگر بدون توهین و او نشانه گرفتن نقاط ضعفش، تنها واقعیت را روشن کنید، دیگر مسئولیتی متوجه شما نخواهد بود، پس کاملا منطقی و بدون اینکه هیجان بیموردی به این روند تزریق کنید، بگویید که برای خودتان و او آینده خوبی نمیبینید یا اینکه احساسی که به او دارید از این جنس نیست و هیچوقت هم نخواهد بود.
چشم در چشم حرف بزنید
اگر هنوز جواب منفیتان را قاطعانه به او ندادهاید، بجنبید. در نخستین فرصت یک قرار دونفره با او بگذارید و بدون گوشه و کنایه یا در لفافه حرفزدن، برایش همه چیز را توضیح دهید. احترام گذاشتن به او پذیرش این موضوع را برایش آسانتر میکند و تنظیم کردن چنین قراری یکی از نشانههای این احترام است.
قرار نیست این ملاقات را دوباره تکرار و دهها بار موضعتان را بیان کنید. چه قانع شود و چه نه، شما تنها باید یکبار و برای همیشه تکلیف این ماجرا را روشن کنید.
غرورش را نشکنید
هیچ وقت او را بهدلیل علاقهای که به شما دارد، تحقیر نکنید. شما هر راهی را برای رد کردن درخواستش میتوانید بروید؛ اما حق ندارید به او حمله و توهین کنید یا بهدلیل حسی که دارد او را سرزنش کنید. اگر او با درخواستهای مکررش شما را آزار میدهد، تنها جریان ارتباطتان را قطع کرده و تلاش کنید تاجایی که میتوانید از او فاصله بگیرید.
مراقب واژهها باشید
موضعتان را طوری بیان کنید که امکان هیچ برداشت دیگری وجود نداشته باشد و مهمتر اینکه، هیچ امیدی برای آینده به او ندهید. جملاتی مثل «فعلا قصد ازدواج ندارم»، «بگذار بازهم فکر کنم»، «بهدلیل مخالفت خانوادهام نمیتوانم» و... نه تنها کمکی به پیشبرد این ماجرا نمیکند بلکه او را هم معلق و بلاتکلیف گذاشته و آیندهاش را تحتتاثیر قرار میدهند. بهدلیل ناتوانی در نه گفتن، با او بازی نکنید.
بگذارید از احساسش حرف بزند
متکلم وحده نباشید و به او هم اجازه دهید که حرفهایش را بزند و از خودش دفاع کند. بدون آنکه حرفش را قطع کنید یا با لحنی تند و شتابزده به او جواب دهید، بگذارید خودش را خالی کند. او بهعنوان خواستگار شما، حق دارد تمام تلاشش را بکند و هر راهی که گمان میکند برای رسیدن به شما منتهی میشود را برود. پس به او این فرصت را بدهید اما در تمام مراحل، قاطعانه روی موضع اولیتان پافشاری کنید.
چطور جواب رد دهیم؟
با اقتدار حرف بزنید
اینجا هم اعتماد به نفس حرف اول را میزند مثل آدمهای ضعیف رفتار نکنید و با اعتماد بهنفس حرف دلتان را بزنید. این حق شماست که تنها با کسی که دوستش دارید زیر یک سقف زندگی کنید و علاقه فرد دیگری به شما، نمیتواند این حق را از بین ببرد. هر کسی مسئول احساسات خودش است و اگر شما کاری نکردهاید که به او آسیب بزند، پس دیگر نباید نگران چیزی باشید. او باید آنقدر منطقی باشد که بتواند با این موضوع کنار بیاید و اگر در این مورد ناتوان است، شما نمیتوانید کمکی به او بکنید.
بگویید با دیگران خوشبخت می شود اما با شما نه!
اگر میخواهید یک پایانبندی خوب ایجاد کنید، کمی او را تحسین کنید. در ذهنتان فهرستی از نقاط قوت او را بچینید و وقت نه گفتن، با اشاره به همه آنها برایش توضیح دهید که باز هم میتواند شانس عاشق شدن و دوست داشته شدن را داشته باشد. فقط برایش توضیح دهید که او را به چشم مرد زندگیتان ببینید و این به معنای بد بودن یا ناتوان بودن او نیست.
