-
فریاد در بازار آهنگر
چهارشنبه 27 دیماه سال 1385 15:35
فریاد در بازار آهنگرها دنبال خودش می گردد . تصویر گلها روی آب قالیچه پهن می کنند . حاصل جمع ضربان قلب سکوت است . پرنده گربه را سر به هوا می کند . پرنده محبوس برای در آغوش گرفتن آزادی به اندازه حاصل جمع ساعتها لحظه شماری می کند . سیل لحظات گذران زندگی حاصل جمع عمرها را با خود می برد. شب در آغوش خورشید به روشنی روز می...
-
طلسم رو باید...
چهارشنبه 27 دیماه سال 1385 15:35
طلسم رو باید بشکنیم ما هم بشیم مثل همه حالا که بی وفاییه ما بی وفاتر از همه هیچکسی غیر از خود ما به داد ما نمیرسه عاشقیا رو هم دیدیم به هوس یه بار بسه عاشقی تو دوره ما والا سرو ته نداره چیز به این بی ارزشی چه چه و به به نداره کویر خشک دلمون دیگه زده هزار ترک غم دیگه بسه نازنین هرکی نموندش به درک چاکر هرچی بامرام ,...
-
دیشب دلم وکشتم
چهارشنبه 27 دیماه سال 1385 15:34
رویاهام هم، همه زیر بارون چشام خیس شدن یه بارونی میومد اینجا... اما کسی بارون وندید... بوسه ی باد خزونی بود و همهمه ی یه دل دیوونه وتنها یه حقیقت تلخ به اسم «حقیقت»...! یه باور نمناک... دیشب جاده رو بستن ورود ممنوع زدن اول جاده... یه تابلوی گنده از اول اونجا بود اما چون خیلی بالا زده بودنش ،دیده نمیشد دیشب به اون...
-
من و گنجشکای خونه گوگوش
چهارشنبه 27 دیماه سال 1385 15:34
ای چراغ هر بهانه / از تو روشن ، از تو روشن ای که حرفای قشنگت / منو آشتی داده با من من و گنجشکای خونه / دیدنت عادتمونه از برای دیدن تو / پر می گیریم از تو لونه باز میایم که مثل هر روز / برامون دونه بپاشی منو گنجشکا می میریم / تو اگه خونه نباشی همیشه اسم تو بوده / اول و اخر حرفام بس که اسم تو رو خوندم / بوی تو داره...
-
اسیری در قفس
چهارشنبه 27 دیماه سال 1385 15:33
اسیری در قفس سرخ فریادی از ته دل ، یک آهی برای دل ، قفسی برای دل و یک دریایی پر از غم تنهایی ها برای دل قفسی از جنس تنهایی ها و دردهای همیگشی زندگی ، برای عاشقی در قفس زندگی ! برای یک دل که پر از درد و دل است قفسی باید بود که پر از سکوت است تا خالی شود از غم هجران ، غم بی پایان و بغض های مانده در گلویش .. سکوتی که...
-
سـاده دل مباش
چهارشنبه 27 دیماه سال 1385 15:32
اگر روزگار بی وفا شده است ، اگر آسمان ابری و دلتنگ شده است اگر آواز مرغ عشق در قفس های زندگی به گوش نمی رسد ! اگر قاصدکی برایت خبر از شادی و خوشحالی نمی دهد و بر لبهایت شادی نمی نشیند اگر همیشه غم و غصه به سراغت می آید ، ساده مباش و مگو که کسی مرا دوست نمی دارد به حرفهای آنان که عشق برایشان کابوس است و دم از بی وفایی...
-
دلتنگ رفتنـم
چهارشنبه 27 دیماه سال 1385 15:31
و باز در یک غروب غم انگیز نشسته ام و چشمهایم آسمان را به امانت برای خودش نگه داشته است و همچنان نظاره گر آسمانهای آبی و بی کران شده است ! این دل بی تب و تابم هوای سفر را کرده است... و باز باد همیشه سرگردان حضورش را دل پائیزیم نمایان ساخته است! برگهای زرد و رنگ پریده دلم را همچنان بادی که از شرق این دیار می وزد، از...
