حرفها یک دل
بیا در کوچه باغ شهر احساس
شکست لاله را جدی بگیریم
اگر نیلوفری دیدیم زخمی
برای قلب پر دردش بمیریم
بیا در کوچه های تنگ غربت
برای هر غریبی سایه باشیم
بیا هر شب کنار نور یک شمع
به فکر پیچک همسایه باشیم
بیا ما نیز مثل روح باران
به روی یک رز تنها بباریم
بیا در باغ بی روح دلی سرد
کمی رویا ی نیلوفر بکاریم
بیا در یک شب آرام و مهتاب
کمی هم صحبت یک یاس باشیم
اگر صد بار قلبی را شکستیم
بیا یک بار با احساس باشیم
بیا به احترام قصه عشق
به قدر شبنمی مجنون بمانیم
بیا گه گاه از روی محبت
کمی از درد لیلی بخوانیم
بیا از جنگل سبز صداقت
زمانی یک گل لادن بچینیم
کنار پنجره تنها و بی تاب
طلوع آرزوها را ببینیم
بیا یک شب به این اندیشه باشیم
چرا این آبی زیبا کبود است
شبی که بینوا می سوخت از تب
کنار او افق شاید نبوده ست
بیا یک شب برای قلبهامان
ز نور عاطفه قابی بسازیم
برای آسمان این دل پاک
بیا یک بار مهتابی بسازیم
بیا تا رنگ اقیانوس آبیست
برای موج ها دیوانه باشیم
کنار هر دلی یک شمع سرخست
بیا به حرمتش پروانه باشیم
بیا با دستی از جنس سپیده
زلال اشک از چشمی بشوییم
بیا راز غم پروانه ها را
به موج آبی دریا بگوییم
بیا لای افق های طلایی
بدنبال دل ماهی بگردیم
بیا از قلبمان روزی بپرسیم
که تا حالا در این دنیا چه کردیم
بیا یک شب به این اندیشه باشیم
به فکر درد دلهای شکسته
به فکر سیل بی پیایان اشکی
که روی چشم یک کودک نشسته
به فکر سیل بی پایان اشکی
که روی چشم یک کودک نشسته
به فکر اینکه باید تا سحرگاه
برای پیوند یک شب دعا کند
ز ژرفای نگاه یک گل سرخ
زمانی مرغ آمین را صدا کرد
به او یک قلب صاف و بی ریا داد
که در آن موجی از آه و تمناست
پر از احساس سرخ لاله بودن
پر از اندوه دلهای شکیباست
بیا در خلوت افسانه هامان
برای یک کبوتر دانه باشیم
اگر روزی پرستو بی پناهست
برای بالهایش لانه باشیم
بیا با یک نگاه آسمانی
ز درد یک ستاره کم نماییم
بیا روزی فضای شهرمان را
پر از آرامش شبنم نماییم
بیا با بر گ های گل سرخ
به درد زنبقی مرهم گذاریم
اگر دل را طلب کردند از تو
مبادا که بگویی ما نداریم
بیا در لحظه های بی قراری
به یاد غصه مجنون بخوابیم
بیا دلهای عاشق را بگردیم
که شاید ردی از قلبش بیابیم
بیا در ساحل نمناک بودن
برای لحظه ای یکرنگ باشیم
بیا تا مثل شب بوهای عاشق
شبی هم ما کمی دلتنگ باشیم
کنار دفتر نقاشی دل
گلی از انتظار سرخ رویید
و باران قطره های آبیش را
به روی حجم احساس پاشید
اگر چه قصه دل ها درازست
بیا به آرزو عادت نماییم
بیا با آسمان پیمان ببندیم
که تا او هست ما هم با وفاییم
بیا در لحظه سرخ نیایش
چو روح اشک پاک و ساده باشیم
بیا هر وقت باران باز بارید
برای گل شدن آماده باشیم
از مجموعه اشعار پروانه ات خواهم ماند / مریم حیدرزاده
با تشکر از ارسال : پروین سعادتی
John Belushi Biography
(1949–1982)
Actor, comedian, singer. Born on January 24, 1949, in Wheaton, Illinois. Known for his legendary characters and skits on Saturday Night Live, John Belushi imbued his brilliant performances with a manic, boisterous energy that has never seen before or since. One of four children born to Albanian immigrants, he was good at getting laughs in high school. Belushi was also captain of his school's football team and played in a rock band as a drummer. More than anything, however, he wanted to be an actor.
