پلاس کهنه اندیشه را دور باید انداخت
زمان بر مغز و پوست کهنگی میتازد امروز
چه کم داریم من و تو از درخت و سنگ بی مغز زمین ای دوست
بنگر، بنگر زمین هم پوست میاندازد امروز
پلاس کهنه اندیشه را دور باید انداخت
زمستان هرچه بود تاریک و طولانی
دل ما هرچه شد سرد و زمستانی
زمین اما به دور از کیــــنه بهمن
نشسته با گل و خورشید به مهمانی
زمین اما به دور از کیــــنه بهمن
نشسته با گل و خورشید به مهمانی
نشسته با گل و خورشید به مهمانی
به شادباش شمیم بارش نمنم
به فال نیک دیــدار گل مریم
بیا تا یک نفس شکرانه امروز
به داد دل فراموشی دهیم با هم
به داد دل فراموشی دهیم با هم
بزن ای طبل باران
برقص ای بید مجنون
رسیده پچپچ گل
به گوش خاک محزون
بیارید سفره عید
بچینید قاصدکها
هزاران سین تازه
به جای سوگ و سرما
زمستان هرچه بود تاریک و طولانی
دل ما هرچه شد، سرد و زمستانی
زمین اما به دور از کیـنه بهمن
نشسته با گل و خورشید به مهمانی
زمین اما به دور از کیـنه بهمن
نشسته با گل و خورشید به مهمانی
نشسته با گل و خورشید به مهمانی
تماشا کن که در آیینه نوروز
نمیبینی غبار قصه دیروز
مبادا بر چلیپای شب سرما
مسیحایی چنین بخشنده و دلسوز
مسیحایی چنین بخشنده و دلسوز
بزن ای طبل باران
برقص ای بید مجنون
رسیده پچپچ گل
به گوش خاک محزون
به گوش خاک محزون
بیارید سفره عید
بچینـد قاصدکها
هزاران سین تازه
به جای سوگ و سرما
به جای سوگ و سرما
سلام سایه سالار سرو ناز
سرود سار و سحر سور عشقورزی
سپیده سیل سوسن در سحرگاهان
سمنگون ساعت سرشار سرسبزی
سمنگون ساعت سرشار سرسبزی
بزن ای طبل باران
برقص ای بید مجنون
رسیده پچپچ گل
به گوش خاک محزون
به گوش خاک محزون
بیارید سفره عید
بچینید قاصدکها
هزاران سین تازه
به جای سوگ و سرما
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی
تو را با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
پس از یک جستجوی نقره ایی در کوچه های آبی احساس
تو را از بین گلهایی که در تنهاییم رویید با حسرت جدا کردم
و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم
همین بود آخرین حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگینت
حریم چشمهایم را بروی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم
نمیدانم چرا رفتی؟
نمیدانم چرا شاید خطا کردم
و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی
نمیدانم کجا؟تا کی؟برای چه؟
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه میبارید
و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه برمیداشت
تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد
و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود
بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو هزاران باردرهر لحظه خواهم مرد
کسی حس کرد من بی تو تمام هستیم از دست خواهد رفت
و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد
کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد
من با آنکه میدانم تو هرگز یاد من را با عبور خود نخواهی برد
هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام برگرد
ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد
و بعد از اینهمه طوفان و وهم و پرسش و تردید
کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت
تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو
در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم
و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید
کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست
و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل
میان غصه ایی از جنس بغض کوچک یک ابر
نمیدانم چرا؟ شاید به رسم پروانگی مان باز
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
مضرات اولین عشق
در قسمت قبل گفتیم که امروزه نحوه انتخاب همسر مخصوصاً در شهرهای بزرگ به تدریج در حال تغییر است و با مرور زمان نقش خانوادهها در انتخاب همسر برای فرزندانشان کاهش میابد. بعضی از پسرها میگویند ترجیح میدهند با چند دختر، دوست شوند تا با شناخت هر کدام از آنها یکی را برای ازدواج انتخاب کنند. بعضی از دخترها هم همین ادعا را دارند. بعضی از دخترها و پسرها هم وقتی چنین رفاقتهایی برقرار میکنند برای توجیه کارشان مدعی میشوند قصد ازدواج دارند و دنبال شخص مناسب و دلخواه شان برای وصلت هستند.
برای بررسی و ارزیابی منافع و مضرات روحی و روانی و اجتماعی دوستی دخترها و پسرها با هم، بهتر است یکبار فرایند این دوستیها را بررسی کنیم. البته ما در اینجا به جنبههای شرعی و حلال و حرام این موضع نمیپردازیم و فقط از ابعاد فردی و روحی چنین رفاقتهایی را تحلیل خواهیم کرد. البته فراموش نکنید که تعداد زیادی از دخترها و پسرها. هرگز چنین ارتباطات و دوستیهایی را تجربه نمیکنند.