-
وقتی برای اولین بار
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 17:03
جای پل احساس دیدمت وقتی دستمو گرفتی وقتی نم نم راه رفتنت رو زمین خاکی قلبم رو احساس کردم وقتی چشمات عاشقانه نگاهم کردن وقتی باد محبتت وزیدن گرفت وقتی گل عشقت روییدن گرفت وقتی عاشقم شدی....منم عاشقت شدم...و به سوی تقدیر عاشقانه وجود تو دویدم هیچ وقت باورت می شد که یه نفر اینقدر دوست داشته باشه؟ تو عشق منی.....در شیار...
-
شبی یک....
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 17:02
شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم هنوز از عطر دستانت پر از عطر است دستانم تو فکر خواب گلهایی که یک شب باد ویران کرد و من خواب تو را می بینم و لبخند پنهانم تو مثل لحظه ای هستی که باران تازه می گردد و من مرغی که از عشقت فقط بی تاب و حیرانم تو می آیی و من گل می دهم در سایه چشمت و من تنها ترین نیلوفر رو به گلستانم تو...
-
تو مثل راز..........
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 17:01
تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم تو مثل شمعدانی ها پر از رازی و زیبایی و من در پیش چشمان تو مشتی خاک گلدانم تو دریایی ترین آبی و آرامی و بی پایان و من موج گرفتاری اسیر دست طوفانم تو مثل آسمانی مهربان و آبی شفاف و من در آرزوی قطره های پاک بارانم نمی دانم چه باید کرد با این روح...
-
من همانم که شبی نیمه شبی
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 17:00
در گذار ره تو خانه کنم گر تو راهم ندهی در حرمت خانة ساخته ویرانه کنم من همانم که ز شوق رویت زر قبای تن خود پاره کنم طعم آن مستی جام می تو شد سبب قصد به میخانه کنم گر لبم تر بشداز مستی می عاشقان را همه مستانه کنم مرغ عشقم که دلم می خواهد در کف دست تو کاشانه کنم چون شوی شمع میستان دلم همه را چون گل و پروانه کنم گر کسی...
-
عشق یعنی....
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 16:59
عشق یعنی سوختن یا ساختن عشق یعنی زندگی را باختن عشق یعنی انتظار و انتظار عشق یعنی هرچه بینی عکس یار عشق یعنی دیده بر در دوختن عشق یعنی در فراقش سوختن عشق یعنی لحظه های التهاب عشق یعنی لحظه های ناب ناب عشق یعنی در جهان رسوا شدن عشق یعنی مست و بی پروا شدن عشق یعنی با شقایق پر زدن عشق یعنی آب بر آذر زدن عشق یعنی بیستون...
-
پا به پای..........تو
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 16:58
تا همیشه پا به پای هم باشی اما این کوچه به آخر نرسه نگو تا ابد باید تنها باشم آرزوی منو ازم نگیر من می خوام با تو باشم با خود تو عشق من عشقمو دسته کم نگیر عشقمو دست کم نگیر ابن همه شادابی یه روزی حروم می شه کوچه هم تموم نشه عمرمون تموم میشه تا ابد با من باش همه ی هستی من هستیمو ازم نگیر حرف رفتنو نزن به خدا همیشه از...
-
صبر کن عشق
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 16:58
صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو یا دل از دیدن تو سیر شود بعد برو ای کبوتر به کجا؟قدر دگر تاب بیار آسمان پای پرت پیر شود بعد برو تو اگر کوچ کنی بغض گلو می شکند صبر کن گریه به زنجیر شود بعد برو خواب دیدی شبی از راه سوارت آمد باش تا خواب تو تعبیر شود بعد برو... خوب است و قشنگ اینکه دلگیر شویم در دام دلِ شکسته زنجیر شویم...
-
شقایقم
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 16:57
نمیدونم دیگه چی باید به تو عزیز بگم چی بگم که بدونی هنوز م که هنوزه دوستت دارم با این که دیگه من رو لایق عشقت نمی دونی با این که باید دیگه چشمم به آی دی ات خشک بشه که کی چراغت روشن می شه و کی برام اف میذاری شقایق من بدون که هر شب خوابتو می بینم هر روز فقط به این امید میام و آی دی ام رو روشن می کنم که خبری از تو ببینم...
