چرا میگن بچه ننه نمی گن بچه بابا ؟
مامان
- بعله ؟
- من می خوام به دنیا بیام ...
- باشه .
- مامان
- بعله ؟
- من شیر می خوام
- باشه
- مامان
- بعله ؟
- من جیش دارم
- خب
- مامان
- بعله ؟
- من سوپ خرچنگ می خوام
- چشم
- مامان
- بعله ؟
- من ازون لباس خلبانیا می خوام
- باشه
- مامان
- بعله؟
- من بوس می خوام
- قربونت بشم
- مامان
- جونم ؟
- من شوکولات آناناسی می خوام
- باشه
- مامان
- بعله ؟
- من دوست می خوام
- خب
- مامان
- بعله ؟
- من یه خط موبایل می خوام با گوشی سونی
- چشم
- مامان
- بعله ؟
- من یه مهمونی باحال می خوام
- باشه عزیزم
- مامان
- بعله ؟
- من زن می خوام
- باشه عزیز دلم
- مامان
- بعله ؟
- من دیگه زن نمی خوام
- اوا ... باشه
- مامان
- .. بعله
- من کوفته تبریزی می خوام
- چشم
- مامان
- بعله ؟
- من بغل می خوام
- بیا عزیزم
- مامان
- بعله ؟
- مامان
- بعله
- مامان
- ... جونم ؟
- مامان حالت خوبه
- آره
- مامان ؟
- چی می خوای عزیزم
- تو رو می خوام .. خیلی
- ...
***
- بابا
- بعله ؟
- من می خوام به دنیا بیام
- به من چه بچه .. به مامانت بگو
- بابا
- هان؟
- من شیر می خوام
- لا اله الا الله
- بابا
- چته ؟
- من ازون ماشین کوکی های قرمز می خوام
- آروم بگیر بچه
- بابا
- اههههه
- من پول می خوام
- چی ؟؟؟؟ !!!
- بابا
- اوهوم ؟
- منو می بری پارک ؟
- من ماشینمو نمی برم تو پارک تو رو ببرم ؟
- بابا
- هان ؟
- من زن می خوام
- ای بچه پررو .. دهنت بو شیر می ده هنوز
- بابا
- ....
- من جیش دارم
- پوففف
- بابا
- درد
- من زن نمی خوام
- به درک
- بابا
- بلا
- تقصیر تو بود که من به دنیا اومدم یا مامان
- تقصیر عمه ات
- بابا
- زهرمار
- من یه اتاق شخصی می خوام
- بشین بچه
- بابا
- مرض
- منو دوس داری
- ها ؟
- بابا
- ...
- بابا
- خررر پفففف
- بابا
- خفه
- بابا
- دیگه چته ؟
- من مامانمو می خوام
- از اول همینو بگو ... جونت در بیاد
دردسرهای رنگ مو
ما قصد نداریم که شما را از رنگ کردن و بی رنگ کردن موهایتان منصرف کنیم. اما خوب است که حقایقی را درباره رنگ موها بدانید و حداقل کمی احتیاط کنید.
رنگ کردن مو تنها متعلق به دنیای مدرن امروز نیست، بلکه از دیرباز بین مردم و بیشتر خانمها رایج بوده است. اگرچه در گذشته درآوردن مو به رنگهای بنفش و آبی و صورتی، بلوطی و فندقی و... مرسوم نبود، اما یونانیها در عهد باستان از حنا و انواع صابونهای دستساز برای تغییر رنگ موی خود و روشن کردن آن استفاده میکردند. رومیان نیز سلیقهای متفاوت داشتند. آنها با پوست سبز گردو و برخی گیاهان دیگر موهایشان را تیرهتر میکردند.
در هر حال امروزه رنگهای شیمیایی متنوع با طیفهای وسیع رنگ به بازار عرضه شده و جای رنگهای طبیعی را گرفتهاند. بعضیها برای پوشاندن موهای سفید و بعضی دیگر برای زیباتر شدن موها از این رنگها استفاده میکنند.
رنگ طبیعی مو از کجا میآید؟
مو در حقیقت یکی از اجزای پوست است که جزو اصلی آن، پروتئینی به نام "کراتین" است. دو پروتئین دیگر نیز با نامهای یوملانین و فائوملانین در مو وجود دارد که مسئول رنگ طبیعی موها هستند. رنگدانه یوملانین مسئول رنگهای تیره مشکی و قهوهای و رنگدانه فائوملانین مسئول رنگهای قرمز تا زرد است. در واقع نسبت متفاوت این رنگدانهها در هر فرد، باعث ظاهر شدن رنگ طبیعی و منحصر به فرد مو در او میشود. نبودن این رنگدانهها سبب سفید شدن موها میشود.
رنگ موها را خوب بشناسید
برای شناخت بهتر رنگ موها بهتر است ابتدا انواع آنها را بشناسید. رنگ موهای شیمیایی در انواع موقت، نیمهدائمی و دائمی در بازار وجود دارند. رنگهای موقت به صورت یک لایه روی قشر خارجی مو قرار میگیرند و به ساقه مو نفوذ نمیکنند و همانطور که از نامشان پیداست، پس از مدتی، با دو سه بار شستشوی مو با شامپو از بین میروند. این رنگها سبب تحریک پوست سر و آلرژی نمیشوند و معمولا حساسیتزا نیستند و نسبت به سایر رنگ موها کمخطرترند.
رنگ موهای نیمهدائمی، از راه منافذ طبیعی به داخل ساقه مو نفوذ میکنند، ولی با 5 تا 6 بار شستشو معمولا از همان منافذ خارج میشوند و مو به رنگ طبیعی برمیگردد.