After high school, Belushi performed in summer stock productions before starting college. He attended the University of Wisconsin and the College of DuPage where he graduated with an associate degree in 1970. The next year, Belushi made a big splash in the Chicago comedy scene as a member of the legendary Second City improvisational troupe. He wowed audiences with his over-the-top impressions of Marlon Brando, singer Joe Cocker, and others.
In 1973, Belushi was selected to appear in an off-Broadway production of Lemmings, a collection of comedy sketches by the staff of National Lampoon, a popular, but offbeat humor magazine. He received great reviews for his work on the show. Two years later, producer Lorne Michaels asked Belushi to join the cast of his new late night comedy show, Saturday Night Live.
Premiering on October 11, 1975, Saturday Night Live featured nine talented comedians boldly going where television had not gone before. Along with Belushi, there was Dan Aykroyd, Chevy Chase, George Coe, Jane Curtin, Garrett Morris, Laraine Newman, and Gilda Radner. The show soon became a hit and Belushi became one of its emerging stars. Some of his most famous characters were a sword-wielding samurai, a killer bee, and a coneheaded alien named Kuldroth. Belushi also continued making fun of the famous with hilarious takes on the likes of Elizabeth Taylor, Henry Kissinger, Truman Capote, and William Shatner. While he was on Saturday Night Live, there were many stories going around about rampant drug use by the members of the cast. To deal with pressures and his own insecurities, Belushi is said to have done cocaine and other drugs.
Not long after starting the show, Belushi married his high school sweetheart, Judith Jacklin, in 1976. Two years later, he made the move to the big screen with the hit comedy National Lampoon's Animal House, directed by John Landis. Playing Bluto Blutarsky, Belushi created one of film's most memorable charactersëa thoroughly gross, barely verbal frat brother whose immortal lines included "toga, toga, toga" and "food fight." The havoc created by Bluto and the rest of his Delta House brothers against their school has become one of the most famous college comedies of all time.
Belushi's other 1978 film effort was less successful. Only in a small part, he appeared in the western flop Goin' South with Jack Nicholson and Mary Steenburgen. The next year, he took on a serious role in Old Boyfriends with Talia Shire, which failed to find an audience. Belushi fans wanted him to see him return to a Blutolike character, not in a dramatic part. And he did in a way with 1941 (1979) as Captain Will Bill Kelso in this World War II comedy. The film was loosely based on an historical incident when a Japanese submarine was off the West Coast after the attack at Pearl Harbor. Belushi played a manic National Guard pilot, who along with some other concerned citizens, including an overeager tank sergeant played by Dan Aykroyd, tries to protect a California small town under siege from the Japanese. Directed by Steven Spielberg, the film was a complete flop and received numerous bad reviews. A review in The New York Times said that it was "less comic than cumbersome, as much fun as a 40-pound wristwatch."
"مدیر مدرسه (قسمت سوم)"
سلام به دوستان خوب کلوپ هم صحبت: این دفعه برایتان داستان جذاب مدیر مدرسه را گذاشتیم تا از داستان هاى بلند معروف ایرانى هم استفاده کنید و لذت ببرید. مدیر مدرسه اثر ماندگار جلال آل احمد است. جلال آل احمد (1302- 1348) نویسنده ی صاحب سبک، خوش قلم و متعهد با آثار و مقالات خود تأثیر به سزایی بر جریان فکری و ادبی نسل خود نهاد. به قول همسرش سیمین دانشور، نوشته های جلال «تلگرافی، حساس، دقیق، تیزبین، خشمگین، افراطی، خشن، صریح، صمیمی، منزّه طلب و حادثه آفرین است.» دکتر شریعتی نیز نثر او را «تند، موجز، طنزآمیز، صریح، خودمانی، انسان گرا، بی باک، مو شکاف، لوده، نیرومند، بی تردید، یک جانبه و گزارش گونه می داند.» یکی از بهترین رمان هایش «مدیر مدرسه» است. داستان این رمان مربوط به مدیر یکی از مدارس در پیش از انقلاب ایران است.
