گروه اینترنتی جرقه ایرانی

عاشقانه-خبری اس ام اس اهنگ موزیک شعر ادبی بهداشتی خدماتی-خفن-عکس-موبایل

گروه اینترنتی جرقه ایرانی

عاشقانه-خبری اس ام اس اهنگ موزیک شعر ادبی بهداشتی خدماتی-خفن-عکس-موبایل

ی + ق =عشق

تقدیم به فرشته زندگیم ویدا
تو نبودی و من با عشق نا آشنا بودم
تو نبودی و در نهان جانه دلم جایت خالی بود
تو نبودی و باز به تو وفادار بودم
تو نبودی و جز تو هیچ کس را به حریم قلبم راه ندادم
و تو آمدی.از دوردستها
از سرزمین عشق
تو مرا با عشق آشنا کردی
با تو تا عرش دوست داشتن سفر کردم
تو مفهوم عاشق بودن را به من آموختی
با تو کامل شدم
با تو بزرگ شدم
با تو الفبای عشق را اموختمندای
قلب عاشقم را به گوش همه رساندم
به تو و کلبه عاشمان بالیدم
تو نیمه گمشده ام شدی
حال که اینچنین شیفته توام باش تا در کنارت آرامش بیابم
حتی برای لحظه ای از من جدا نشو
بدون تو دستم سرد است
بدون تو آغوشم تهی و لبریز درد است
به حرمت عشقمان
به حرمت لحظات زیبایمان
مرو که بی تو من هیچم
بمان با من
بدان که تا ابد نام تو بر قلبم حک شده
بدان که عشقمان همیشه پاک خواهد ماند
به وفایم ایمان داشته باش
تا به تو نشان دهم معنی واقعی واژه عشق را

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

ویدا=زندگی

پرسید:اولین واژه؟ گفتم: پروردگار
پرسید:اسمت چیست؟ گفتم: انسان
پرسید:مکانت؟ گفتم: در خاک
پرسید: سن وسالت؟ گفتم:جوان
پرسید:تولد چیست؟ گفتم: آغاز یک پایان
پرسید: کودکی چیست؟ گفتم: دنیای یکرنگی
پرسید:جوانی؟ گفتم یک انرژی بی پایان
پرسید :زندگی؟ گفتم صفحه ی امتحان
پرسید: هدف زندگی؟ گفتم: نمره ی بیست
پرسید زمان؟ گفتم: بی رحم ترین واژه
پرسید: پیری؟گفتم انتظار برای یک انتها
پرسید:مرگ؟ گفتم : اغاز بدون پایان
پرسید: پر معناترین واژه؟ گفتم نگاه
پرسید:تلخ ترین واژه؟گفتم جدایی
پرسید قشنگ ترین واژه؟ گفتم ، اما نه فریاد زدم.......((عشق ، عشق،
عشق))...... ساکت شد
گفتم: پس آخرین واژه؟ گفت : همان اولین واژه.....پروردگارا

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

آخرین وقت

هر وقت تونستی برف روسیاه کنی . هر وقت تونستی پای کلاغ رو سفید کنی . هر وقت تونستی آتش رو ببوسی هر وقت تونستی توی آب یه نفس عمیق بکشی اون موقع من هم می تونم تو رو فراموشت کنم
در دادگاه عشق … قسمم قلبم بود وکیلم دلم و حضار جمعی از عاشقان و دلسوختگان . قاضی نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن تو اعلام کرد و پس محکوم شدم به تنهایی و مرگ . کنار چوبهیه دار از من خواستند تا اخرین خواسته ام را بگویم و ومن گفتم : به تو بگویند … دوستت دارم
می ترسم دنیا به پایان برسد و من در چشم تو جایی نداشته باشم،می ترسم کلمات نتوانند شوق مرا به تو توصیف کنند. می ترسم کبوترانی که به سمت تو پرواز می دهم نارسا باشند. شب طولانی شده است و تا چشمان تو هست آفتاب جرات برآمدن ندارد
گاهی دلم نمی خواست تو را ببینم اما تو در کنارم بودی و نفس هایت یخ روزهایم را باز می کرد گاهی دلم نمی خواست تو را بخوانم اما تو مثل یک ترانه زیبا بر لبم زندگی می کردی من در کنار تو بودم بی انکه شور و نوایی داشته باشم بی انکه بدانم تو از خورشید گرمتری
کاش می دونستی چقدر دلم هر روز بهانه تو را میگیرد… کاش می دونستی چقدر دلم هوای با تو بودن را کرده… کاش می دونستی چقدر دلم از این روزهای سرد بی تو بودن گرفته… کاش می دانستی چقدر دلم برای ضرب آهنگ قدمهایت ، گرمی نفسهایت، مهربانی صدایت تنگ شده… کاش می دانستی چقدر دلواپس تو‌ام… کاش می دانستی چقدر تنهام ، چقدر خسته ام و چقدر به حضور سبزت محتاجم… اما