اما رنگ موهای دائمی که حاوی موادی مثل آمونیاک و پراکسید هیدروژن یا همان اکسیدان هستند، باعث تغییرات پایدار و غیرقابل برگشت مو میشوند و با نفوذ در ساختار مو، آن را تخریب میکنند و با شستشو از بین نمیروند. این در حالی است که امروزه بیشتر رنگهای مو در بازار از این نوع هستند.
رنگ موهای دائمی با مو چه میکنند؟
رنگ موهای دائمی ترکیبات خاصی دارند که هر یک مسئول انجام وظیفهای هستند. پارافنیلن دیآمین، آمونیاک، آب، کرم و اکسیدان از ترکیبات اصلی این رنگ موها محسوب میشوند.
آمونیاک که یک ماده قلیایی است وظیفه دارد قشر خارجی مو (یا همان کوتیکول) را بشکافد تا رنگ به داخل ساقه مو نفوذ کند و در حقیقت نقش کاتالیزور را در واکنش موها با رنگ دارد. سپس رنگ مو وارد ساقه مو میشود، رنگدانههای طبیعی مو را از بین میبرد و رنگ جدید را جایگزین میکند.
پارافنیلین دیآمین که معمولا با مخفف PPD روی بستهبندی رنگ موها از آن اسم برده میشود، یک ترکیب حلقوی است که به علت ساختار شیمیاییاش به راحتی اکسید میشود. به همین سبب در مجاورت اکسیدان (پراکسید هیدروژن) مادهای واسطه ایجاد میکند که با رنگدانهها (گروه اینترنتی ارور ) ترکیب میشود و به دلیل حجیم شدن، داخل مو به دام میافتد و به راحتی از آن خارج نمیشود. به همین دلیل این رنگ موها دائمیاند.
اکسیدان نام شیمیایی پراکسید هیدروژن است که کار از بین بردن رنگ طبیعی و تسریع رنگ گرفتن موها را به عهده دارد. قدرت روشنکنندگی اکسیدانها با 3 درجه مشخص میشود: اکسیدان 10 و 20 و 30 که اکسیدان 30 قدرت روشنکنندگی بیشتری دارد و طبعا موها را بیشتر تخریب میکند.
مگر حساسیت پوست صورت هم از رنگ مو است؟
گاه در افرادی که به این رنگها حساسیت دارند، واکنشهای حساسیتی پوست در ناحیه صورت، گوشها، گردن و نواحی بالای پیشانی به صورت قرمزی، پوستهریزی، تاول و حتی قرمزی چشمها ظاهر میشود، در حالی که بیشتر افراد، این واکنشها را ناشی از رنگ مو نمیدانند. در واقع آنها می گویند اگر به رنگ مو حساسیت داشته باشند، باید پوست سرشان نیز دچار این عوارض شود. در حالی که وجود موها با ایجاد سپری باعث میشوند پوست کف سر کمتر آسیب ببیند، اما پوست اطراف آن بیشتر در معرض رنگ مو است و خطر بیشتری آنها را تهدید میکند.
من به رنگ مو حساسیت ندارم
یکی دیگر از باورهای رایج، ولی نادرست در خصوص رنگ مو آن است که بعضی افراد گمان میکنند با یک بار استفاده از رنگ مو میتوانند راجع به حساسیت داشتن یا نداشتن به آن قضاوت کنند. در حالی که واکنشهای حساسیتی ممکن است در بار نخست مصرف رنگ مو خود را نشان ندهد، زیرا سیستم ایمنی هنوز نسبت به آنتیژن جدید که همان مواد شیمیایی رنگ مو است، واکنشی نشان نداده است، اما با گذشت زمان، سیستم ایمنی بدن برای آن آنتیژن، تولید آنتیبادی میکند و در دفعات بعدی مصرف، عوارض ناخوشایند آلرژی ظاهر میشود.
پیشگیری از آلرژی پیش از رنگ کردن مو
تست پوستی انواع رنگ مو تا حدی اهمیت دارد که سازمان بهداشت جهانی، تولیدکنندگان رنگ موها را مجاب کرده است توصیه به انجام این تست و هشدارهای لازم را روی بستهبندی محصولات خود حتما درج کنند. بنابراین برای پیشگیری از انواع آلرژیها لازم است رنگ مو را 48 ساعت پیش از استفاده، روی بخش کوچکی از پوست دست گذاشته و پس از نیم ساعت بشویید. در صورتی که پس از 48 ساعت عارضهای مثل قرمزی، تورم و پوسته پوسته شدن و تاول زدن مشاهده نشد، از رنگ مویتان استفاده کنید.
ثبات رنگ مو، نشانه مرغوبیت رنگ مو نیست
رنگ موهای دائمی و بادوامتر به سبب دارا بودن مواد شیمیایی بیشتر و قویتر، هم زمینه آلرژیهای پوستی را فراهم میکنند و هم ساختار مو را دستخوش تغییر بیشتری مینمایند. آمونیاک و اکسیدان که از مواد اصلی تشکیلدهنده این رنگهاست، اگرچه سبب ثبات رنگ میشوند، اما پیوندهای شیمیایی سولفید را در ساختار مو میشکنند و سبب شکنندگی، خشکی و تخریب ساقه مو و حتی گاه ریزش مو میشوند. جالب است بدانید رنگهای خیلی تیره، قرمز و گرم، مواد شیمیایی بیشتری دارند و مضرترند.
از سویی دیگر محققان معتقدند در کسانی که از رنگ موهای دائمی زیاد استفاده میکنند، میزان شیوع انواع سرطانها به خصوص نوعی سرطان خون به نام لنفوم غیر هوچکین بیشتر است. البته این عوارض در افرادی که در سال 7، 8 بار موهایشان را رنگ میکنند، بیشتر است. لذا تا میتوانید دفعات رنگ کردن خود را کاهش دهید.