فردا صبح رفتم مدرسه . بچه ها با صف هاشان به طرف کلاس ها می رفتند و ناظم چوب به دست توی ایوان ایستاده بود و توی دفتر دوتا از معلم ها بودند . معلوم شد کار هر روزه شان است . ناظم را هم فرستادم سر یک کلاس دیگر و خودم آمدم دم در مدرسه به قدم زدن ؛ فکر کردم از هر طرف که بیایند مرا این ته ، دم در مدرسه خواهند دید و تمام طول راه در این خجالت خواهند ماند و دیگر دیر نخواهند آمد . یک سیاهی از ته جاده ی جنوبی پیداشد . جوانک بریانتین زده بود . مسلما او هم مرا می دید ، ولی آهسته تر از آن می آمد که یک معلم تاخیر کرده جلوی مدیرش می آمد . جلوتر که آمد حتی شنیدم که سوت می زد . اما بی انصاف چنان سلانه سلانه می آمد که دیدم جای هیچ جای گذشت نیست . اصلا محل سگ به من نمی گذاشت . داشتم از کوره در می رفتم که یک مرتبه احساس کردم تغییری در رفتار خود داد و تند کرد . به خیر گذشت و گرنه خدا عالم است چه اتفاقی می افتاد . سلام که کرد مثل این که
می خواست چیزی بگوید که پیش دستی کردم : - بفرمایید آقا . بفرمایید ، بچه ها منتظرند . واقعا به خیر گذشت . شاید اتوبوسش دیر کرده . شاید راه بندان بوده ؛ جاده قرق بوده و باز یک گردن کلفتی از اقصای عالم می آمده که ازین سفره ی مرتضی علی بی نصیب نماند . به هر صورت در دل بخشیدمش . چه خوب شد که بدوبی راهی نگفتی ! که از دور علم افراشته ی هیکل معلم کلاس چهارم نمایان شد . از همان ته مرا دیده بود . تقریبا می دوید . تحمل این یکی را نداشتم .« بدکاری می کنی . اول بسم الله و مته به خشخاش !» رفتم و توی دفتر نشستم و خودم را به کاری مشغول کردم که هن هن کنان رسید . چنان عرق از پیشانی اش می ریخت که راستی خجالت کشیدم . یک لیوان آب از کوه به دستش دادم و مسخ شده ی خنده اش را با آب به خوردش دادم و بلند که شد برود ، گفتم : - «عوضش دو کیلو لاغر شدید .» برگشت نگاهی کرد و خنده ای و رفت . ناگهان ناظم از در وارد شد و از را ه نرسیده گفت : - دیدید آقا ! این جوری می آند مدرسه . اون قرتی که عین خیالش هم نبود آقا ! اما این یکی ..» از او پرسیدم :
- «انگار هنوز دو تا از کلاس ها ولند ؟»
- «بله آقا . کلاس سه ورزش دارند . گفتم بنشینند دیکته بنویسند آقا . معلم حساب پنج و شش هم که نیومده آقا .»
در همین حین یکی از عکس های بزرگ دخمه های هخامنشی را که به دیوار کوبیده بود پس زد و : - «نگاه کنید آقا ...» روی گچ دیوار با مداد قرمز و نه چندان درشت ، به عجله و ناشیانه علامت داس کشیده بودند . همچنین دنبال کرد : « از آثار دوره ی اوناست آقا . کارشون همین چیزها بود . روزنومه بفروشند . تبلیغات کنند و داس چکش بکشند آقا . رییس شون رو که گرفتند چه جونی کندم آقا تاحالی شون کنم که دست وردارند آقا و از روی میز پرید پایین .»
-«گفتم مگه باز هم هستند ؟»
- «آره آقا ، پس چی ! یکی همین آقازاده که هنوز نیومده آقا . هر روز نیم ساعت تاخیر داره آقا . یکی هم مثل کلاس سه .»
- «خوب چرا تا حالا پاکش نکردی ؟»
- «به ! آخه آدم درددلشو واسه ی کی بگه ؟ آخه آقا در میان تو روی آدم می گند جاسوس ، مامور ! باهاش حرفم شده آقا . کتک و کتک کاری !»