برقراری اولین ارتباط با جنس مخالف، به نحوی که براساس عرف جامعه به این ارتباط ، داشتن «دوست دختر» یا «دوست پسر» گفته شود ، سن و سال مشخص ندارد. چون برقراری این ارتباط یک فرایند فیزیولوژیک مثل بلوغ نیست که بتوان گفت حدوداً در چه سنی اتفاق میافتد. آنچه در این مورد میتواند بسیار تأثیرگذار باشد نوع تربیت خانوادگی، میزان پایبندی به اصول اخلاقی و مذهبی، محدوده نظارت خانوادهها بر فرزندان، مقدار تحریک شدن غریزه جنسی، رفتار و اعمال دوستان و اطرافیان، تعداد برخوردهای روزانه با جنس مخالف آماده برای برقراری ارتباط و شرایط اجتماع و نوع نگاه جامعه به این موضوع است.
در اغلب موارد ، اولین ارتباط در هر سنی که شکل بگیرد به تدریج به یک ارتباط عاطفی و احساسی تبدیل میشود. البته در صورتیکه این ارتباط برای هر دو طرف اولین تجربه باشد ، این وضع تشدید خواهد شد و طرفین، درگیر یک احساس عاطفی شدید میشوند که اصطلاحاً به آن «عاشق شدن» میگویند.
در بیشتر مواقع با برقراری اولین ارتباط هر دو نسبت به هم احساس دلبستگی بسیار زیادی پیدا میکنند ، طوری که برای یک مدت کوتاه هم نمیتوانند دوری همدیگر را تحمل کنند. قلبشان برای هم میتپد و لحظهای از یاد هم غافل نمیشوند و بالاخره خیلی زود تصمیم به ازدواج با هم میگیرند و تلاش میکنند به وصال هم برسند. اگر یک بزرگتر به آنها بگوید که بسیاری از این عشق و عاشقیها را دیده که آخر و عاقبت خوشی نداشتهاند در جواب میگویند «عشق ما، با بقیه عشقها فرق میکند» و مدعی میشوند که هیچکس آنها را درک نمیکند.
غالباً در تجربه اولین عشق، مخصوصاً اگر دو طرف کم سن و سال باشند ، این ارتباط به کامجویی جنسی منتهی نمیشود به همین دلیل هر دو نفر مدعی هستند عشقشان پاک است و بر اساس هوا و هوس شکل نگرفته و اکثراً گمان میکنند خدا آنها را سر راه هم قرار داده. اما از آنجا که غالباً این دو نفر در شرایطی تصمیم به ازدواج گرفتهاند که هیچکدام از طرفین و یا لااقل یکی از آنها- عمدتاً پسر- یا آمادگی ازدواج ندارند و یا به شدت وابسته به خانوادهشان هستند و از آنجا که تقریباً در همه موارد خانوادهها با این تصمیم و انتخاب فرزندشان مخالفت میکنند، تقریباً تمام این دوستیها عاقبتی تلخ پیدا میکنند ، فقط در مواردی که دو طرف در سنین بالاتر چنین ارتباطی برقرار کنند طوری که نسبت به خانوادهشان استقلال پیدا کرده باشند و یا در شرایط کاملاً استثنایی، خانواده هر دو نفر با انتخاب فرزندشان موافقت کرده و امکانات ازدواجشان را فراهم کنند، ممکن است این قضیه منجر به ازدواج شود.
اما همانطور که گفتیم چنین اتفاقی کاملاً استثنایی است. بنابراین در اکثر موارد دختر و پسری که مدتی با هم دوست و عاشق همدیگر بودهاند باید تن به جدایی بدهند و این یعنی یک شکست عاطفی سنگین، که چنین اتفاقی یکی از تلخترین خاطرات افرادی است که آنرا تجربه کردهاند.
شکستی که عوارض آن تا مدتها در زندگی فرد تأثیرگذار است. تقریباً همه کسانیکه چنین ارتباطی داشتهاند، از لحظه شکل گیری آن و مخصوصاً از موقعی که بین دو طرف دلبستگی به وجود میآید، دچار اُفت تحصیلی شدهاند و موقعی که شکست میخورند این وضعیت اُفت تحصیلی تشدید میشود و گاهی فرد دچار افسردگیهای شدید خواهد شد. معمولاً خاطره اولین تجربه عشقی و تلخی سرانجام آن، اگر نگوئیم تا پایان عمر، تا سالهای زیاد همراه انسان میماند.
