-
یه نفر....
دوشنبه 30 بهمنماه سال 1385 18:09
یه نفر بین دو اینه س که خودش رو دوس نداره دنبال یه اسم تازه س یه شکفتن دوباره یه نفر بین دو اینه س صورتش براش نقابه خنده هاش براش غریبه س غصه هاش صد تا کتابه نگاه کن ! طنین اینه نبض انعکاس من نیست پیرهن سرخ ترانه سپر هراس من نیست یه نفر بین دو اینه داره فریاد می زنه میگه جادوی شب رو کدوم ترانه میشکنه ؟ من رو از پیله...
-
پشت پنجره نشسته بود
دوشنبه 30 بهمنماه سال 1385 18:06
پشت پنجره نشسته بود و داشت فکر می کرد چقدر این پسره موتورسوار خوش تیپه و چقدر لباس و کلاه کاسکت آخرین طراحی شرکت نایک بهش می یاد و جذابیتش را به نهایت رسانده. دیگه از عینک آفتابی دودی رنگش نگو و نپرس. خودش رو روی ترک موتور پسر مجسم کرد. موتور با سرعت باد در حرکت بود و چه کیفی داشت. موهای بلندش در باد به رقص دراومده...
-
روز عزای عشق!
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1385 18:59
روز عشق آمد و من تنهای تنهایم! همه عاشقان دست در دستان هم گذاشته اند و به هم محبت و عشق هدیه میکنند اما من تنها در این گوشه از این دنیای بی محبت نشسته ام و با حسرت به عاشقان که دست در دستان هم گذاشته اند و بر لبان هم بوسه میزنند نگاه می اندازم و اشک میریزم و آن لحظه دلم هوای تو را میکند! کاش تو بودی تا در این روز به...
-
روز عشق
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1385 18:56
روز ولنتاین بر همه عاشقان مبارک باد تقدیم به عاشقان امروز روز عاشقان است ، امروز روز من و تو است روزی که در قلبم متولد شدی و آن قلب مهربانت را که درون آن یک دنیا محبت و عشق است به من هدیه دادی و مرا اسیر آن کردی! امروز همان روزی است که احساس کردم دیگر در این دنیا تنها نیستم و در این دنیای بزرگ کسی هست که عاشق و...
-
:: happy valentine day ::
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1385 18:33
ای ماه روزگار عجیب است و عشق دیروز کبوتری را دیدم که بخاطر معشوق خود با کبوتران دیگر نرفت. این عشق همانی است که سختی ها را آسان و دردها را شیرین میکند. »»»-----(¯´v´¯)-----» سلام خدمت همه شما دوستان و عاشقان . فرا رسیدن روز عشق یا ولنتاین رو به همه شما تبریک می گم امیدوارم همیشه و در کنار هم بمونید و عاشق باشید . همون...
-
قلب شکسته و دلتنگ
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1385 10:35
و باز در یک سکوت تلخ و یک عالمه دلتنگی اسیرم.... باز دلم از دنیا و از این زندگی گرفته است.... سهم من دراین لحظات تلخ دوچشم خیس است ویک قلب شکستهقلبی شکسته که دیگر هیچ امیدی به زندگی دوباره ندارد! احساس تنهایی میکنم ؛ احساس میکنم تنهایی دوباره جای خالی عشق را با حضور سردش پر کرده است تمام نگاهم به قاب عکست است تو را...
-
همسفر عاشق
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1385 10:34
تو همانی هستی که من میخواستم.... تو همانی که سالها در انتظار او نشسته بودم.... همانی هستی که آرزویش را داشتم ، همان همسفر یکرنگ و عاشق! در این راه پر فراز زندگی تنها با تو می توانم به سلامت و سربلندی به پایان جاده برسم! همسفرم باش ، دوستم داشته باش ، تا من نیز در این راه دشوار حافظ آن قلب عاشق تو باشم عزیزم.... راه...
-
مینویسم از تو
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1385 10:33
عاشقانه می نویسم با قلمی به رنگ سبز و با دلی به رنگ آبی مینویسم از تو که بهترینی... مینویسم از آن قلب مهربانت ، از آن چهره ماهت .... مینویسم از تو که همان فرشته نجات این قلب شکسته منی ... مینویسم از تو که برایم بهترینی عزیزم با چشمهای خیس مینویسم که مرا تنها نگذار و با دلی پر غرور مینویسم که تا آخرین لحظه نفسهایم ، هم...