و بعد یک سخنرانی که چه طور مدرسه را خراب کرده اند و اعتماد اهل محله را چه طور از بین برده اند که نه انجمنی ، نه کمکی به بی بضاعت ها ؛ و از این حرف ها . بعد از سخنرانی آقای ناظم دستمالم را دادم که آن عکس ها را پاک کند و بعد هم راه افتادم که بروم سراغ اتاق خودم . در اتاقم را که باز کردم ، داشتم دماغم با بوی خاک نم کشیدهاش اخت می کردم که آخرین معلم هم آمد . آمدم توی ایوان و با صدای بلند ، جوری که در تمام مدرسه بشنوند ، ناظم را صدا زدم و گفتم با قلم قرمز برا ی آقا یک ساعت تاخیر بگذارند .
روز سوم باز اول وقت مدرسه بودم . هنوز از پشت دیوار نپیچیده بودم که صدای سوز و بریز بچه ها به پیشبازم آمد . تند کردم . پنج تا از بچه ها توی ایوان به خودشان می پیچیدند و ناظم ترکه ای به دست داشت و به نوبت به کف دست شان می زد .بچه ها التماس می کردند ؛ گریه می کردند؛ اما دست شان را هم دراز می کردند . نزدیک بود داد بزنم یا با لگد بزنم و ناظم را پرت کنم آن طرف . پشتش به من بود و من را نمی دید .ناگهان زمزمه ای توی صف ها افتاد که یک مرتبه مرا به صرافت انداخت که در مقام مدیریت مدرسه ، به سختی می شود ناظم را کتک زد . این بود که خشمم را فرو خوردم و آرام از پله ها رفتم بالا. ناظم ، تازه متوجه من شده بود در همین حین دخالتم را کردم و خواهش کردم این بار همه شان را به من ببخشند . نمی دانم چه کار خطایی از آن ها سر زده بود که ناظم را تا این حد عصبانی کرده بود . بچه ها سکسکه کنان رفتند توی صف ها و بعد زنگ را زدند و صف ها رفتند به کلاس ها
و دنبال شان هم معلم ها که همه سر وقت حاضر بودند . نگاهی به ناظم انداختم که تازه حالش سر جا آمده بود و گفتم در آن حالی که داشت ، ممکن بود گردن یک کدامشان را بشکند . که مرتبه براق شد :
-« اگه یک روز جلو شونو نگیرید سوارتون می شند آقا . نمی دونید چه قاطرهای چموشی شده اند آقا .»
مثل بچه مدرسه ای ها آقا آقا می کرد . موضوع را برگرداندم و احوال مادرش را پرسیدم . خنده ، صورتش را از هم باز کرد و صدا زد فراش برایش آب بیاورد . یادم هست آن روز نیم ساعتی برای آقای ناظم صحبت کردم . پیرانه و او جوان
بود و زود می شد رامش کرد . بعد ازش خواستم که ترکه ها را بشکند و آن وقت من رفتم سراغ اتاق خودم .
آهنگ جدید و بسیار زیبا و شاد رضایا با نام اینو رو نکرده بودی
آهنگ جدید و شاد میلاد ۲ ام٬ مهرداد امیل و حسن اس اچ با نام امشب شب رقصه
آهنگ جدید و بسیار زیبای سامی یوسف با نام You Came To Me
"روزى که امیرکبیر گریست!"
در سال 1264 قمری، نخستین برنامه دولت ایران برای واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانی ایرانی را آبلهکوبی میکردند. اما چند روز پس از آغاز آبلهکوبی به امیر کبیر خبر دادند که مردم از روی ناآگاهی نمیخواهند واکسن بزنند. بهویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویسها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه یافتن جن به خون انسان میشود.
هنگامی که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیماری آبله جان باختهاند، امیر بیدرنگ فرمان داد هر کسی که حاضر نشود آبله بکوبد، باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور میکرد که با این فرمان همه مردم آبله میکوبند. اما نفوذ سخن دعانویسها و نادانی مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شماری که پول کافی داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبلهکوبی سرباز زدند. شماری دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان میشدند یا از شهر بیرون میرفتند.
روز بیست و هشتم ماه ربیعالاول به امیر اطلاع دادند که در همه شهر تهران و روستاهای پیرامون آن، تنها 330 نفر آبله کوبیدهاند. در همان روز، پارهدوزی را که فرزندش از بیماری آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که برای نجات بچههایتان آبلهکوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم، جن زده میشود. امیر فریاد کشید: وای از جهل و نادانی، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست دادهای باید پنج تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمیگردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز. چند دقیقه دیگر، بقالی را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روی صندلی نشست و با حالی زار شروع به گریستن کرد.