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

اومدم!!

سلام
یا شاید بهتره اینجوری بگم:
یکی بود یکی نبود!یه دختری بود به اسم شقایق!که عاشق نوشتن بود!یه وبلاگم همینجا داشت که ۲ سال بود توش مینوشت!دوستای خیلی خوبیم پیدا کرده بود!بعد یه روز یه اتفاقی افتاد!!از اونا که برا دل میوفته!!اونم مجبور شد وبلاگشو ببنده و بره!!
حالا برگشته چون دلش برا اینجا خیلی تنگ شده!برا دوستای قدیمیش!برا نوشتن!و برای پیدا کردن دوستای جدید!
حالا بگو ببینم تو دوستم میشی؟
ولی اول بهم بگو ببینم:
اگه دعوامون بشه منو با چی میزنی؟

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

یه خروار مرسی!

ممنون فلو و دادا پدی جان!
منا میخواستم دوباره از اون داستانا بودا!بی بی زری و اینا!از اونا دوباره شرو کنم بنویسم!ولییییییییی موضو اینه که نمیدونم چرا نوشتنم نمیاد؟
یعنی بیشتر هوس کردم از این موضوعا هست، همش همه ازش حرف میزنن دائم بعد دنبالشم هستن، بعد میگنم میدونن چی میگنو چی میخوان !ولی اصلنم اینطور نیستاااااااااابعدم میخوان به زور ما قشر نواموز جوان رابه راه بیارن ولی نمیشه هاااااااااااااخلاصه از اونا بنویسم!
ولییییییییی، حالا که من نمیدونم خوبه از اونا بنویسم یه نه!تو بگو بهم اره یا نه؟!
این موضو خوبه برا شروع؟:
دلمو(منظورم دلم را نه دلمه)دوست داشته باشم یا نه؟
بگیااااااا!وگرنه من اینجوری میشمبعدشم اینجوریبعدم میرم گیسای دادا پدی رو میکنم

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

اینی که گفتی یعنی چی؟!!!

گفته بودم که دلمو دوست داشته باشم یا نه؟!
حالا میگم یعنی چی؟
بچه که بودیم اگه کاری میکردیم که مادر محترمه و پدر محترم اینجوری میشدن وقتی که میخواستن دعوامون کنن میگفتن:مگه هر چی دلت خواست باید بکنیییییی؟یا حالا بگی؟یا...........(این دیگه بستگی به نوع جرم داشت)! از اونورم پای یه سری قضایا که پیش میومدمیگفتن:اگه دلت میخواد بکن!!اگه دلت میخواد بگو !!اگه..................
بعد خلاصه ماها اخرم نفهمیدیم که به حرف این دلمون گوش بدیم یا نه؟!! و همینجوری با این ذهن درمانده و کنجکاو بزرگ شدیم!تا رسیدیم به اونجا که یوهو دلمون خیلی چیزا خواست!که حالا به زبان ساده تر مهمترینش عشق بود!
عشق و همیشه بدون اینکه بفهمیم قبلشم داشتیم!مثل عشق یه پدر و مادر عشق به اسباب بازیامون!عشق به مامان جون و اقاجون!
ولیییییی ادم یه چیزی و که از اول داره زیاد نمیفهمتش! ولی یه چیزی رو که خودش یه دست میاره براش فرق میکنه! ولییییییی حالا موضوع اینه که این عشق جدید مزش خیلی فرق میکنه! یه چیز تازست و خیلی متفاوت!!
البته ادم که از اولش یوهوئی که عاشق نمیشه!مراحلش اینجوریه::
۱ـ توجه به جنس مخالف
۲ـ علاقه به جنس مخالف
۳ـ عشق به جنس مخالف
حالااااااااااا مهم اینه که تو کدوم از این مراحل دلمو دوست داشته باشمو به حرفش گوش بدم و چقدر؟!!!و تو کدوم نه!!!!!!!!
تا اینجا رو داشته باشیدتا بعد.................
اینم جالبه ببینیدش!