آیا رنگ مو باعث سفید شدن موها میشود؟
گاهی افراد با دیدن ریشههای نورسته مو که به تازگی سفید شده است، گمان میکنند این مساله به سبب رنگ کردن موهاست و رنگ مو، موهای سفید را زیاد میکند. اگرچه مواد شیمیایی موجود در رنگ موهای دائمی باعث تغییر و تخریب رنگدانههای مو میشوند، اما این تخریب رنگدانه تنها در ساقه ی مو اتفاق میافتد و موهایی که پس از رنگ کردن میرویند، رنگشان تحت تاثیر رنگ مو نیست، زیرا رنگدانه موهای نورسته از داخل پوست تامین میشود.
تنهایی باوفا!
جای تو در قلبم نیست ، در زندان غمها نمان که اینجا جای ماندن نیست!
ارزش تو بالاتر از قلب شکسته ی من است ، برو که قلب من سرپناه خوبی
برای تو نیست!
دیگر کار من از عاشق شدن گذشته است ، دیگر کسی به من نگاه نمیکند،
در خزان سرد زندگی ام کسی به انتظارم نمی نشیند!
برو که ماندنت یعنی حسرت ، حسرتی برای روزهای خوشبختی !
در قلب من نمان که اینجا کویری بیش نیست ، اینجا نمان که غمها از قلبم رفتنی نیست.
دلسوز من نباش که دلم مدتهاست سوخته است ، با چشمهای گریان
به من نگاه نینداز که چشمهای من به سوی تاریکی خیره است!
درد های من یکی دو تا نیست ، قلب من خدا را دارد ، تنها نیست!
به قلب من نیا که پرنده در قفس آواز غمگینی میخواند، زندان قلبم تاریک است،
پنجره در دل دیوار شعر آزادی میخواند!
با تنهایی وفادارم ، به تنهایی خیانت نمیکنم ، می مانم با تنهایی زیرا میدانم که
همیشه با من وفادار خواهد ماند!
http://www.gigaimage.com/images/vn64q73ixcu6v1hbkq7k.gif
تست چقدر عاشق هستید ؟
یا چقدر عاشق همسر، یا دوستتون هستید ؟
با این تست میتونید به عمق عشقی که نسبت به همسر یا دوستتون دارید پی ببرید
پس سوالات زیر رو به دقت بخونید و جواب بدید ...
برای پاسخ دادن به هر کدام از 30 سوال زیر یکی از جوابهای زیر رو انتخاب کنید و امتیازات اون رو یادداشت کنید :
به هیچ وجه = 1 امتیاز
تقریبا = 2 امتیاز
خیلی زیاد = 3 امتیاز
1- من حامی رفاه و سلامتی او هستم.
2- من با او رابطه ی پرشور و حرارتی دارم.
3- میتونم در مواقع نیاز روی کمکش حساب کنم.
4- همسرم (دوستم) میتونه در مواقع نیاز روی کمکم حساب کنه.
5- مایلم اموال و دارایی هایم رو با او شریک بشم.
6- از لحاظ عاطفی حمایتم میکنه.
7- من هم از لحاظ عاطفی حمایتش میکنم.
۸ـ ارتباط خوبی با هم داریم.
۹ـ من براش ارزش زیادی قائلم.
۱۰ـ من به او احساس نزدیکی و صمیمیت میکنم.
۱۱ـ رابطه مون خوب و راحته.
۱۲ـ احساس میکنم واقعا اونو درک میکنم.
۱۳ـ او هم واقعا منو درک میکنه.
۱۴ـ واقعا بهش اعتماد دارم.
۱۵ـ مسائل شخصی خودمو با او در میون میذارم.
۱۶ـ فقط با دیدن او هیجان زده میشم.
۱۷ـ طی روز مدام به او فکر میکنم.
۱۸ـ رابطه مون خیلی رمانتیکه.
۱۹ـ اونو خیلی جذاب میبینم.
۲۰ـ اونو بسیار آرمانی میبینم.
۲۱ـ نمیتونم تصور کنم که شخص دیگه ای بجز او منو اینقدر خوشحال کنه.
۲۲ـ ترجیح میدم تمام زندگیم رو در کنار او باشم.
۲۳ـ هیچ چیز دیگه مهمتر از رابطه ی من با او نیست.
۲۴ـ گفتگوی خودمونی با او رو به طور خاصی دوست دارم.
۲۵ـ در رابطه ی ما یک چیز جادویی وجود داره.
۲۶ـ من عاشق او هستم.
۲۷ـ نمیتونم زندگی رو بدون او تصور کنم.
۲۸ـ رابطه مون خیلی احساسیه.
۲۹ـ وقتی فیلم رمانتیک میبینم به همسرم فکر میکنم.
۳۰ـ درباره او رویاپردازی میکنم.
خوب، حالا سوالات ۱۵ـ۱ رو جداگانه جمع بزنید و برای سوالات ۳۰ـ۱۶ هم جداگانه عمل جمع رو انجام بدید.
نتیجه گیری :
۱۵ سوال اول مربوط به صمیمیته. هر چه امتیاز شما به عدد ۴۵ نزدیکتر باشه صمیمیت شما با همسر یا دوستتون هم بیشتره و بالعکس.
۱۵ سوال دوم مربوط به شور و حرارت شماست. هر چه امتیازتون به ۴۵ نزدیکتر باشه یعنی شور و حرارت زیادی بین شما وجود داره و بالعکس.
جوک و اس ام اس های باحال روز
سلامی به گرمی اتو.به نرمی پتو..به شیرینی لبو.دوستت دارم هلو!
الهی فندق بشی ، سنجاب بشم گازت بگیرم !