اما... در بعضی موارد و گاهی به توصیه دوستان و اطرافیان و گاهی با تصمیم خود شخص، کسانی که در رسیدن به فرد مورد علاقهشان ناکام ماندهاند، برای از بین بردن آن خاطره تلخ و جبران آن شکست، اقدام به برقراری یک ارتباط دیگر با شخص دیگر میکنند. یک «دوست دختر» یا «دوست پسر» دیگر!
رقص آرام
This is a poem
این شعر توسط یک نوجوان متبلا به سرطان نوشته شده است.
written by a teenager with cancer.
She wants to see how many
people get her poem.
او مایل است بداند چند نفرشعر او را می خوانند.
It is quite the poem. Please pass it on.
این کل شعر اوست. لطفا آنرا برای دیگران هم ارسال کنید.
This
poem was written by a terminally ill young girl in a
New York
Hospital
این شعر را این دختربسیار جوان در حالی که آخرین روزهای زندگی اش را سپری می کند در بیمارستان نیویورک نگاشته است
It was sent
by
و آنرا یکی از پزشکان بیمارستان فرستاده است. تقاضا داریم مطلب بعد از شعر را نیز به دقت بخوانید
a medical doctor - Make sure to read what is in the closing statement
AFTER THE POEM.
SLOW DANCE
رقص آرام
Have you ever
watched kids
آیا تا به حال به کودکان نگریسته اید
On a merry-go-round?
در حالیکه به بازی "چرخ چرخ" مشغولند؟
Or listened to
the rain
و یا به صدای باران گوش فرا داده اید،
Slapping on the ground?
آن زمان که قطراتش به زمین برخورد می کند؟
Ever followed a
butterfly's erratic flight?
تا بحال بدنبال پروانه ای دویده اید، آن زمان که نامنظم و بی هدف به چپ و راست پرواز می کند؟
Or gazed at the sun into the fading
night?
یا به خورشید رنگ پریده خیره گشته اید، آن زمان که در مغرب فرو می رود؟
You better slow down.
کمی آرام تر حرکت کنید
Don't dance so
fast.
اینقدر تند و سریع به رقص درنیایید
Time is short.
زمان کوتاه است
The music won't
last
موسیقی بزودی پایان خواهد یافت
Do you run through each day
On the
fly?
آیا روزها را شتابان پشت سر می گذارید؟
When you ask How are you?
آنگاه که از کسی می پرسید حالت چطور است،
Do you hear the
reply?
آیا پاسخ سوال خود را می شنوید؟
When the day is done
هنگامی که روز به پایان می رسد
Do you lie in your
bed
آیا در رختخواب خود دراز می کشید
With the next hundred chores
و اجازه می دهید که صدها کار ناتمام بیهوده و روزمره
Running through
your head?
در کله شما رژه روند؟
You'd better slow down
سرعت خود را کم کنید. کم تر شتاب کنید.
Don't dance so
fast.
اینقدر تند و سریع به رقص در نیایید.
Time is short.
زمان کوتاه است.
The music won't
last. موسیقی دیری نخواهد پائید
Ever told your child,
آیا تا بحال به کودک خود گفته اید،
We'll do it
tomorrow?
"فردا این کار را خواهیم کرد"
And in your haste,
و آنچنان شتابان بوده اید
Not see
his
که نتوانید غم او را در چشمانش ببینید؟
sorrow?
Ever lost touch,
تا بحال آیا بدون تاثری
Let a good
friendship die
اجازه داده اید دوستی ای به پایان رسد،
Cause you never had time
فقط بدان سبب که هرگز وقت کافی ندارید؟
or call
and say,'Hi'
آیا هرگز به کسی تلفن زده اید فقط به این خاطر که به او بگویید: دوست من، سلام؟
You'd better slow down.
حال کمی سرعت خود را کم کنید. کمتر شتاب کنید.
Don't dance
so fast.
اینقدر تند وسریع به رقص درنیایید.
Time is short.
زمان کوتاه است.
The music won't last.موسیقی دیری نخواهد پایید.
When you run so fast to get somewhere
آن زمان که برای رسیدن به مکانی چنان شتابان می دوید،
You
miss half the fun of getting there.
نیمی از لذت راه را بر خود حرام می کنید.
When you worry and hurry
through your day,
آنگاه که روز خود را با نگرانی و عجله بسر می رسانید،
It is like an unopened
gift....
گویی هدیه ای را ناگشوده به کناری می نهید.
Thrown away.
Life is not a
race.