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

۱- توجه به جنس مخالف!

خدائی خیلی بحث پیچیده ایه این!انقدر عوامل وجود دارند که توجه یکی و به جنس مخالف متوجه کنن که اگه من تا صبحم بشمرما تموم نمیشه!!البته زیاد بودنش تو یه سنی شدیدتره!یعنی اون اولی که ادمیزاد تازه داره متوجه تفاوت بین پسر و دختر میشه یوهو احساس میکنه هر چی دورو برشه دارن اونو متوجه این تفاوت میکنن یعنی خلاصش تمام اعضا و موجودات دورو برش از زنده و مرده یوهوئی براش جذاب میشن!
حالا موضوع اینه که سن رسیدن به این توجهات تو ادما مختلفه!که برمیگرده به:
۱- عوامل محیطی
۲ـ عوامل ژنتیکی
منظورم از عوامل محیطی اینه که مثلا کسی که تو یه کشور یا خانواده ای بزرگ میشه که این چیزا توش بازه یا مطرحه خب طبیعتا زودتر اتشفشانش فعال میشه!البته بازم اینجاها استثنا هم وجود داره که تو یه شرایط محیطی یکسان یکی ۱۲ سالگی یکی ۱۷ سالگی وارد این مرحله میشه! که خب دیگه این برمیگرده به همون عامل دوم که طرف ماشالاه جهش ژنتیکی بدجوری داشته!
البته من خودم فکر میکنم که خانواده مهمتر از کشور هست!یعنی تربیت و اینکه ذهنیت بچه از اول در طبقه بندی چیزای مهم تر زندگیش چه جوری بار بیاد!بهش کمک میکنه که وقتی وارد این مراحل شد یوهو دست و پاشو گم نکنه!ویوهو خیلی چیزارو از دست نده و مجبور نشه زندگی رو دور بزنه!
خلاصه بعد از عوامل محیطی میرسیم به عامل ژنتیکی!که خب معنیش اینه که بعضی از ادما به دلیل سیستم بدنی و فعالیت زود به هنگام هورموناشون زودتر به سن توجه میرسن!و این باعث میشه که یهو اقدس خانوم و زری خانوم که به هم میرسن:
ـ واااااااای اقدس خانوم پسر شوکت خانومو دیدییییی؟
ـ نه خواهر چطور مگه؟
ـ پسره ۱۲ساله ریش و سبیل داره در میاره!!
ـ اوا خدا مرگم بده!راست میگی؟!!!اتفاقا دختر مهری خانومو دیروز تو گوشت فروشی دیدم نمیدونی دختر ۱۳ ساله چه ارایشیییییییی کرده بود!دهنم وا مونده بود!
ـ وای وای چی بگم خواهر دوره اخر زمون شده!
نخیر دوره اخر زمون نشده!موضوع اینه که اینا زودتر بالغ شدن!اون پسره ننه مرده مگه دست خودشه که داره سیبیل در میاره؟!!اون دختره ورپریده هم زودتر ازسن مجاز در کمد مامانشو وا کرده و هیشکیم نبوده که جلوشو بگیره!یا بهتره اینجوری بگم:که بهش توضیح بده که چطوری با این تجربه های جدیدش کنار بیاد که نه خودش و نه دیگران بعدها عذاب نکشن!
ودر ثانی یکی به این اقدس خانومو دارو دستشم بگه این چیزا به دوره اول و اخر زمون ربط نداره اون موقهام بوده اینا! ولی حالا میشه گفت جوونا برای ابرازش جرات بیشتری پیدا کردن!
نتیجه:این که دلت میخواد توجه کنی!نیگاه کنی!دقت کنی!در حقیقت همون غریزه است!پس فعلا پای اون دله وسط نیست که حرفشو گوش کنی یا نه!ولی مهم اینه که بدونی که باید قبول کنی این تغیرات فیزیکی رو!وبدونی که طبیعی هستش و خداوند تو وجودت قرار داده!پس ازش نترس فقط یاد بگیر که چطوری باهاش کنار بیای ولی انکارش نکن چون نمیتونی!
تا اینجا رو داشته باشید تا بعد...