در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانی امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالی از بیماری آبله مردهاند. میرزا آقاخان با شگفتی گفت: عجب، من تصور میکردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین هایهای میگرید. سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، برای دو بچه شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشکهایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانی که ما سرپرستی این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم. میرزا آقاخان آهسته گفت: ولی اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیدهاند. امیر با صدای رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویسها بساطشان را جمع میکنند. تمام ایرانیها اولاد حقیقی من هستند و من از این میگریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند.
ارتباط چهره با نگرش افراد به عشق
پژوهشگران می گویند که با نگاهی به چهره افراد می توان دریافت که نسبت به رابطه با جنس مخالف خود چه طرز فکر و رفتاری دارند.
پژوهشگران دانشگاههای ابردین و سنت اندروز در اسکاتلند و دورهام در انگلستان در تحقیق مشترکی که انجام داده اند به این نتیجه رسیده اند که مردها عموما زنهایی را ترجیح می دهند که از برقراری رابطه جنسی کوتاه مدت رویگردان نیستند. در حالی که زنها مردانی را ترجیح می دهند که بتوانند با آنها رابطه ای طولانی برقرارکنند.
در این پژوهش که گزارش آن در ژورنال "تکامل و رفتار انسانی" منتشر شده، چهره ۷۰۰ نفر که بین ۲۰ تا ۲۹ سال سن داشته اند بررسی شده است.
محققان می گویند که افراد می توانند با در نظر گرفتن بعضی ویژگیهای ظاهری و با توجه به نوع رابطه ای که ترجیح می دهند داشته باشند، شریک زندگی شان را آگاهانه تر انتخاب کنند.
در این پژوهش به داوطلبان شرکت کننده در تحقیق، تصاویری از چهره های زنان و مردانی از گروه سنی یاد شده نشان داده شد و بعد آنها می بایست عکس فردی را انتخاب کنند که به اعتقاد آنها از رابطه ای کوتاه مدت استقبال می کند.
همچنین از شرکت کنندگان خواسته می شد از میان عکسها، عکس جذابترین فرد را برای رابطه ای کوتاه یا طولانی انتخاب کنند و بگویند که کدام چهره از نظر آنها زنانه تر یا مردانه تر و در مجموع جذابتر است.
داوریهای غریزی
پژوهشگران که عقاید واقعی صاحبان تصاویر را نسبت به روابط عاشقانه، پیشاپیش از طریق پرسشنامه بدست آورده بودند، در مرحله بعد، نظرات شرکت کنندگان را با آنچه در پرسشنامه ها نوشته شده بود مقایسه کردند. این مقایسه آنها را متقاعد کرد که حدس و گمان بسیاری از شرکت کنندگان درست بوده و حس غریزی آنها به آنها راست گفته است.
زنهایی که با ایجاد رابطه کوتاه مدت مشکلی نداشته اند، معمولا از نظر شرکت کنندگان جذاب بوده اند.
بر اساس قضاوت شرکت کنندگان در این تحقیق، مردانی که روابط کوتاه مدت را ترجیح می دهند اغلب کسانی هستند با ظاهری مردانه، چانه برآمده، بینی درشت و چشمهای ریز.
دکتر لیندا بوتروید، استاد دانشکده روانشناسی در دانشگاه دورهام به بی بی سی گفته است: "این مطالعه نشان می دهد که ما می توانیم در روابط مان با دیگران از قضاوتهای غریزی خود استفاده کنیم. این قضاوتها همیشه درست نیستند اما راهنمای مفیدی هستند."
دکتر بوتروید یادآور شده که برداشت اولیه آدمها نسبت به هم بر اساس ویژگیهای ظاهری شان، تا حدی در ارزیابی آنها از فردی که می خواهند با او رابطه عاشقانه داشته باشند و یا فردی که او را به چشم رقیب عشقی خود می نگرند، تاثیرگذار است.