بچه از باباش میپرسه: بابا، تو بهشت زنها از شوهراشون جدا زندگی میکنند یا باهم هستن؟
باباهه میگه: بچه جون، اگه زنها با شوهراشون یکجا باشن که آنجا دیگه بهشت نمیشه !!!
غضنفر با ماشینش تو برفا گیر می کنه زنجیر نداشته سینه می زنه!
خدایا به دوست دختران ما زیبایی زلیخا و به زنان ماشعور آسنات را عطا بفرما
هش چیست ؟ Hosh
جد بزرگ ترمز ABS است که خر را بدون هیچ خط ترمزی نگه می دارد !
توی یک مهمانی، خانمی رو می کنه به حیف نون، می گه:
به نظر شما من چند سالمه؟
حیف نون می گه:
گفتنش یک خورده مشکله، اما یک کم که دقیق می شم می بینم اصلا بهتون نمی یاد!
حیف که فقط تو یکی رو دارم ........ اگه از تو یه عالمه داشتم .... تا حالا یه گاوداری زده بودم ...
تحقیقات نشان داده که فقط ۲۰% مردها عقل دارند ۸۰% بقیه زن دارند !!!!!!! ؟؟؟؟؟؟؟
بیشتر مردان موفقیت شون رو مدیون زن اولشون هستند و زن دومشون رو مدیون موفقیت شون !!!!!؟؟؟
مرد به زن : عزیزم ممنونم ازت ! تو اعتقاد به دین رو به زندگیم آوردی! چون من قبل از ازدواج معتقد بودم جهنم اصلا’ وجود نداره !!!!! ؟؟؟؟؟؟؟
و خداوند زن را آفرید تا هیچ مردی به مرگ طبیعی نمیرد ( سوره سکته آیات حرص تا دق)
قوانین طلائی همسرداری (برای مردان ):
قانون اول: باید زنی داشته باشید که در کارهای خانه مثل آشپزی، تمیزکاری، گردگیری و ... خوب باشد .
قانون دوم: باید زنی داشته باشید که موجبات سرگرمی و خنده و شادی شما را فراهم نماید .
قانون سوم: باید زنی داشته باشید مورد اعتماد و اطمینان و راستگو .
قانون چهارم: باید زنی داشته باشید که از بودن با او لذت ببرید و باعث آرامش خاطر شما باشد .
قانون پنجم: خیلی خیلی اهمیت دارد که این چهار زن از وجود یکدیگر بی خبر باشند !!!
یک زن نگران آینده است تا زمانی که شوهر کند
یک مرد هرگز نگران آینده نیست تا زمانی که زن بگیرد
یک مرد موفق مردیست که درآمدش بیشتر از مبلغی باشد که زنش خرج می کند
یک زن موفق زنیست که بتواند چنین مردی را پیدا کند
برنده جایزه نوبل ادبیات در زمان تقدیم جایزه خود به همسرش گفت:" این جایزه را به همسر عزیزم تقدیم می کنم که با نبودش باعث شد من بتونم این کتاب را تمام کنم " !
فرق آقایون و خانومها :
آقایون وقتی پولدار میشن شیطون میشن
خانمها وقتی شیطون میشن پولدار میشن
میدونی چرا عروس و داماد بعد از عقد ، عسل میخورن ؟
چون مزه گوهی که خوردن عوض بشه !!!
اس ام اس برای سالگرد ازدواج:
نگاه من به روز سالگرد ازدواجمان همانند نگاه یک گوسفند است به روز عید قربان
در پی دو همسر اختیار کردن یوزارسیف جمعی از بانوان فمنیست عازم مصر شده و هدف سفر خود را نابودی همسر اول یوزارسیف این مایه ننگ تاریخ اعلام کردند
می رسد مجموعه یوسف به پایان غم مخور
میشود سیمای ما روزی گلستان غم مخور
ای زلیخا!!! جعفر دهقان اگر شوهر نشد
آخر شب میرسد بهرام رادان غم مخور
مدرک زیبایی یوسف اگر قلابی است
اصل آنرا می دهد آقای کردان غم مخور
.:: میگرن و خطر سکته مغزی در خانم های باردار ! ::.
متخصصان هشدار دادند بروز سردردهای میگرنی در دوران حاملگی میتواند خطر سکته مغزی را در پی داشته باشد. بر اساس تحقیق جدیدی که شرح آن در مجله "مدیکال بیریتیش" به چاپ رسیده، میگرن در دوران بارداری میتواند سرنخی باشد که نشان میدهد مادر با خطر ابتلا به سکته مغزی، بیماری قلبی و لخته شدن خون مواجه است.
گروهی از محققان به سرپرستی دکتر چریل بوشنل، متخصص اعصاب دانشگاه ویک فارست در نورت کارولینای آمریکا در این پژوهش از اطلاعات بدست آمده از 18 میلیون بیمار آمریکایی استفاده کردهاند. این بیماران بین سالهای 2000 تا 2003 از بیمارستان مرخص شده بودند.
محققان دریافتند در بین بیماران تحت مطالعه 44 هزار زن باردار به دلیل ابتلا به سردردهای شدید میگرنی در بیمارستان بستری بودهاند. در این گروه ارتباط قوی بین بروز سکته مغزی، حمله قلبی، فشار خون با ابتلا به بیماری خطرناک دوران بارداری موسوم به پره اکلامپسی مشاهده شد.
پره اکلامپسی، حالت مسمومیت زایمانی است که ممکن است منجر به تشنج حاملگی شود. این حالت شامل حمله تشنجی و اغما و به ندرت اغمای به تنهایی است که در زنان باردار در مدت کوتاهی بعد از زایمان اتفاق میافتد و با فشار خون و پیدایش آلبومین در ادرار همراه است. در این تحقیق تاکید شد زنان بارداری که دچار این قبیل سردردها میشوند باید به طور دقیق تر و منظم تر از این حیث تحت نظر پزشک متخصص قرار داشته باشند.