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

علاقه به جنس مخالف

قسمت اول!
علاقه یعنی اینکه یکی بیاد و یه جائی گوشه دلت وا کنه!یعنی یه چیزی یا یه ویژگی باعث بشه اول متوجه اون بشی و چون به نظرت اون ویژگی دوست داشتنی و مورد پسند میاد خود طرف میاد و میشینه تو دلت! البته نه اینکه صاحب خونه بشه ها!اون عشقه (که حالا باشه برا بعدن!!) البته احتمال اینکه علاقه به عشق تبدیل بشه هست ولی تبدیل علاقه به عشق حتمی نیست!
شاید سادترین تعریف یا تفاوتی که میتونم بین علاقه و عشق بگم اینه که:تو علاقه تو هنوزم به خودت فکر میکنی!یعنی خودبینی هنوز وجود داره!یعنی اگه پای منافع پیش بیاد و یا قرار باشه ضرری وجود داشته باشه حتما و بی شک تو به خودتم فکر میکنی!ولی تو عشق اینجوری نیست!وقتی عاشق یکی هستی شاید به تنها چیزی که میشه گفت فکر نمیکنی منفعت و سود خودته!اصلا یه جورائی چیزی به عنوان نفع و ضرر تو روابط عاشقانه وجود نداره!برای همینه که احتمال اشتباهات بزرگ!خطاهای غیر قابل جبران!تصمیم های عجولانه و ....... خیلی هست!منظورم از در نظر گرفتن نفع وضرر در هر دو رابطه(چه علاقه مندی چه عشق٬) خود خواهی نیستاااااا!اون که کلا چیز بدیه! منظورم عاقلانه فکر کردنه!یعنی بهتره اینجوری بگم:وقتی به یکی علاقمندی هنوز عقلت سرجاشه ولی وقتی عاشق میشی یه جورائی عقلت میره تو خواب زمستونی و اگه زرنگ نباشی ممکنه یه وقتی!یه جائی از خواب پاشه که .......
یه مثالی که من همیشه با دوستام که صحبت این چیزا میشه(خودبینی وقتی که علاقه مندی در مقایسه با معشوق بینی وقتی که عاشقی) میزنم اینه که:
مثلا هر کی تو زندگیش یه چیزی رو (از اشیا منظورمه!) خیلی دوست داره!مثلا یکی ماشینشو(مثل من)یکی لباساشو(مثل من)یکی کلکسیونشو(که من ندارم) خلاصه هرکی یه چیزی!حالا فکر کن من الان یکی از دوستام که بهش علاقه مندم بیاد و بخواد ماشینمو قرض بگیره برا چند روز!چون بهش علاقه دارم حتما این کارو میکنم!(اگه فقط تو مرحله اول بودما یعنی فقط توجهم و جلب کرده بود قطعا این کارو نمیکردم!)ولی اینو میدونم که وقتی دارم سوئیچ و بهش میدم این فکرم از ذهنم حتما میگذره که:ای داد بیداد نکنه یه وقت تصادف کنه ماشین نازنینم قرشه!و احتمال اینم که مثلا تو این لحظه به ابن فکر کنم که اگه تصادف بشه یه وقت بلائی سر خودش نیاد خوب خیلی ضعیفه!ولی حالا تصور کنید کسی که عاشقش هستید بیادو ماشینو قرض کنه:اول از همه یه عالم دلت قنج میره که چه سعادتی که داره از من ماشین قرض میکنه!دومم که با جون و دل این سوئیچ و تقدیمش میکنی سومم اینکه وقتی داره با ماشینت دور میشه یه عالمه دعا میکنی و فوت میکنی بهش که سالمو سلامت برگرده!و اصلا به اون ماشین عزیزت فکر نمیکنی!بعدم که ماشینو برگردوند احتمالا صندلی که روش نشسته بوده ضریح بندی میکنی و به عنوان مکان مقدسه به ثبت میرسونی!((جل الخالق از این ادمیزاد!!)))