دکتر بن جونز، استاد دانشگاه ابردین که ازمحققان این پژوهش بوده است می گوید: "بسیاری از مطالعات پیشین نشان داده است که بخش عمده ای از قضاوتهای مردم نسبت به دیگران، از قضاوت راجع به سلامت افراد گرفته تا میزان برونگرایی و درونگرایی آنها، بر اساس چهره انجام می شود.
اما این اولین مطالعه ای است که نشان می دهد مردم در نوع رابطه عاشقانه ای که خوشایند آنها باشد، نسبت به ویژگیهای چهره فرد مورد نظرشان حساسند."
بر اساس یافته های این تحقیق، زنها از مردانی که در روابط جنسی بی بند و بارند رویگردان هستند و این نوع مردها را نه برای رابطه ای موقت و نه رابطه ای بلند مدت، جذاب نمیدانند.
مخصوص دختران جوان برای داشتن آرایشی طبیعی:
تابستون امسال چی مد شده ؟؟!!!!
برای دیدن جدیدترین مدل ها کلیک کنید....
1. اگر در سنی هستید که هنوز آثار جوشهای غرور جوانی بر روی پوست شما نمایان است و دوست دارید با کرم پودر و پنکیک آنها را بپوشانید و پوست صورت خود را صاف نشان دهید بهتر است از ضد آفتاب های مخصوص پوستتان (چرب،خشک،مختلط)که دارای کرم پودر هم هستند استفاده کنید،چرا که شاید الان شما با زدن هر کرم پودر یا پنکیکی پوستی صاف برای آرایش داشته باشید اما به مرور زمان و تنها در سه ،چهار سال آینده پوست شما این زیبایی راازدست خواهد داد وبرای شل شدن وپیری زود رس آماده خواهد شدو لکه ها، خیلی زود تر از وقت خود بر روی پوست شما نمایان خواهند شد،پس توصیه می شودحتی المکان از کرم پودرو پنکیک ها دوری کنید وتنها کرم آرایشی خود را یک ضد آفتاب خوب انتخاب کنید
2 . در صورت علاقه ی زیاد به زدن کرم پودر و پنکیک می توانید در مجالس خاص بر روی ضد آفتابتان کمی از آنها بزنید و حتما بعد از تمام شدن مهمانی با شیر پاک کن آنها را از روی پوست پاک کنید و هیچگاه شب با آرایش نخوابید
3. در مورد چشمها بهتر است در این سنین تنها از ریمل آن هم بدون خورده مژه وبا کشیدن چند بار آرام تنها بر روی مژه های بالا به طور کاملا طبیعی چشمانتان را جذاب تر کنید.
4. در صورت تمایل به خط چشم نیز بهتر است از یک خط بسیار نازک در پشت چشم که آن هم از چشم بیرون نزده باشد به چشمانتان به طور طبیعی فرم دهید.
5.سعی کنید بعداز حمام به مژه ها فر مژه بزنید تا از شکستگی مژه ها جلوگیری شود واز بغل مژه ها زاویه دار به نظر نیایدوبعد چند بار ریمل را به آرامی به طور افقی وکمی هم به سمت بالا بزنید،در صورت چسبندگی مژه ها هم بهتر است از یک برس ریمل جداگانه که مخصوص شانه کردن مژه هاست و یا از سنجاق ته گرد استفاده کرده وتا کاملا خشک نشده اند آنها را از هم جدا کنید تا شکل طبیعی تری داشته باشد.
6. به این نکته توجه داشته باشید که برای دختران جوان آرایش تنها پلک بالا بسیار جذاب تر و زیباتر خواهد بود و خط زیر چشم را بهتر است در سنین بالاتر اضافه کنید.
7. در صورت تمایل به زدن سایه که اصلا تو صیه نمی شود چون بعضی از انواع سایه ها چشمها را ریزتر نشان می دهند میتوانید از مدادهای رنگی مطابق رنگ پوست و لباستان مثل سبز یا آبی بسیار مات و ملایم در پشت چشم یک خط به جای خط چشم بزنید که با کمی ریمل چشمها را جذاب تر خواهد کرد و از زدن سایه های رنگارنگ که چهره را بسیار زنانه نشان می دهد خودداری کنید.