زندگی که یک مسابقه دو نیست!
Do take it slower
کمی آرام گیرید
Hear the
music
به موسیقی گوش بسپارید،
Before the song is over.
پیش از آنکه آوای آن به پایان رسد.
FORWARDED E-MAILS ARE TRACKED TO OBTAIN THE TOTAL
COUNT.
ایمیل های فرستاده شده شمارش خواهد شد تا به حد نصاب برسد.
Dear All: PLEASE pass this mail on to everyone you know -
even to those you don't know! It is the request of a special girl who will
soon
leave this world due to cancer.
دوستان عزیز: لطفا این ایمیل را برای همه کسانی که می شناسید و حتی آنها که نمی شناسید بفرستید! این تقاضای دختری است که به خاطر سرطان بزودی جهان را بدرود خواهد گفت.
This young girl has 6 months left
to live, and as her dying wish, she wanted to send a letter telling
everyone to
live their life to the fullest, since she never will.
تنها 6 ماه دیگر از زندگی این دختر باقی مانده است و آخرین آرزوی او این است که میخواهد به همه بگوید زندگی را تمام و کمال زندگی کنند، کاری که او نمی تواند بکند.
She'll
never make it to prom, graduate from high school, or get married and have a
family of her own.
او هرگز نخواهد توانست در میهمانی پایان دبیرستان با دیگر دوستانش به رقص و پایکوبی بپردازد و یا ازدواج کند و خانواده ای تشکیل دهد.
By you sending this to as many people as
possible, you can give her and her family a little hope, because with every
شما با فرستادن این ایمیل به افراد دیگر می توانید کمی امید به او و خانواده اش هدیه کنید زیرا
name
that this is sent to, The American Cancer Society will donate 3 cents per
name
با ازای تعداد افرادی که این ایمیل به آنها فرستاده شود، انجمن سرطان امریکا 3 سنت
برای معالجه و بهبود او اختصاص خواهد داد.
to her treatment and
recovery plan. One guy sent this to 500 people! So I
know
that we can at least send it to 5 or 6. It's
not even your money, just
your time!
فرصتی برای یادگیری !
فیلسوفی همراه با شاگردانش در حال قدم زدن در یک جنگل بودند و درباره ی اهمیت ملاقات های غیرمنتظره گفتگو می کردند. بر طبق گفته های "استاد" تمامی چیز هایی که در مقابل ما قرار دارند به ما "فرصت یادگیری" و یا "آموزش دادن" را می دهند. در این لحظه بود که به درگاه و دروازه محلی رسیدند که علیرغم آنکه در مکان بسیار مناسب واقع شده بود، ولی ظاهری بسیار حقیرانه داشت. شاگرد گفت: "این مکان را ببینید. شما حق داشتید. من در اینجا این را آموختم که بسیاری از مردم، در بهشت بسر می بردند، اما متوجه آن نیستند و همچنان در شرایطی بسیار بد و محقرانه زندگی می کنند."
"استاد" گفت: "من گفتم "آموختن" و "آموزش" دادن مشاهده امری که اتفاق می افتد، کافی نمی باشد بایستی دلایل را بررسی کرد پس فقط وقتی این دنیا را درک می کنیم که متوجه علت هایش بشویم. سپس در آن خانه را زدند و مورد استقبال ساکنان آن قرار گرفتند. یک زوج و سه فرزند با لباسهای پاره و کثیف. "استاد" خطاب به پدر خانواده گفت: "شما در اینجا در میان جنگل زندگی می کنید، در این اطراف هیچ گونه کسب و تجارتی وجود ندارد؟ چگونه به زندگی خود ادامه می دهید؟"
آن مرد نیز در "آرامش" کامل پاسخ داد: "دوست من، ما در اینجا ماده گاوی داریم که همه روزه، چند لیتر شیر به ما می دهد. یک بخش از محصول را یا می فروشیم و یا در شهر همسایه با دیگر مواد غذایی معاوضه می کنیم. با بخش دیگر اقدام به تولید پنیر، کره و یا خامه برای مصرف شخصی خود می کنیم. و به این ترتیب به زندگی خود ادامه می دهیم.
"استاد" فیلسوف از بابت این اطلاعات تشکر کرد و برای چند لحظه به تماشای آن مکان پرداخت و از آنجا خارج شد. در میان راه، رو به شاگرد کرد و گفت: "آن ماده گاو را از آنها دزدیده و از بالای آن صخره روبرویی به پایین پرت کن!"
شاگرد گفت : اما این کار صحیحی بنظر نمی رسد، آن حیوان تنها راه امرار معاش آن خانواده است.