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

علاقه به جنس مخالف

قسمت دوم!
میگم فکر میکنی چی میشه که ادم به یکی علاقمند میشه؟!
خیلی چیزا!برای همین چیزای مشترک بین ادما که باعث میشه به یکی علاقمند بشن زیاده!!البته بعضیا برای علاقمندی معیارهای خاص خودشونو دارن که ممکنه برای بقیه عجیب و غریب به نظر بیاد!(مثل معیارهای فکری و عقیدتی)خلاصهههههههه قضیه از این قراره که بین دل ادما خیلی چیزا مشترکه و یکیش همین معیارها و عواملیه که باعث میشه یکی به یکی علاقمند بشه!شمردنش که خوب ممکن نیست ولییییی میشه به مهمترین و خانمانسوزترینشون اشاره کرد!
به نظر من و اکثر علمای فقیه این مبحث مهمترین و رایج ترین عامل علاقمندی زیبائی(یا همون خوشگلی)میباشد!
سادترین و ابتدائی ترین ارتباط ادما برخورد ظاهریشونه!عین همین که تو خیابون و مهمونی و دانشگاه و ...... ادمای دیگر و میبینن!و چون چشم ادما فعالترین عضو بدنشونه!نتیجه این میشه که مهمترین عامل علاقمندیشون همین زیبائی میشه!(خواهش میکنم مهمترین عامل و با ماندگارترین عامل اشتباه نگیرید!قبلا از همکاری شما تشکر میکنم!!)
مثلا فکر کنید تو ایستگاه تاکسی وایستادی خسته و کوفته اش و لاش!!بعد میبینی یه دختره اومد عین مااااااااااااااااه!چشمای سبز پلنگی!حالا تو فکر کن یه چیزی تو مایه های انجلیا جولی!خلاصه یه چیز خدا!بعد چی میشه؟!!تو از اون خوشت میاد دیگه(توجهتو جلب میکنه)بعد تا این کلت میچرخه و چشمات قدرت تحدب در حدقه داره و میگرده نیگاش میکنی و بعد احساس میکنی خستگی تمام طول روز همچین خوووب از تنت دراومد!
بعد اگه فردائی! پس فردائی!خلاصه چند بار دیگه ببینیش حتما حتما این علاقمندی بوجود میاد!
و چون قراره حقوق زن و مرد یکی باشه و عدالت همه جا رعایت بشه من همین جا یه مثالم برا خانوما میزنم!
مثلا فکر کنید یه روز تو محوطه دانشگاه با هم نشستید دارید چیپس میخورید!بعد یهو میبینید از دور داره یه پسره میاد!!قد بللللللللللللللند(۱۹۰ به بالا قد بلندحساب میشه کسی الکی خودشو قاطی قد بلندا نکنه!)چهارشونه(یعنی سایز پیرهنش xl )!!بعدم دیگه خوشگل و اینام هست!خلاصه همه چی کامل و تبارک الهی !!بعد خلاصه دیگه شمادخترا حرفتون یادتون میره و همینجوری زیر چشمی و ریز ریز تعقیبش میکنید!و بعدشم که دیگه پچ پچا شروع میشهههههه!
ـ اوه اوه عجب چیزی بود!
ـ اره ورودی جدیده؟!!
ـ نمیدونم!هر چی هست خیلی کارش درسته!( بده دختر از این اصطلاحات بگه حالا این ۱۰۰۰۰ دفه!!)
ـ یعنی دوست دختر داره؟!!
ـ اوووووووووووه! اره بابا معلومه!!!دوست دخترها داره!!ماشالاه یه همچین مالی که زمین نمیمونه!!
خلاصه از اینجا شروع میشه و اگه چند بار دیگه همدیگرو ببینن علاقه و اینا!
از دیگر فاکتورهای مهم علاقمندی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- تیپ
ـ پول
ـ هیکل
ـ اخلاق (که حتما منظور خوش اخلاقی نیستا!مثلا بعضیا از اخلاق خشک خوششون میاد !بعضیا جدی دوست دارن و .........)
- صدا
- چت ( که در قرن امروزی خیلی اپیدمی شده ماشالاه)
خوب حالا دیگه دوباره برید دنبال زندگیتون تا اپ بعدی!