-
شعری برای .....
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 16:56
امشب تو را آورده ام دارم عبادت می کنم گرد نگاهت گشته ام دارم زیارت می کنم دستت به دست دیگری از این گذشته کار من اما نمی دانم چرا دارم حسادت می کنم گفتی دلم را بعد از این دست کس دیگر دهم شاید تو با خود گفته ای دارم اطاعت می کنم رفتم کنار پنجره دیدم تورا با ......بگذریم چیزی ندیدم!اینچنین دارم رعایت می کنم من عاشق چشم...
-
دوست جون خوبم (1)
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 16:54
این رو هم بعنوان آخرین یادگاری از دوستی که دیگه کمر به زندگی نمی تونه راست کنه بپذیر . باور کن اینی که می گم حقیقته . زیر خاکستر ذهنم باقیست آتشی سرکش و سوزنده هنوز یادگاری است ز عشقی سوزان که بود گرم و فروزنده هنوز عشقی آنگونه که بنیان مرا سوخت از ریشه و خاکستر کرد غرق در حیرتم از این که چرا مانده ام زنده هنوز...
-
آخرین پست
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 16:53
هیچوقت فکر نمی کردم یه روزی یه مطلب بعنوان آخرین پست توی وبلاگی بنویسم که سراسر شور و عشق بود . یادت میاد چه روزگاری با هم داشتیم ولی حالا چی ... تقصیر تو نیست شقایق .... این پیشونی نوشت منه . روزگار برام اینجور خواسته که به حکم گناهی که نمی دونم چیه یه عمر بسوزم و دم نزنم . شقایقم ولی اینو بدون همیشه چشم به راهت می...
-
اندوهم
یکشنبه 17 دیماه سال 1385 15:17
هنگامی که اندوهم به دنیا امد از او پرستاری کردم و با مهر و ملاطفت نگاهش داشتم اندوه من مانند همه ی چیز های زنده بالا گرفت و نیرومند و زیبا شد و سر شار از شادی های شگرف من و اندوهم به یکدیگر مهر می ورزیدیم و جهان گرداگردمان را دوست می داشتیم زیرا که اندوه دل مهربانی داشت و دل من هم از اندوه زیبا شده بود هر گاه من و...
-
شاد زیستن :
شنبه 16 دیماه سال 1385 15:55
اغلب مردم تقریباً به همان اندازه ای شاد هستند که انتظارش را دارند. اما شاد بودن همیشه آسان نیست. شاد بودن می تواند یکی از بزرگترین مبارزات ما در صحنه زندگی باشد و گاه می توان تمام پا فشاریها، انضباط فردی و تصمیماتی را که برای خود فراهم آورده ایم مخدوش کند. از آنجایی که انسان افکار و اندیشه های خود را برمی گزیند،...
-
افکار خوب
شنبه 16 دیماه سال 1385 15:55
سلام خدمت دوستان گل و عزیزم . حالتون خوبه ؟ امیدوارم هر جا هستید خوب و خوش و شاد باشید . زندگی قشنگه و پر از شادی و نشاطه ب هشرطی که زندگی رو سخت نگیریم و با اون خوب رفتار کنیم تا زندگی هم با ما خوب رفتار کنه . دقت کردید هر موقع توی زندگی چیزی رو سخت گرفتیم بعدا فهمیدیم که اون موضوع حل شده و ما الکی برای اون موضوع...
-
دوست جون گلم (2)
شنبه 16 دیماه سال 1385 15:54
بــاهــمون نـگـــاه اول توی قلبم خونه کردی مثل یک پرنده ازعشق توی سینه لونه کردی دلُ بــــردی ونگفتـــی که دلیبهاین ظریفی واسه باختن تاب نداره که ببــازه به حــریفی توهمونی که تو قلبـم قدِدنیــــا خـــونـه داره توی تـک باغ دل مــن گل خوشبختیمیکاره توهمون خوبیکهاسمت به لبـــم خنــــده میاره اگه باشی تاهمیشه دیگه...