هشت بیماری وحشتناک دنیای ما
خدایا ازت ممنون نیستم که منو خلق کردی چون دنیا به چشم من زیبا نیست اما شکرگزارم که منو سالم خلق کردی و بابت این موضوع ازت بی نهایت ممنونم. هر کدام از دوستان که علاقه دارن میتونند روی لینک ها کلیک کنند و اطلاعات بیشتری در مورد افراد به دست بیارن اما من خیلی توانایی توضیح نوشتن در مورد این عکس ها رو ندارم.
the man with no face
Huang Chuncai: 44 pound (20kg) tumor on his face
Huang Liqian: 33 pound (15Kg) tumor on his neck
Chen Zongtao: 154 pound (70kg) tumor on his right leg
Gao An-ni: tumor in her underlip
Lai Ti Dao: 10 pound (4.5KG) tumor on her face
Phuon: another facial tumor, no luck
Chantal Sébire: Suffered from esthesioneuroblastoma, died through euthanasia
برای یک لحظه خودت رو بزار جای این ادم های درد کشیده. فکر کن میخوای بری سر کوچه یه پفک بخری خب الان میری اما وقتی این بیماری ها رو داشته باشی چطور؟ خیلی میخواد پر رو و بی چشم رو باشی که شکرگزار خدا نباشی برای سلامت خود. از من گفتن.
خدایا شکرت و ازت میخوام به این ادم ها توانایی تحمل این سختی ها رو بدی. گرچه به حرف من نیازی نیست چون وقتی یه مشکلی برای ادمی پیش میاد تو توانایی تحملش رو هم به اون میدی.
عکس طبیعت
http://iranvij.ir/group/img/up/1241108772.jpg
http://iranvij.ir/group/img/up/1241069295.jpg
http://iranvij.ir/group/img/up/1241070135.jpg
http://iranvij.ir/group/img/up/1241062180.jpg
http://iranvij.ir/group/img/up/1241077680.jpg
http://iranvij.ir/group/img/up/1241077680.jpg
http://iranvij.ir/group/img/up/1241097564.jpg
http://iranvij.ir/group/img/up/1241098718.jpg
http://iranvij.ir/group/img/up/1241155959.jpg
آهنگ جدید و بسیار شاد از البرز موسی پور با همراهی مجید تن تن بنام ناز و خاصه
سراب عشق اینترنتی
پاشو مادر، چشمهات کور میشه؛ همهش که جلوی این کامپیوتر نشستهای.
سرش را که برگرداند، مادر پشت سرش ایستاده بود. آنقدر سرگرم کارش بود که حتی متوجه آمدنش نشده بود. مادر استکان چای را گذاشت کنار میز کامپیوترش.
ـ مادرجان، درس هم اندازه داره، یک ذره هم به خودت برس. از صبح تا شب دائم نشستهای جلوی این کامپیوتر که چی بشه؟ میخوای ادیسون بشی؟
خندهاش گرفته بود.
چون رشتهاش کامپیوتر بود، هر وقت جلوی مانیتور مینشست، مادر فکر میکرد بچهاش دارد درس میخواند اما این بار با همیشه فرق داشت.
او نمیدانست که پسرش بدجوری عاشق شده است؛ یک عشق اینترنتی؛ عشقی که حالا 12 روزه شده بود.
ماجرا از یک سایت دوستیابی اینترنتی شروع شده بود. پیغام گذاشته بود که اهل کرمان است و دنبال دختری میگردد که همشهریاش باشد و روز بعد در ایمیلاش پیغامی از دختری به نام ساناز دریافت کرده بود که نوشته بود میخواهد با او از طریق اینترنت در ارتباط باشد و از آن روزبهبعد چتهای طولانی آغاز شده بود.
دختر جوان یک بار چندین عکس از خودش را برای او فرستاد و او هم تعدادی از عکسهایش را برای ساناز ارسال کرد.
با اینکه کمتر از 2 هفته بود که پسرجوان درگیر این عشق شده بود اما احساس میکرد عشقشان 100 ساله شده است. بدجوری مهر این دختر که او را تنها از طریق عکسش میشناخت، به دلش افتاده بود. هر بار که با هم چت میکردند احساس میکرد چقدر به هم شبیه هستند.
چند بار موقع چت کردن از دختر جوان خواسته بود حضوری با هم قرار ملاقات بگذارند و با هم حرف بزنند اما ساناز انگار علاقهای به این ملاقات نداشت.
از او خواسته بود تا تلفنی با هم حرف بزنند اما باز هم دختر جوان قبول نکرده بود و تنها به ارتباط از طریق اینترنت رضایت داده بود و همین موضوع او را به شک انداخته بود.
دلیل طفره رفتنها را هنگام چت کردن از ساناز پرسیده بود اما او تنها نوشته بود «اعتماد»؛ بگذار زمان بگذرد.
او هم پذیرفته بود و تازه خیلی هم خوشش آمده بود از اینکه دختر مورد علاقهاش از آن دخترهایی نبود که خیلی زود به همه آدمها اعتماد میکنند.
روزها به سرعت میگذشتند و او تنها دلش را خوش کرده بود به یک چت اینترنتی و چند تا عکسی که از ساناز داشت اما کمکم داشت حوصلهاش سر میرفت.
دلش میخواست لااقل صدای او را بشنود و با او حرف بزند. با اینکه عشقش کامپیوتر بود اما حالا از این تماسهای اینترنتی حالش به هم میخورد.