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

عشق به جنس مخالف

قسمت اول
بله!جونم براتون بگه که تو قسمت قبلی عاملای علاقمندی و گفتم و حالا قراره کشف کنیم که چی باعث میشه علاقه به عشق تبدیل بشه؟!!
تبدیل علاقه به عشق به این صورته که:وقتی به یکی علاقمند میشی و ارتباطتون طولانی مدت میشه(زمان)کم کم احساس نزدیکی به طرف میکنی (عادت) و یواش یواش عشق بوجود میاد!
البته من میخوام یه چیزی و همین اول بگم و اون اینه که:اون عوامل علاقمندی اگه به صورت تکی باعث علاقمندی جدی باشن اون رابطه میخوره به دیوار!و یا اگه زبونم لال اونا باعث عشق بشن که کلا طرف با دیوار یکی میشه!!!مثلا زیبائی خوب خوشگلترش پیدا میشه!یا پول پولدارترش پیدا میشه و جالبیش اینه که این پول با تمام اهمیتی که ادما بهش میدن نمیتونه ارضا کننده دل ادما باشه!اون چیزی که دل و راضی میکنه باید از جنس خود دل باشه!!بنابراین سعی نکنید سر دلتون کلاه بذارید چون خیلی زرنگتر از ماهاست!!
بنابر این اینا به تنهائی نمیتون تضمین کننده های خوبی برای یه رابطه خوب اخر عاقبت دار بشن!حتی تو انتخاب یه دوست ادم به فاکتورهای خیلی جوندارتری احتیاج داره!حالا چه برسه به عشق !!!حالا هی من بگم هی گوش نکنید!!بعد هی بگین عشق بده!عشق بده!!عشق بد نییست ماها عاشقای بدی هستیم!!
ساده ترین علتی که ادما به عشق بدبین میشن و اطمینان ندارن و ازش میترسن!تجربه شکست و تجربه های تلخی هست که از عشق دارن!میدونین ۹۰٪ تجربه های شکست در عشق به خاطر چیه؟
به خاطر عدم توانائی ادما تو شناختن دیگران و همینطور شناسوندن خودشون به دیگرانه!!خیلی مهمه که من بتونم خدمو اونجوری که واقعا هستم به طرف مقابلم بشناسونم!و اونم اونجوری که هست بشناسم!و این کار یه خصوصیت خیلی مهم لازم داره و اونم شجاعته!
اونقدر شجاع نیستم که وقتی با یکی اشنا میشم در کنار خصوصیات مثبتی که دارم که هی همرو تند تند میگم!نقطه ضعفامم بگم!واقعا چرا ادم باید از اعتراف به نقطه ضعفاش بترسه؟چرا فکر نکنه که :اولا حتما حتما اون طرف مقابلم نقطه ضعفائی داره!پس من از چی باید خجالت بکشم؟و دوما اگه قراره که این رابطه به جائی برسه که اول اخر اون همه چیو میفهمه!پس چرا من خودم اگه واقعا به یه رابطه خوب احتیاج دارم از اول کمک کننده نباشم!
و اگر نباشم چون از قبل چه من و چه اون از نقاط ضعف هم خبردار نبودیم یوهو غافلگیر میشیم و یا از تحمل اون خسته میشیم و همه چی تموم میشه!چون تو یه رابطه عاشقاته قرار نیست کسی کسی و تحمل کنه!!قراره همدیگرو درک کنن و با هم کنار بیان و باید این درک کردن و کنار اومدن در حد توان اون طرف باشه!پس وقتی همون اول همه چی گفته میشه!ادما تکلیف خودشونو میفهمن!!این حق اوناست!!!!!!!!!

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

چرا حلقه ازدواج باید در انگشت چهارم قرار گیرد.