-
دوباره عشق...
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1385 10:32
دوباره عشق ، دوباره من ، دوباره تو و دوباره ما... من و تو یعنی دو همنفس ، دو همدرد ، دو عاشق ، دو دلدار ، من و تو در میان عاشقان ، بهترینیم از سایه نیز به هم نزدیکتریم ... به وجود چنین عشقی افتخار می کنم زیرا برایم هم هم نفس است هم همدرد ... برایم در بی راهه های زندگی هم نشان دهنده جاده است و هم هدایت کننده ... من و...
-
فراموشم کن اما....
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1385 19:03
همیشه از این می ترسیدم که روزی فرا رسد که دیگر در قلبت جایی نداشته باشم... همیشه می ترسیدم تو روزی عشقم و آن قلبی که دیوانه تو هست را فراموش کنی ... همیشه میترسیدم که به آن وعده هایی که به من دادی عمل نکنی و همه را فراموش کنی... اینک نیز من گل خشکیده ای هستم که برای تو زمانی زیباترین گل در باغچه زندگی بودم.... اینک...
-
چند روزی هست که می خواهم
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1385 19:02
چند روزی هست که می خواهم بنویسم اما بی حوصلگی و رخوت ، شاید به خاطر دلمشغولی های زندگی بدجور فرصتامو ازم گرفته نزدیک دو ماه از پاییز هم گذشت مثل برق ، مثل باد به همین سادگی ... نه اینکه فکر کنی چیزی برای نوشتن نیست ها ... نه هست ، فراوان و جسته گریخته اما گاهی ، رخوت ، چنان در من نفوذ می کند که درمانی برایش نیست جز...
-
توی روزنامه خوندم
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1385 18:59
بین همه حیوانات ، گرگ ها نسبت به زندگی دو نفره با همسرشون وفادارترینن طوری که تا آخرین روزهای عمرشون به هم وفادار می مونن و همدیگه رو حتی در سخت ترین شرایط ترک نمی کنن گرگ ها ، در عین بی رحمی و وحشی بودنشون ، مظهر عشقن و وفاداری و آدم ها ... و ضمنا خوندم ، مگس ها همه چیز رو به صورت آهسته و اسلوموشن می بینن به این فکر...
-
چند تا بو هست که خیلی دوستشان دارم
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 16:27
بوی ریحان تازه و بوی خاک باران خورده و هندوانه سرد و دود آتشی که از دور بیاید ! و همینطور بوی چسب رازی و کاغذ کتاب های قدیمی و گل اقاقیا و بوی ادکلن پوران هوم و کرم دست و صورت نیوا بوها خاطرات سیال ذهن منجمد آدم ها هستند . ((( ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم!!!. ))) ((( نه اینجا! نه آنجا! درپی جایی برای زیستن! )))...
-
این شعر زیبا رو از کتاب دریا در من شهریار قنبری انتخاب کردم خیلی
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 16:26
منو از پشت دیوار صدا میکردی , نگو نه یه جور خوبی به من نیگا میکردی , نگو نه جای پای ما دو تا از تو کوچه پاک نمی شد کوچه رو از اسممون سیا میکردی , نگو نه چه روزایی ، چه روزای خوبی داشتیم کاش اونا رو تو کوچه جا نمی ذاشتیم زیر بارون می دیدم که چتر تو دست منه آخه دوست نداشتی بارون به تنم دس بزنه بازیمون بود بازی عروس...
-
من به چه .....
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 16:25
* من به چیزی فکر می کنم وقتی که به تو سلام می کنم و تو , به چیز دیگری فکر می کنی ، وقتی جواب سلامم را می دهی در تمام مدتی که حرف می زنم به چیزی فکر می کنم و در تمام مدتی که گوش می دهی به چیز دیگری می اندیشی لحظه خداحافظی من به چیزی فکر می کنم و وقتی تو از دور برایم دست تکان می دهی به چیز دیگری فکر می کنی موقعی که...