8. اگر چشمان بسیار درشتی دارید که ممکن است با خط پشت چشم زیاد جالب نشود بهتر است از یک مداد سیاه که داخل چشم می کشید حالت بهتری به چشمها بدهید،البته نه زیاد پر رنگ و غلیظ و بعد ریمل را افقی بر روی مژه ها به آرامی بکشید.
9. امروزه اکثر دختران جوان برای به اصطلاح مرتب کردن ابروها حتما به آرایشگر مراجعه می کنند که البته شاید اوایل دخترانه به نظر آید اما به مرور زمان و با هر بار مراجعه یک ردیف از ابروها کم خواهد شد و کم کم با کم پشت شدن و تغییر جهت خواب ابروها مواجه خواهید شدو گاهی هم جاهایی از ابروی شما خالی خواهد شد ،توصیه ما این است که البته تا پر شدن ابروها به آنها دست نزنید وتنها حاشیه های اطراف آنها را تمیز کنیدو توجه داشته باشید که رنگ ابرو درریزش هر چه سریعتر ابروها کمک می کند.درضمن برداشتن زود به زود ابروها باعث شل شدن و افتادگی پلکها خواهد شد.
10.مهمترین نکته ی قابل توجه برای دختران در سنین پایین که دوست دارند ابروهایشان را تاتو کنند این است که چون این کار تقریبا کاری است جبران نشدنی و هیچگاه شما دیگر ابروی اولیه را نخواهید داشت تنها زمانی دست به این کار بزنید که جاهایی از ابروی شما ریخته یا شکستگی دارد و مشخص است و در این باره نیز از متخصص این کار بخواهید تا تنها جاهای خالی را برای شما با چند نقطه پر کند و تمام ابروی شما را خط نیندازد تا ابرویی کاملا طبیعی و در عین حال مرتب و زیبا داشته باشید،لازم به ذکر است که ابروی تاتوشده سن افراد را چندین برابر بالا میبرد.
11.بهترین رژگونه ای که برای دختران توصیه میشود در کنار هماهنگی با لباس رنگهای صورتی خیلی روشن یا مات کمرنگ ویا رنگهای بژکه معمولا ملایم و کمرنگ ودر عین حال شیک هستند میباشدکه بهتراست با رژلب نیز که از همین گروه است مطابقت داشته باشد.
13.با رژگونه و رژلب صورتی سایه های نیلی،آبی کمرنگ وخاکستری هماهنگی داردوبا رژگونه و رژلب بژ و طلایی سایه های آجری رنگ و قهوه ای مات کمرنگ .سعی کنید رژلبتان را به صورت خنده ودهان نیمه باز بزنید تا یکدست وصاف و تمیزدیده شود.
14. البته موی یک دختر شرقی با رنگ طبیعی و بلند یکدست زبانزد بوده وجذابیت خاص خود را داردو این گروه مورا معمولا همه بیشتر ازموهای هایلایت و لولایت شده می پسندنداما گاهی عجول بودن دختران ایرانی برای زیباتر شدن آنها را از شکل طبیعی خارج می سازدو وادارشان می کند که بلایی بر سر این موهای زیبا بیاورند که دیگر قابل جبران نباشدچرا که هر چه موها زودتر رنگ شوند به همان نسبت زودتر هم با ریزش وسفیدی مو مواجه خواهند شدوگاهی حتی حالت زیبای اولیه خود رانیز از دست خواهند داد پس چه بهتر که به جای هایلایت و مش در مجالس و مهمانی ها از ریملهای مو که به رنگهای مختلف هماهنگ بالباستان دراکثر لوازم آرایشی ها موجود است استفاده کنید و بعد از یک شستشو آنها را از روی موها پاک کنیدو موی طبیعی خودتان را سالم و شاداب حفظ کنید.
15. برای دختر خانمهایی که موهای فر دارند توصیه میشود به جای استفاده از واکسها و کرمهای مو برای ثابت نگه داشتن فرها در مهمانی ها ،هم میتوانید از کتیرا استفاده کنید و هم بعد از حمام مقداری آبلیمو به نوک انگشتانتان زده و پایین موها را چنگ بزنند و برای براق شدن آنها، هم در مورد موهای صاف و هم موهای فر از کمی روغن زیتون بی بو استفاده کنید که با استفاده از این مواد طبیعی نه تنها به موهایتان ضرری وارد نشده بلکه آنها را در عین زیباتر کردن تقویت هم کرده اید.ناگفته نماند که زدن آبلیمو به محکم شدن ناخن های شما نیز کمک خواهد کرد.