مراحل زیر را به ترتیب انجام دهید . تا معجزه ای شگفت انگیز را متوجه شوید.
1-ابتدا کف دو دستتان را روبروی هم قرار دهید و دو انگشت میانی دست های چپ و راستتان را پشت به پشت هم بچسبانید.
2-چهار انگشت باقی مانده را از نوک آنها به هم متصل کنید
3- به این ترتیب تمامی پنج انگشت به قرینه شان در دست دیگر متصل هستند
۴-سعی کنید انگشتان شصت را از هم جدا کنید. انگشت شصت نمایانگر والدین است. انگشت های شصت می توانند از هم جدا شوند زیرا تمام انسان ها روزی می میرند . به این صورت والدین ما روزی ما را ترک خواهند کرد.
5- مجددا انگشت های شصت را به هم متصل کنید . سپس سعی کنید انگشت های دوم را از هم جدا نمائید. انگشت دوم انگشت اشاره نمایانگر خواهران و برادران هستند. آنها هم برای خودشان همسر و فرزندانی دارند . این هم دلیلی است که انها ما را ترک کنند.
6-اکنون انگشت های اشاره را روی هم بگذارید و انگشت های کوچک را از هم جدا کنید. انگشت کوچک نماد فرزندان شما است. دیر یا زود آنها ما را ترک می کنند تا به دنبال زندگی خودشان بروند.
7-انگشت های کوچک را هم به روی هم بگذارید. سعی کنید انگشت های چهارم (همان ها که در آن حلقه ازدواج را قرار می دهیم) را از هم باز کنید. احتمالا متعجب خواهید شد که می بینید به هیچ عنوان نمی توانید آنها را از هم باز کنید. به این دلیل که آنها نماد زن و شوهری هستند که برای تمام عمر به هم متصل باقی می مانند.
عشق های واقعی همیشه و همه جا به هم متصل باقی می مانند.
شصت نشانه والدین است
انگشت دوم خواهر و برادر
انگشت وسط خود شما
انگشت چهارم همسر شما
و انگشت آخر هم نماد فرزندان شما است
من اصلا ادم خرافاتی نیستم ولی این یکی خیلی باحال بود!وقتی که خودم انجامش دادم تنهائی تو اتاقم شروع کردم به خندیدن بعد داداشم داشت از روبروی اتاقم رد میشد دید من انگشتام این شکلی رو همه !دارم با ذوقو اینا میخندم!بعد اینجوری نیگام کرد بعد گفت:من موندم که چرا بابا فکر میکنه تو از من باهوشتری؟!!!!

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

« روز نویس»

امروز داداش جونم رفت ممسه
هی گفتیم بچه شیطونی بسه.
آره امروز رفت کلاس دوم
امسال چرخشیه..
خدا آخر عاقبتمون وبخیر کنه
بدبختی تازه شروع شد.
من مشق نمی نویسسم....
به من چه... از شوخی گذشته داره پدرمون ودراره...
سرظهر باید با یه قاشق غذا دنبالش بدوایم.....
این وبخور این وبخور یه قاشق دیگه یه دونه دیگه این آخریه
اگه بخوری جایزه داری...
یقه ات ودرست کن.
زود باش دیرشد.....
برنامه ات وگذاشتی؟..
درسات وخوندی؟.....املا کار کردی.
سها تو ببرش
سمی تو ببرش
اصلا خودم میبرم خیابونه خطرناکه
سها تو برو بیارش
سمی تو برو
من امروز نیستما بچه نمونه مدرسه
دوباره فردا آی خداا
چقدر گفتم مشقات وبنویس
بچه هم این قدر بی انضباط
تو هر روز باید دیر بری
جورابات کوو

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

جیغ

جیغغغغغ نه دیگه تحمل ندارم دیگه نمیتونم نهههههههه
فکرش وبکن آخه این چه زندگیه ایه
خدایا آخه این چه مصیبتی بود
خدایااااااا........
تو که میدونی من تحمل این جور چیزا رو ندارم
تو که میدونی طاقتم کمه....
خدایا مرگ بده راحتم کن....
دیگه بریدم .....
نه
جیغ
خدایا آخه چقدر دیگه صدات کنم چقدر
آخه صبرم حدی داره ه
تموم تنم میلرزه
ای خدا ای خدا
امداد های غیبیت وزود تر شامل حالم میکردی
تا من چشم به همچین صحنه ای نخوره
چی میشد مگه..
مردم وزنده شدم..
رحمت کجاست آخه..
اگه داد نمیزدم
کی میخواست نجاتم بده
ای خداا
اگه تارو مار نداشتیم چی
تکلیف من با اون عنکبوت گندهه چی بود
ای خداااا