-
در زندگی , اشتباهات زیادی کرده ام
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 16:24
اشتباهاتی که گاهی مدام , سایه اش را در کنارم حس می کنم دل هایی را شکسته ام , که صدای شکسته شدنشان را , و پژواکش را در خودم , دائما , به وضوح , می شنوم چیزهایی را ندیده به حال خود رها کرده ام که تصویرشان را , مدام , در حرکت پیوسته ام می بینم و دردهایی را درمان نبوده ام که دردش را , ممتد و سنگین , در تمامی زندگی ام...
-
و در آخر :
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 16:23
(( شگفتا ، وقتی که بود نمیدیدم وقتی می خواند نمی شنیدم وقتی دیدم ، که نبود ، وقتی شنیدم ، که نخواند ، چه غم انگیز است وقتی که چشمه ای سرد و زلال در برابرت می جوشد و میخواند و مینالد ، تشنه آتش باشی و نه آب ، و چشمه که خشکید ، چشمه که از آن آتش که تو تشنه آن بودی بخار شد و به هوا رفت و آتش کویر را تافت و در خود گداخت ،...
-
کدهای مخفی واقعا و درست موبایل
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1385 12:04
#06#* سریال نامبر گوشی را نشان میدهد ( IMEI ) #92702689#* نمایش : سریال نامبر گوشی ، تاریخ ساخت ، تاریخ فروش ، تاریخ آخرین تعمیرات ( 0000 به معنای نداشتن تعمیر قبلی) برای خروج از این صفحه باید گوشی را خاموش و دوباره روشن کنید. #3370* با این کد شما از حالت EFR استفاده خواهید کرد که باعث میگردد از حداکثر کیفیت صدای گوشی...
-
ارزیابی معرفت انسان نسبت به خدای متعال از دیدگاه اسلام
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1385 18:20
در نوشتار حاضر، لب و مغزاى دیدگاه فلسفه اسلامى در بحث معرفت و شناخت نسبتبه ذات و صفات خداى متعال به صورتى موجز و فشرده آورده شده است. با همه تشکیکاتى که امروزه در باره شناخت انسان از خدا و صفات او صورت مىگیرد، اصول ثابت و مبرهنى در فلسفه و کلام اسلامى وجود دارد که قابل انکار نیست و مناقشه در آنها همچون مناقشه در...
-
آینده نزدیک مردان - از دید زن ها
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1385 18:18
سال 1332 دختر خانواده همراه با مادرش کنار حوض روی تخت چوبی نشسته اند و یک ظرف هندوانه قرمز جلوی شان است. دختر خانواده برای دختر همسایه تعریف می کند: آره زری جون، داداش فرمونم وقتی شنید این پسر لاغرمردنی به من متلک گفته همچین زدش که به سوسک می گفت خرس قطبی. تازه خود داداشم هم گفته می خواد برام یه شوهر خوب پیدا کنه....
-
ویژگی های پسر های ایرونی
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1385 19:57
چشماشون بیشتر از عقلشون کار می کنه تا یه دختر خوشگل می بینن مثل جوجه راه می افتن دنبالش چشمک جزو تیک عصبیشونه اصولا هفته أی 1 بار شکست عشقی می خورن اگه یه روز متلک نگن زبونشون میخ در میاره دوستت دارم جزو حرفای روز مرشونه زبان باز ترین و پاچه خوار ترین موجودات روی زمین می خوان دختره فقط ماله خودشون باشه و خودشون ماله...
-
برای یکی بمیر که واست تب کنه!!!
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1385 19:56
روزی دخترکی بود نابینا توی عالم بود تنها. روزی با پسرکی بینا آشنا شد خیلی بسیار به یکدیگر عشق می ورزیدن طوری که تنها آرزوی دخترک بینا شدن و دیدار پسرک بود روزی فهمید که می تواند از شخصی جشم بگیرد وبه جای چشمهایش پیوند بزند. وقتی این مهم انجام شد به دیدار پسرک رفت ولی با کمال تعجب دید که پسرک نابیناست با مشاهده ان...
-
آخر خط من و تو
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1385 19:55
خبر آوردن می دونم خیلی شلوغ شده سرت می گن خداحافظ شده کلام اول آخرت همه همش دنبالتن خیلی ها روپس می زنی نه با همه کس میشینی نه سربه هرکس میزنی نه نمی خوام ببینمت نه دیگه حرفشم نزن حرفی نمونده بین ما از این به بعد نه تو نه من نه نمی خوام ببینمت نه برو از پیشم برو دیگه ازت بدم میاد دیگه نمی خوامت تورو منو واسه وقتی...