رابطه را کش ندهید
اگر پیشنهاد ازدواجش را رد کردهاید، باید تا آبها از آسیاب نیفتاده از او فاصله بگیرید. به خصوص در رابطه های همکاری، دانشگاهی یا فامیلی. به هیچ بهانهای به او زنگ نزنید. شاید برای شما که به او احساسی ندارید، این اتفاق کاملا عادی بهنظر برسد و بخواهید کاملا دوستانه با او حرف بزنید یا ببینیدش، اما اشتباه میکنید، حتی باوجود پایان گرفتن این ارتباط، ماجرا در او تمام نشده، پس آتشی که سعی کردید خاموشش کنید را دوباره روشن نکنید.
بازندگیتان بازی نکنید
هرگز بهدلیل ترحم وارد یک ارتباط نشوید. اگر واقعا به او حسی ندارید، حق ندارید بهدلیل اینکه دلش را بشکنید به او وعدهای بدهید که در مورد ادامه دادنش مطمئن نیستید. اگر به آینده مشترکتان امیدی ندارید، قبل از آنکه چیزی شروع شود، تمامش کنید. شما نمیتوانید یک عمر با ترحم زندگی کنید، پس با کش دادن این ماجرا با احساسات و آینده او بازی نکنید و خودتان را هم به بازی نگیرید.
تصمیمتان را بگیرید، میخواهیدش یا نه؟
قبل از آنکه حجت را برای این خواستگارتان تمام کنید، به پیشنهاد خواستگار دیگری فکر نکنید. درست است که رابطهای میان شما و هیچ کدام از آنها نیست اما تا زمانیکه پاسخ قطعیتان را ندادهاید، در قبال فکری که این خواستگار در مورد آینده مشترکتان میکند، مسئولید، پس با گفتن جوابتان به این مسئولیت پایان دهید. شاید هم پاسخ ندادن شما بهدلیل تردید باشد، اما اگر فکر میکنید که اول باید موقعیت بهتری پیدا کنید و بعد باید به این خواستگار جواب منفی بدهید در اشتباه هستید. شما حق ندارید بهدلیل منافع خودتان، دیگران را معلق نگه دارید.
ویژگیهای یک مرد خوب
فهمیدن این که چه مردی، مرد زندگی است کمی زمان میبرد. پس با نشانههای یک مرد خوب آشنا شوید و ببینید که طرف مقابلتان این ویژگیها را دارد یا نه. این نکته را هم بگوییم که شناخت همه این ویژگیها در مرحله آشنایی ممکن نیست اما میتوانید تعدادی از آنها را در طرف مقابل تشخیص دهید و هرچه بیشتر این ویژگیها را داشت، به او اطمینان بیشتری کنید.
نشانه اول؛ احترام
احترام موضوعی است که در صدر جدول خوشبختی قرار دارد و خودش را به هزار و یک جلوه نشان میدهد و البته احترام یک موضوع ٢ جانبه است؛ موضوعی که هم شما باید برای رعایتکردنش تلاش کنید و هم همسرتان باید در رفتارهایش آن را نشان دهد. اگر میخواهید بدانید احترام در رابطه میان شما و نامزدتان جایی دارد، میتوانید از نشانههای زیر کمک بگیرید.
١) اهل سازش است و به خاطر منافع مشترکتان کوتاه میآید. او گذشتهای شما را میبیند و برای کم کردن فشار روی شما و ارتباطتان، گاهی از خواستههایش میگذرد. به احساسات و نگرانیهای شما گوش میکند و بدون نصیحت کردن یا رنجیدن، برای درک کردنشان تلاش میکند.
٢) میداند که یک آدم بیعیب و نقص نیستید اما شما را همانطور که هستید دوست دارد و با دیگران مقایسهتان نمیکند. برای نظرهای شما ارزش قائل است؛ قبل از هر تصمیم اساسیای، نظر شما را میپرسد و با تکروی سعی نمیکند حرف خودش را به کرسی بنشاند.