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

گمشده ام

گمشده ام ، در یک قفس سرخ ،در یک باغ پر از گلهای سرخ محبت و عشق...
گمشده ام ، در قلب یک عاشق ، در قلب یک مجنون ....
گمشده ام ، در یک آغوش گرم ، در دشت پر از آرزو و امید ...
گمشده ام ، در کنار دریا ، لحظه غروب خورشید ، درون دستهای گرم یک معشوق....
گمشده ام ، در کوهستان و صحرا ، در آسمان و این دنیا!
من یک گمشده پر آوازه ام ، یک گمشده در دنیای قلبها!
آری همانم که دلم میخواهد تا آخر دنیا همان گمشده در آن قلب سرخ باقی بمانم!
آری من همانم که مجنونم ، و تو همانی که سالها در جستجوی اویم!
من همانم که عاشقم ، و تو همانی که همیشه در پناه اویم!
گمشده ام در این قلب سرخ و مهربانت ، زنده مانده ام با عطر نفسهایت ، آن صدای
مهربانت و با آن خونی که در قلبت جاریست....
آری من همانم که تو میخواستی و تو همانی که من آرزویش را داشتم...
گمشده ام در یک خانه دل سرخ ، در یک دشت سرخ ....
گمشده ام و دیگر نمیخواهم پیدا شوم... دلم میخواهد همیشه و همیشه
در این قلب مهربانت گمشده باشم ای نازنینم...

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

رسم زندگانی

زندگی چقدر فراز و نشیب دارد ، همیشه هر لحظه لحظه اش همچو یادی
در خاطرت نقش می بندد . لحظه های تلخ و شیرینش ، لحظه های غم و غصه هایش !
لحظه هایی که حتی تصورش را قادر نخواهی بود ، در ذهنت به تصویر بکشی
به یاد بیاوری و آن را زنده یاد کنی !
به آسمان که چشم می اندازی بغض غریبی گلویت را می گیرد ، می خواهی گریه ات را
از سر بگیری اما احساس عاشقی در خاطرت نیست ، اشکی نیست که بریزی!
عطر و بوی دشت ها ، صدای جیک جیک قناری ها ، آواز مرغ عشق قفس ها !
صدای خش خش برگها ، باریدن باران از دل آسمانهای مهتابی و خیره بر زمین !
قدم زدن در زیر باران ، نگاه غریبی به آسمان ...
طلوع خورشید همیشه تابان ، رسم آسمانهای بی کران
رسم زندگانی زیباتر است ، اگر همراه با یار وفادارت نیز همدرد شود و همراز
دستهای نازنینش را بفشاری ، و بوسه ای بر گونه های مهربانش بزنی !
رسم زندگانی این است .. همانند شب مهتابی همراه با ستاره های شب هاست
برایم باران نشانه ای از وجود پاک اوست زیرا باران بود که دست ما را در دست هم گذاشت
بارانی که آموخت به من رسم زندگانی را ، همیشه در خاطرم خواهد ماند تا بدانی
تا بدانی که همیشه در قلب من همچو زنجیره قفل شده بر در قصر زندگیم مانده ای !
خانه قلبم ، شهر دلم و دروازه قصر زندگیم همیشه بر روی فرشته ای همچو تو باز است
همیشه چشم به انتظار قدم های پر مهرت هستم تا مرا از خود شرمنده کنی
منتظرت همیشه نشسته است تا دلشادش کنی ، با نگاهی زیبا و تبسمی اندک سرافرازش کنی
منتظرت نشسته است ای سپیدکم مثل فرشته آسمانها ، مثل امید دلها
عزیزم منتظرت مانده است ...
ای یاور همیشه مومن رسم زندگانی را تیره و تار مکن ، در خاطرت زنده کن
ای زیباترین چهره ها که برایم هدیه ای هستی از قلبها !
سرور قصرهای زندگیم ، ای شبنم زیبای سوار بر گونه های شقایق
ای ناجی قلب سوخته من ، رسم زندگانی را به جای بیاور .
رسم زندگانی را فراموش مکن و یارت را ، یار همیشه چشم به انتظارت را از این
بغض ها و اشک های مانده در این بغض غریب رها بخش
آری رسم زندگانی خیلی زیباست ، زیباتر است از همه چیز ،
رسم زندگانی را به جای بیاور ، خیلی زیباست

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))