تصمیم گرفت اگر ساناز حاضر به ملاقات یا حتی تلفنزدن نشد، این ارتباط بیفایده را قطع کند. این را هنگام چت برای او نوشت..
تهدید کار خودش را کرد؛ ساناز جواب داد که به او و عشقش اعتماد پیدا کرده است اما اصرار داشت که هنوز هم برای ملاقات حضوری زود است.
در این تماس دختر جوان درخواست عجیبی را مطرح کرد؛ او عکسهای خصوصیاش را میخواست. برای او این مسئله غیرقابل باور بود.
دختری که حتی حاضر به ملاقات حضوری نمیشد، حالا چنین درخواستی را مطرح کرده بود.
اولش قبول نکرد اما وقتی ساناز گفت که اگر عکسها را برایش از طریق اینترنت نفرستد یعنی اینکه به او اعتماد ندارد و ارتباطش را قطع میکند، تسلیم شد و عکسهای خودش را فرستاد.
ساناز همان شب بعد از دریافت عکسهای خصوصی، شماره تلفن و آدرس او را هم گرفته بود و به او گفته بود که از فردا سر ساعت 5 تلفنی با او صحبت میکند.
از نیم ساعت قبل از زمان قرار نشسته بود کنار تلفن تا ساناز زنگ بزند. هر بار با شنیدن صدای زنگ تلفن از جا میپرید و با سرعت گوشی را برمیداشت.
اعصابش به هم ریخته بود. انگار عمه و خاله همه تلفنهایشان را گذاشته بودند درست برای همین وقت؛ وقتی که او منتظر تماس ساناز بود.
بالاخره سر ساعت 5 زنگ تلفن به صدا درآمد. گوشی را برداشت. صدایی دخترانه به گوشش رسید.
- سلام، من ساناز هستم.
نفهمید که چطوری جواب داد «من هم مجیدم». انگار نفسش بند آمده بود و نمیتوانست درست حرف بزند.
«شما میخواستید با من دوست بشوید؟»؛ این را صدای دخترانه پرسیده بود و او هم پاسخ داده بود «اگر شما مایل باشید».
صدای خنده در گوشی پیچیده بود و یکباره لحن صدا عوض شده بود؛ حالا انگار صدا مردانه شده بود. گیج شده بود...
ـ آق مجید، بدجوری رودست خوردی؛ یعنی اشتباه گرفتی داداش؛ سانازی در کار نبوده و نیست؛ همهش فیلم بود، تئاتر بود، رنگت کرده بودم. حالا هم که جنابعالی استحضار دارید یه سیدی از عکسهای خصوصیتون دست منه.
با شنیدن کلمه عکسهای خصوصی جا خورد. بیچاره شده بود؛ عکسهایش افتاده بود دست این مرد جوان که خودش را در اینترنت زن جا زده بود.
ـ این سیدی 20 میلیون تومان میارزه؛ اگه این پول رو فراهم کردی و دادی که خب، وگرنه این فیلم را میفرستم برای تمام همسایههاتون تا ببینن آقا مجید چه آدمیه. اونوقت میدونی چه میشه؟
یخ زده بود. باورش نمیشد.
یعنی به همین راحتی فریب خورده بود؟ یعنی عکسها همهاش دروغ بود؟ بعدازظهر سر ساعتی که هر روز با ساناز چت میکرد، به اینترنت وصل شد و آن موقع بود که فهمید مرد جوان با معرفی خودش به عنوان یک دختر، بدجوری به او رودست زده است و حالا هم با داشتن فیلم خصوصی او و آدرس و شماره تلفنش میخواهد از او اخاذی کند.
نیم ساعت از چت نگذشته بود که زنگ تلفن به صدا درآمد.. مادر گوشی را برداشت. از اتاقش صدای مادر را میشنید که با کسی احوالپرسی میکرد. بعد از چند لحظه مادر صدا زد:«مجید آقا، دوستات است؛ آقاجواد. گوشی را جواب بده».
تعجب کرد؛ او دوستی به اسم جواد نداشت. با عجله خودش را به تلفن رساند و گوشی را برداشت.
ـ سلام آقا مجید سادهلوح. من همان ساناز خانم اینترنتی هستم یا بهتره بگم آقاجواد واقعی.
ببین داداش، من رودهدرازی نمیکنم، میرم سر اصل مطلب. قبلا هم بهات گفتم 20 میلیون میخوام وگرنه فیلمرو پخش میکنم. حالا خود دانی.
پای پلیس و اینجور چیزها هم اگه وسط بیاد، فیلم پست میشه برای در و همسایه و خانم والده...
قبل از آنکه او بتواند حرفی بزند، تماسگیرنده ناشناس تلفن را قطع کرد. انگار یک سطل آب یخ روی سرش ریخته باشند، سرجایش خشکش زد.
داشت دیوانه میشد. این چه اشتباهی بود که مرتکب شده بود؟ یکعالمه از عکسهای خصوصیاش را برای یک ناشناس فرستاده بود و حالا اینطوری توی دام افتاده بود.
آن شب تا صبح خوابش نبرد. مگر فکر و خیال میگذاشت خواب به چشمهایش بیاید؟ اگر مرد جوان واقعا به تهدیدهایش عمل میکرد، دیگر برای او و خانوادهاش آبرویی نمیماند.
مادر از غصه این بیآبرویی حتما دق میکرد. مرتب با خودش کلنجار میرفت؛ 20هزار تومان را هم به زور میتوانست جمع کند، چه برسد به 20 میلیون تومان!
بالاخره تصمیمش را گرفت؛ صبح اول وقت به اداره آگاهی رفسنجان رفت و موضوع را با افسران پلیس درمیان گذاشت.