-
توی دریای
شنبه 16 دیماه سال 1385 15:53
توی دریای نگاهت منو قلبت قایقم کرد من اسیر عشق نبودم چشمای تو عاشقم کرد من از آغاز شب تا مرز صبح با آیه های عشق در خلوت تو را با شعر می خوانم تو را تکرار کنان بر دفترم ترسیم می سازم و از مفهموم نام تو در آن تاریکی ممتد هزاران شعله کوچک هزارن روشنک با یاد تو در قلب شب تصویر می سازم وآنگاه بی رمق با روشنک های خیالی تا...
-
چرا مرا نمی کشد
شنبه 16 دیماه سال 1385 15:52
چرا مرا نمی کشد خدای چشم های تو میان آب و آتشم برای چشم های تو قسم به ساحت غزل دقیقه ای هزار بار دلم عجیب می کند هوای چشم های تو چقدر با ستاره ها به لحن آب و آینه شبانه حرف می زنم به جای چشم های تو از آن شبی که دیدمت همان یکی دو قرن پیش نشسته ام کنار دل به پای چشمهای تو سکوت گاه گاه تو مرا شکنجه می دهد خدا کند که...
-
برای شقایقم
شنبه 16 دیماه سال 1385 15:51
شقایق گفت:با خنده نه بیمارم، نه تبدارم اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته و عشق از...
-
کاش میدانستی!
پنجشنبه 14 دیماه سال 1385 17:20
نمیدانی که چقدر دلتنگ تو هستم عزیزم... کاش در کنارم بودی... کاش بودی تا دستان سردم با گرفتن دستان گرمت ، گرم گرم میشد ... کاش بودی و با وجود پر مهرت به من محبت و عشق میرساندی... عزیزم نمیدانی که بدجور دلم برای تو تنگ است.... اینک که از دلتنگی مینویسم چشمانم خیس خیس است.... مینویسم تا بخوانی و بیشتر درک کنی که چقدر دلم...
-
هنوز هم برایم عزیزی
پنجشنبه 14 دیماه سال 1385 17:18
با وجود این همه بی وفایی هنوز هم برایم عزیزی با اینکه این دل بی طاقت و عاشق را شکستی اما هنوز هم برای من عزیزی تو بگو فراموشت کنم ، من نیز به دلم میگویم تو را فراموش کند اما دل من هیچگاه فراموشت نخواهد کرد عزیزم.... با اینکه این چشمهای بی گناهم را خیس کردی اما هنوز هم در قلب من هستی ای نازنینم... تو هرچه امید و آرزو...
-
عشقم فدایت
پنجشنبه 14 دیماه سال 1385 17:17
عشقم فدای تو عشقم برای تو ، احساسم برای تو ، زندگی ام برای تو ، من هیچ نمیخواهم! با قلب و احساس من بازی کن ، این قلب سرگرمی تو.... تو شاد باش ، من میسوزم ، تو بی خیال باش ، من میسازم.... در راه عشق تو مثل آتش سوختم و اینک نیز تنها خاکسترم بر جا مانده است.... خاکستری که تنها با باد محبت و عشق تو دوباره شعله ور خواهد...
-
انتظار شیرین
پنجشنبه 14 دیماه سال 1385 17:16
نیاز من آن گرمای آغوش مهربانت هست ، نیاز من آن شیرینی بوسه های پر محبتت است.... آرزوی من گرفتن دستان گرمت هست و کار من در این لحظات انتظار دیدن آن چهره ماهت است.... بی قرارم عزیزم ، بی قرار دیداری دوباره با تو ، و بی قرار آنم که دوباره با هم در شهر عشق در کنار هم قدم بزنیم و بار دیگر خاطرات شیرینی را بر جا بگذاریم کاش...
-
غم و غرور
دوشنبه 11 دیماه سال 1385 15:18
خدا دیشب کتاب خاطراتش را تماشا کرد شکوه برج و باروی هراتش را تماشا کرد خدا دیشب خیالی از درختان انار آورد تماشاخانه یی از سرزمین قندهار آورد مرا سرگرم بودن ساخت بعد از یک شراب تلخ رهایم کرد از خود در تموز کوچه های بلخ خدا دیشب مرا تا تیپه زاران بدخشان برد به سوی سرزمین مهربان باد و باران برد زمانی که سرم سر بر سکوت...