٣) وقتی موفقیتی به دست میآورید با تمام وجود برایتان خوشحال میشود و سعی میکند زمینه را برای موفقیتهای آیندهتان فراهم کند.
٤) احترام فقط در لحن خوب و رفتار پرمحبت خودش را نشان نمیدهد. پس اول ببینید که نامزدتان نشانههای بالا را در رفتارهایش نشان میدهد یا خیر و بعد وجود آنها را در رفتارهای خودتان بررسی کنید.
نشانه دوم: اولویتهای مشترک
همه ما ایدهآلهایی در ذهنمان داریم که از بچگی، وقتی صحبت ازدواج در آینده میآید، در ذهنمان چرخ میزنند. از ویژگیهای ظاهری مثل قد و وزن گرفته تا شرایط مالی، تحصیلات و خصلتهای رفتاری. اولویتگذاری آدمها برای این ویژگیها یکسان نیست. یکی به شأن اجتماعی اهمیت بیشتری میدهد و یکی به خلقوخو؛ یکی خانواده برایش مهم است و یکی هم پول.
١) برای انتخاب همسر، به الگوهای دیگران نگاه نکنید و سعی کنید که این موضوعات مهم را از نظر خودتان دستهبندی کنید.
٢) مهم نیست که از نظر بقیه فردی که انتخاب کردهاید چقدر شگفتانگیز یا ایدهآل است، مهم این است که این فرد چقدر به معیارهای خود شما نزدیک باشد و البته این که از مرزبندیها و خط قرمزهایتان هم عبور نکند.
٣) اگر به یک مورد خاص فکر میکنید و برای ازدواج فردی را بررسی میکنید، اول ١٠ ویژگی مهمی که برایتان در اولویت قرار دارند را روی کاغذ بیاورید و بعد در مورد ایدهآل بودن یا نبودن این فرد تصمیم بگیرید. حتی اگر او ٧ ویژگی از این ١٠ تا را داشته باشد، میتواند یک همسر مناسب برای شما باشد. تا اینجای کار ٥٠ درصد مشکل حل شده. حالا وقت آن است که از این همسر آینده هم بخواهیم اولویتهایش را روی کاغذ بنویسد و ببیند که آیا شما هم میتوانید همسر ایدآلی برایش باشید یا نه!
نشانه سوم: از خط قرمزها نمیگذرد
در هر ارتباطی خط قرمزهایی هست که شکسته شدنشان همه چیز را به هم میریزد و البته محدودیتهای همه ارتباطها مثل هم نیستند. وقتی هم که پای زندگی مشترک به میان بیاید، خط قرمزها پیچیدهتر و گاهی هم غیرقابل عبورتر میشوند و به همین دلیل یکی از اصلیترین نشانههایی که به شما میگوید یک مرد، همسر ایدهآل شماست، احترام به همین خط قرمزهاست. این خطوط قرمز ممکن است حریم روابط کلامی و فیزیکی، صداقت، حریم خانواده، رازداری و ... باشد.
١) بعضی از خط قرمزها در همه ارتباطها مثل هم هستند و بعضیهای دیگر هم تنها در مورد زندگی مشترک شما صادق هستند. پس اگر او میخواهد برایتان بهترین همسر دنیا باشد، باید هر دوی این مسیرهای ممنوعه را بشناسد و به آنها احترام بگذارد.
٢) یک همسر ایدهآل نباید تنها و تنها از مسیرهایی که خودش درست میداند عبور کند بلکه باید نگاهی به مفهوم درست در ذهن شما بیندازد و در صورتی که میبیند انجام یک کار به تصور ذهنی شما در موردش آسیب میزند، از انجام دادنش دست بردارد.
٣) شما هم در این مورد یک وظیفه دارید. درست است که بسیاری از این مرزبندیها جزو کلیشههایی هستند که همه مردها از آن باخبرند اما اگر مورد دیگری در ذهنتان وجود دارد، انتظار نداشته باشید که مردتان آن را حدس بزند بلکه با توضیح آن موضوع و بیان دلایلتان، اهمیت این خط قرمز را بازگو کنید و از او بخواهید که به این محدودیت احترام بگذارد.