گفت که پشیمان است و اشتباهی مرتکب شده که اگر فاش شود آبروی خودش و خانوادهاش میرود و برای حل آن کمک خواست.
با گزارش این ماجرا، کارآگاهان به سرعت تحقیقات خود را آغاز کردند اما جوان ناشناس نقشه ماهرانهای را طراحی کرده بود و هیچ اثری از خود برجای نگذاشته بود.
حتی آخرین تماس او هم از یک تلفن عمومی بود. در این مرحله کارآگاهان در بررسیهای تخصصی خود به این نتیجه رسیدند که تنها راه دستگیری جوان اخاذ، کشاندن وی به محل قرار است.
به این ترتیب کارآگاهان از مجید خواستند وانمود کند قصد پرداخت مبلغ درخواستی را دارد و به این ترتیب او را به محل قرار بکشاند تا ماموران، جوان اخاذ را دستگیر کنند.
طبق نقشه کارآگاهان، مجید در تماس بعدی مرد جوان موافقت کرد نیمی از مبلغ درخواستیاش را بدهد و مرد جوان هم که فکر نمیکرد او موضوع را به پلیس اطلاع داده باشد، محلی را برای تحویل گرفتن پولها تعیین کرد.
در ساعت تعیین شده وقتی مجید با کیسهای که بهجای پول درون آن کاغذ باطله بود سر قرار رفت، ماموران، منطقه را به صورت نامحسوس تحتپوشش قرار دادند تا در صورت نزدیک شدن جوان حیلهگر او را به دام بیندازند.
به این ترتیب وقتی که مرد جوان در ساعت تعیینشده سر قرار آمد، ماموران وی را در محاصره گرفته و دستگیر کردند.
وقتی ماموران قدم به خانه مرد جوان گذاشته و با مجوز قضائی به بازرسی کامپیوتر وی پرداختند، دریافتند که وی با افراد دیگری حتی در خارج از کشور نیز در ارتباط بوده است و از آنها عکسهای سیاه خصوصیشان را گرفته و احتمالا قصد داشته از آنها نیز اخاذی کند.
به این ترتیب مرد جوان تحت بازجویی قرار گرفت و در این بازجوییها بود که وی پرده از نقشه سیاه خود برای اخاذی برداشت.
وی در توضیح ماجرا گفت در سایتهای اینترنتی دوستیابی، خودم را به عنوان یک دختر جا میزدم و با مردان سادهلوحی که قصد داشتند از این طریق دوست پیدا کنند، ارتباط اینترنتی برقرار میکردم.
عکسهایی از چند دختر جوان که با آنها در ارتباط بودم، در اختیار داشتم که آنها را برای طعمههایم میفرستادم تا آنها به من اعتماد کنند.
بعد از مدتی چت اینترنتی، از طعمههای سادهلوحم میخواستم که چند عکس سیاه خصوصی از خودشان برایم بفرستند و وقتی که آنها به حرفم گوش میدادند، در دام اخاذیهای من گرفتار میشدند.
بعد از آنکه این عکسها به دستم میرسید، با شماره تلفنی که خودشان به من داده بودند با آنها تماس میگرفتم و تهدید میکردم در صورتی که مبلغ درخواستیام را ندهند، عکسهایشان را در اینترنت منتشر کرده و در محلهشان هم توزیع میکنم.
در این شرایط آنهایی که عکسهای واقعی خودشان را فرستاده بودند مجبور به پذیرفتن درخواستام میشدند و از آنها اخاذی میکردم. با این اعترافات پرونده یک کلاهبرداری جدید اینترنتی نیز بسته شد.
"ساعت چنده؟!"
مرد جوان: ببخشید آقا میشه بگین ساعت چنده؟؟
پیرمرد: معلومه که نه.
- چرا آقا...مگه چی ازتون کم میشه اگه به من ساعت رو بگین؟؟
- یه چیزایی کم میشه...و اگه به تو ساعت رو بگم به ضررم میشه.
- ولی آقا آخه میشه به من بگین چه جوری؟؟
- ببین اگه من به تو ساعت رو بگم مسلما تو از من تشکر می کنی و شاید فردا دوباره از من ساعت رو بپرسی نه؟؟
- خوب...آره امکان داره.
- امکانش هم هست که ما دو سه بار یا بیش تر باز هم همدیگه رو ملاقات کنیم و تو از من اسم و آدرسم رو هم بپرسی.
- خوب...آره این هم امکان داره.
- یه روزی شاید بیای خونه من و بگی داشتم از این دور و ورا رد می شدم گفتم یه سری به شما بزنم و منم بهت تعارف کنم بیای تو تا یه چایی با هم بخوریم و بعد این تعارف و ادبی که من به جا آوردم باعث بشه که تو دوباره بیای دیدن من و در اون زمانه که میگی به به چه چایی خوش طعمی و بپرسی که کی اونو درست کرده.
- آره ممکنه.
- بعدش من به تو میگم که دخترم چایی رو درست کرده و در اون زمان هست که باید دختر خوشگل و جوونم رو به تو معرفی کنم و تو هم از دختر من خوشت بیاد.
- لبخندی بر لب مرد جوان نشست.
- در این زمان هست که تو هی می خوای بیای و دختر منو ملاقات کنی و ازش می خوای باهات قرار بذاره و یا این که با هم برین سینما.
- مرد جوان از تجسم این موضوع باز هم لبخند زد.
- دختر من هم کم کم به تو علاقمند میشه و همیشه چشم انتظارته که بیای و پس از ملاقات های مکرر تو هم عاشقش میشی و ازش درخواست می کنی که باهات ازدواج کنه.
- مرد جوان دوباره لبخند زد.