-
راز ...
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1385 19:55
مرا باش که تا الان همنشین با تو بودم. ولی از کارام پشیمونم. همینه حال و روزم خب به درک اگه می خوای یکی دیگه پیشت باشه * لیاقتت همینه که اسمم تو رویاهات باشه چیکار کنم که نمی خوای بدی تو قلبتو به من مگه چقدر جون داره دل؟ مگه چقدر میکشه تن؟ به من چه که می خوای بری هرجا دلت می خواد برو بدون که حالم بد میشه هر وقت یادم...
-
دیگه نمی خوامت
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1385 19:54
عزیزم خیلی وقته دردی مونده روی دلم/ می خوام راز عشقمو واسه همه بگم و برم یادم میاد روزایی که بهم قول دادی زیاد / ولی زدی زیر قولت گفتی برو منم میام باشه درو ببند برو بیرون بذار تنها باشم / توی تلاطم بغض ثانیه ها رها باشم دستات مال من بود ولی قلبت بود از من جدا / چه شبهایی به خاطرت نشتم وای ای خدا می خوای بری به درک پس...
-
عشق نو
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1385 19:53
... من میخوام عشق نو ... یه عشق تازه ... همه چی یه خیال ساده بود و یه رویای خواب / من فقط سراب دیدم و بودم در جستجوی آب این دل بی تاب من توی این مرداب / چه شبهایی گریه کردم بی تو زیر نور مهتاب من بودم بازیچه دستان به ظاهر پاک تو / لعنت خدا به تو و ذات تو و امثال تو رفتار تو با من سرد شد کم کم مثل دستات / میتونم خیانتو...
-
یه پست مثل پستای قبلی
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1385 19:53
بی من برو یه لحظه نمیخوام تو رو * دیگه تموم شد همه چی بین من و تو من و تو یاد عهدی که بستی چطور میخوای منو فراموش کنی ؟ چطور میخوای شمع خاطراتو خاموش کنی ؟ بهت گفتم دوست دارم * بهم گفتی حسی بهت ندارم برو بیرون از زندگیم * از نگات بیزارم برو دیگه نمیخوام تموم شی * تو چشام مثل یه جغد کور شی دوست داشتم ولی ازم گذشتی حالا...
-
دیوانگان
چهارشنبه 27 دیماه سال 1385 15:37
تاریکی و نور بود؛ بینا و کور بود زن و شوهری بودند که عقلشان پارسنگ برمی داشت این زن و شوهر دو تا دختر داشتند و دو تا پسر دخترها را شوهر دادند و برای پسر بزرگتر زن گرفتند ماند پسر کوچکتر که اسمش قباد بود و در خانواده از همه داناتر بود روزی از روزها مادر قباد به او گفت : فرزند دلبندم شکر خدا آن قدر زنده ماندم که شماها...
-
برو از پیش من
چهارشنبه 27 دیماه سال 1385 15:36
من میخواستم که با تو بمونم تا همیشه / اما تو رفتی و نگفتی عاقبت این دل من چی میشه حالا چرا باز برگشتی میگی بی تو نمیشه / نمیخوامت دیگه برو گمشو از جلوی چشام واسه همیشه روز اولی که دیدمت / تو نگاه فهمیدم که رسیدم بت اومدی جلو به من دادی دوتا دستت / خندیدی گفتی تنهایی شده بست بگو چرا یهو عاشقت شدم / چرا برای تو زنده...
-
فقط چند روز صبر کنید ...
چهارشنبه 27 دیماه سال 1385 15:36
یه روزی فکر میکردم بدون تو میمیرم پیش خودت میگفتی تو چنگ تو اسیرم یه روزی فکر میکردم کنار تو میمونم تا دنیا دنیا باشه از عشق تو میخونم یه روزی فکر میکردم برام خیلی عزیزی اگه یه روز نباشی دل رو به هم میریزی یه روزی فکر میکردم صادق و باوفایی اما حالا میبینم از این حرفا رهایی برام دیگه مهم نیست عاشق من نباشی فقط می خوام...