همه ما دوست داریم بهترین باشیم و اگر مقابل فردی بنشینیم که دوستش داریم و نگران از دست دادنش هستیم، دوست داریم خودمان را بهمراتب بهتر از خود واقعیمان جلوه دهیم و ضعفها و شکستهایمان را در مقابلش پنهان کنیم. اما در یک رابطه ایدهآل شما هیچ نیازی به پنهان کردن خود واقعیتان نخواهید داشت.
نشانه چهارم: اجازه میدهد خودتان باشید
همه ما دوست داریم بهترین باشیم. بهتر از چیزی که هستیم و حتی بهتر از چیزی که در توانمان هست. به خصوص اگر مقابل فردی بنشینیم که دوستش داریم و نگران از دست دادنش هستیم، دوست داریم خودمان را بهمراتب بهتر از خود واقعیمان جلوه دهیم و ضعفها و شکستهایمان را در مقابلش پنهان کنیم. اما در یک رابطه ایدهآل شما هیچ نیازی به پنهان کردن خود واقعیتان نخواهید داشت.
١) میدانید او شما را همانطور که هستید دوست دارد و حتی اگر هزار زن قدرتمندتر و داناتر از شما مقابلش ظاهر شوند، باز هم شما را انتخاب میکند.
٢) این حس به شما اعتماد به نفس میدهد و نمیگذارد که با حسادت، ترسها و بیاعتمادیهای بیمورد یا احساس ناامنی، زندگی مشترکتان را خراب کنید.
نشانه پنجم: از شما دفاع میکند
گرچه بهترین حالت ممکن این است که ازدواج شما همه را خوشحال کند و کوچکترین سردی و مشکلی در این مسیر پیش نیاید اما نباید فراموش کنید که این حالت رویایی همیشه هم اتفاق نمیافتد. تفاوتهای خانوادگی، تفاوت در انتظارها و سبک زندگی و بسیاری عوامل دیگر میتواند انتقاد دیگران را متوجه شما و تصمیم مشترکتان کند.
١) اگر او همسر ایدهآل شما باشد، با شنیدن این داوریها و گوشه کنایهها از تصمیمش دلسرد نمیشود و برای راضی کردن دیگران، به فکر تغییر برنامههایش نمیافتد.
٢) شاید شما ٢ نفر با گرفتن یک تصمیم مشترک بتوانید راه را برای این ازدواج هموارتر کنید اما یک مرد ایدهآل هرگز بار این تغییرات را به دوش شما نمیاندازد و با قرار دادنتان در برابر دیگران، بهدنبال حاشیه امنی برای خودش نمیگردد.
نشانه ششم: حستان به شما میگوید ...
حتی اگر او تمام نشانههایی که یک همسر ایدهآل باید داشته باشد را دارد، باز هم به معنای این نیست که او مردی است که برای آرامش شما آفریده شده است. با وجود بررسی تمام این موضوعات، دست آخر باید به این فکر کنید که چه حسی درباره این مرد دارید.
آیا هر زمان که او را میبینید احساس شوق و هیجان سراغتان میآید؟ آیا بعد از هر دیدار، با اشتیاق منتظر گذاشتن قرار بعدی میمانید؟ آیا وقتی صحبت از ازدواج میشود، دلتان میخواهد که زود همهچیز جفتوجور شود و برای همیشه در کنار او باشید؟
اگر پاسخ شما به این سوالها منفی است اما وقتی دودوتا چهارتا میکنید، میبینید که او ایرادی ندارد که بخواهید به خاطرش از ازدواج صرفنظر کنید، دست نگهدارید!
حسی که شما باید به همسر آیندهتان داشته باشید، بسیار مهم است، حسی که اگر نباشد، با وجود تمام ویژگیهای مثبت هم نمیتواند شما را به ماندن در یک زندگی دلگرم کند.