- یه روزی هر دوتاتون میایین پیش من و به عشقتون اعتراف می کنین و از من واسه عروسیتون اجازه می خواین
- اوه بله...حتما و تبسمی بر لبانش نشست.
- پیرمرد با عصبانیت به مرد جوان گفت: من هیچ وقت اجازه نمیدم که دختر دسته گلم با آدمی مثل تو که حتی یه ساعت مچی هم نداره ازدواج کنه...می فهمی؟ و با عصبانیت دور شد
سکوت کن!
http://www.gigaimage.com/images/rx5ym2wk6mwf4m22sbw.gif
http://www.gigaimage.com/images/xpymjoj99tay2v8oxda6.gif
سکوت کن ، حرفی از عشق نزن!
تو که خودت میدانی من چقدر دوستت دارم ، پس با حرفهایت کنایه نزن!
تو که ادعا میکنی عاشقی ، پس چرا در لب پرتگاه تنهایی دستهای مرا نمیگیری؟
تو ادعا میکنی بدون من میمیری ، پس چرا اینک که با منی در جستجوی
دوای درد من نیستی؟
چرا من تو را دارم ولی تنهایم ؟ چرا از عشق مینویسم ولی به آن نمیرسم!
سکوت کن حرفی از عشق نزن!
دیگر حس این را ندارم که عشق را به تو ابراز کنم ، در اوج تنهایی به یادت باشم
ولی در خاطر تو فراموش شده باشم!
به عشق نیازی ندارم ، من مهر و محبت تو را میخواهم ،
در لا به لای کتاب های عاشقانه به دنبال کلمات زیبا نگرد،
که من وجود تو را میخواهم!سکوت کن ، حرفی از با هم بودن نزن!
دردت را بگو ، من که بهانه ای ندارم ، مدتهاست تو را دارم ولی به درد تنهایی دچارم،
یار وفاداری ندارم!
دیگر از وفاداری نگو که وفا نیز خود ، بی وفا شد!
سکوت کن که سکوت تو آرامش من در این لحظه هاست،
برو که رفتنت تنها آرزوی من از خداست!
خلوت عشق
در خلوتی عاشقانه با قلبم ، در همنشینی با عشق به تو می اندیشم
ای بالاتر از عشق!
لحظه ای را از روزگار خواسته ام تا با قلبم تنها باشم ، و در خلوت عشق
با تو به رویاها روم!
حتی لحظه ای که در کنارم نیستی ، در این خلوت عاشقانه در خاطر من هستی!
همه ی ثانیه های زندگی ام یاد تو در قلبم است و عشق تو سرچشمه ی
گرمای وجودم!
چشمانم را میبندم حس میکنم در کنارمی ، و در انتظار نوازش های تو مینشینم!
تو را در آسمانها میبینم ، مثل یک ستاره میدرخشی و من تو را از
پرده ی سیاه آسمان میچینم!
تو مال من میشوی و قلبم با حضور تو درخشان و آسمان بی تو تیره و تار!
صدای سکوت در این خلوت عاشقانه با حضور عشق چه زیبا شده، عشق من ،
یاد تو در قلبم تبدیل به انتظار و بی قراری شده!
انتظار برای حضور تو در خانه ی عشق و گویا باز یک شب پر از آرامش!
شبی پر از آرامش با نوازش های عشق ، لبهایم تشنه نیست تو تنها سخن بگو
از عشق!
حالا که در کنارم نیستی و در قلبم نشستی ، پنجره ی قلبم را رو به دشت
عاشقان باز میکنم و با تو فریاد میزنم ، فریاد عشق، و باز مینشینم
به انتظارت در خلوت عشق!
http://www.gigaimage.com/images/0a8v9meg9jrtohzxneb.gif
حکایت بهلول و شیخ جنید بغداد
آوردهاند که شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند او مردی دیوانه است. گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند. شیخ پیش او رفت و در مقام حیرت مانده سلام کرد. بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه کسی (هستی)؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی. فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد میکنی؟ عرض کرد آری.. بهلول فرمود طعام چگونه میخوری؟ عرض کرد اول «بسمالله» میگویم و از پیش خود میخورم و لقمه کوچک برمیدارم، به طرف راست دهان میگذارم و آهسته میجوم و به دیگران نظر نمیکنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمیشوم و هر لقمه که میخورم «بسمالله» میگویم و در اول و آخر دست میشویم..
بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود تو میخواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمیدانی و به راه خود رفت. مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است. خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید. بهلول پرسید چه کسی؟ جواب داد شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمیداند. بهلول فرمود آیا سخن گفتن خود را میدانی؟ عرض کرد آری. بهلول پرسید چگونه سخن میگویی؟ عرض کرد سخن به قدر میگویم و بیحساب نمیگویم و به قدر فهم مستمعان میگویم و خلق را به خدا و رسول دعوت میکنم و چندان سخن نمیگویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت میکنم. پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد.
بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمیدانی.. پس برخاست و دامن بر شیخ افشاند و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او کار است، شما نمیدانید. باز به دنبال او رفت تا به او رسید. بهلول گفت از من چه میخواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمیدانی، آیا آداب خوابیدن خود را میدانی؟ عرض کرد آری. بهلول فرمود چگونه میخوابی؟ عرض کرد چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه خواب میشوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (علیهالسلام) رسیده بود بیان کرد.
بهلول گفت فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمیدانی. خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمیدانم، تو قربهالیالله مرا بیاموز.
بهلول گفت چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم.
بدانکه اینها که تو گفتی همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود. جنید گفت جزاک الله خیراً! و در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدای باشد و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا بیهوده و هرزه بود.. هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد. و در خواب کردن اینها که گفتی همه فرع است؛ اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد بشری نباشد.