عشق دروغین
میتوانم کسی باشم که آسمانش پرستاره است ، رنگ عشق را ندیده
ولی عاشق است!
میتوانم شمعی باشم که عاشق هزار پروانه است ، سوختن پروانه را باور ندارد
و مثل خورشید گرم گرم است!
میتوانم سرابی باشم برای دلها ، زخمی باشم برای دردها ، سنگی باشم برای شکستنها!
میتوانم بشکنم دلها را، به بازی بگیرم قلبها را ، و بسوزانم نامه ها را!
میتوانم دو رنگ باشم یک قلب رنگارنگ داشته باشم ، میتوانم در آغوشها بخوابم
و آرام باشم!
در مرامم نیست اینگونه باشم ، دلی سیاه و قلبی پر ازدحام داشته باشم !
آسمانی بی ستاره دارم ، قلبی آواره دارم ، نه شمع هستم و نه خورشید ،
من یک دل مهتابی دارم!
من که دلم پر از درد است پس چگونه مرحمی برای دردهایم باشم؟
من که خود یک دلشکسته ام ، در غم عشق نشسته ام پس چگونه باید آرام باشم!
نمیتوانم بنویسم قصه رفتنها ، غرق شدن در سراب دلها را !
مینویسم که اسیر دلهای بی وفا بودم ، هنوز قصه تمام نشده ،
من نیز قربانی یک عشق دروغین بودم!
http://daftareshghee.persiangig.com/image/220.gif
لحظات شادی خدا را ستایش کن لحظات سختی خدا را جستجو کن لحظات آرامش خدا را مناجات کن لحظات درد آور به خدا اعتماد کن و در تمام لحظات خداوند ر اشکر کن
—————–اس ام اس ماه رمضان—————–
عشق یعنی مستی و دیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی شعله به خرمن زدن
عشق یعنی رسم دل بر هم زدن
عشق یعنی یا حسین…
—————–اس ام اس ماه رمضان—————–
روزمحشروقت پرسیدن زمن رب جلى
گفت توغرق گناهی؟ گفتمش یارب بلى
گفت پس آتش نمیگیرد چرا جسم وتنت؟
گفتمش چون حک نمودم روی قلبم یاعلى.
—————–اس ام اس ماه رمضان—————–
عشق یعنى صبر در هنگام خشم
عشق یعنى جاى سیلى روى چشم
عشق یعنى قلب چون آئینه اى
جاى میخ در به روى سینه اى
عشق یعنى انتظار منتظر
سینه اى مجروح از مسمار در
عشق یعنى گریه هاى حیدرى
دخترى دنبال نعش مادرى
عشق یعنى طاعت جان آفرین
ردخون سینه بر روى زمین
—————–اس ام اس ماه رمضان—————–
در کمند عشق زینب منزلم
نام او ذکر تپشهای دلم
در حریم قرب او پر می زنم
یا حسین می گویمو پر می زنم
—————–اس ام اس ماه رمضان—————–
دنبال تو گشتم گل نرگس همه جا را
بر دار برد عشق تو آخر سر ما را
بردی دل ما را ، دل ما را !
” اللهم عجل لولیک الفرج ”
—————–اس ام اس ماه رمضان—————–
شبی در محفلی ذکر علی بود
شنیدم عالمی فرزانه فرمود
اگر دوزخ به زیر پوست داری
نسوزی گر علی را دوست داری
وگر مهر علی در سینه ات نیست
بسوزی گر هزاران پوست داری
—————–اس ام اس ماه رمضان—————–
سالی است نکو که دل نکوتر باشد/ چشم از هیجان عشق او تر باشد
آغاز بهار اربعین است و دلم/ ای کاش به گنبدش کبوتر باشد
—————–اس ام اس ماه رمضان—————–
امشب شب اربعین مصباح هداست/ دل یاد حسین بن علی شیر خداست
پروانه به گرد شمع حق پر زد و سوخت/ امشب شب یاد عشقیاء و شهداست
امروز شمیم کربلا آمده است/ باز از پی کیمیا طلا آمده است
یک غنچه گل محمدی روییده است/ فرزند پیمبر خدا آمده است