و فیلسوف نیز ساکت ماند ... آن جوان بدون آنکه هیچ راه دیگری داشته باشد، همان کاری را کرد که به او دستور داده شده بود و آن گاو نیز در آن حادثه مرد. این صحنه در ذهن آن جوان باقی ماند و پس از سالها، زمانی که دیگر یک بازرگان موفق شده بود، تصمیم گرفت تا به همان خانه بازگشته و با شرح ما وقع، از آن خانواده تقاضای "بخشش" و به ایشان کمک مالی نماید.
اما چیزی که باعث تعجبش شد این بود که آن منطقه تبدیل به یک مکان زیبا شده بود با درختانی شکوفه کرده، ماشینی که در گاراژ پارک شده و تعدادی کودک که در باغچه خانه مشغول بازی بودند. با تصور این مطلب که آن خانواده برای بقای خود مجبور به فروش آنجا شده اند، مایوس و ناامید گردید. ناگهان غریبه ای را دید و از او سوال کرد: "آن خانواده که در حدود 10 سال قبل اینجا زندگی می کردند کجا رفتند؟" جوابی که دریافت کرد، این بود: "آنها همچنان صاحب این مکان هستند."
مرد، وحشت زده و سراسیمه و دوان دوان وارد خانه شد. صاحب خانه او را شناخت و از احوالات "استاد" فیلسوفش پرسید. اما جوان مشتاقانه در پی آن بود که بداند چگونه ایشان موفق به بهبود وضعیت آن مکان و زندگی به آن خوبی شده اند.
آن مرد گفت: "ما دارای یک گاو بودیم، اما وی از صخره پرت شد و مرد. در این صورت بود که برای تامین معاش خانواده ام مجبور به کاشت سبزیجات و حبوبات شدم. گیاهان و نباتات با تاخیر رشد کردند و مجبور به بریدن مجدد درختان شدم و پس از آن به فکر خرید چرخ نخ ریسی افتادم و با آن بود که به یاد لباس بچه هایم افتادم و با خود همچنین فکر کردم که شاید بتوانم پنبه هم بکارم. به این ترتیب یکسال سخت گذشت، اما وقتی خرمن محصولات رسید، من در حال فروش و صدور حبوبات، پنبه و سبزیجات معطر بودم. هرگز به این موضوع فکر نکرده بودم که همه قدرت و پتانسیل من در این نکته خلاصه می شد که: چه خوب شد آن گاو مرد."
ماجرای دو گرگ
دو تا گرگ بودند که از کوچکی با هم دوست بودند و هر شکاری که به چنگ می آوردند با هم می خوردند و تو یک غار با هم زندگی می کردند. یک سال زمستان بدی شد و بقدری برف رو زمین نشست که این دو گرگ گرسنه ماندند و هر چه ته مانده لاشه های شکارهای پیش مانده بود خوردند که برف بند بیاید و پی شکار بروند اما برف بند نیامد و آنها ناچار به دشت زدند اما هر چه رفتند دهن گیره ای گیر نیاوردند، برف هم دست بردار نبود و کم کم داشت شب می شد و آنها از زور سرما و گرسنگی نه راه پیش داشتند نه راه پس.
یکی از آنها که دیگر نمی توانست راه برود به دوستش گفت: "چاره نداریم مگه اینکه بزنیم به ده."
ـ "بزنیم به ده که بریزن سرمون نفله مون کنن؟"
ـ "بریم به اون آغل بزرگه که دومنه کوهه یه گوسفندی ورداریم در ریم."
ـ "معلوم میشه مخت عیب کرده. کی آغلو تو این شب برفی تنها میذاره. رفتن همون و زیر چوب و چماق له شدن همون. چنون دخلمونو میارن که جدمون پیش چشممون بیاد."
ـ "تو اصلاً ترسویی. شکم گشنه که نباید از این چیزا بترسه."
ـ "یادت رفته بابات چه جوری مرد؟ مثه دزد ناشی زد به کاهدون و تکه گنده هش شد گوشش"
ـ "بازم اسم بابام رو آوردی؟ تو اصلاً به مرده چکار داری؟ مگه من اسم بابای تو رو میارم که از بس که خر بود یه آدمیزاد مفنگی دست آموزش کرده بود برده بودش تو ده که مرغ و خروساشو بپاد و اینقده گشنگی بهش داد تا آخرش مرد و کاه کردن تو پوستش و آبرو هر چی گرگ بود برد؟"
ـ "بابای من خر نبود از همه دوناتر بود. اگر آدمیزاد امروز روزم به من اعتماد می کرد، می رفتم باش زندگی می کردم. بده یه همچه حامی قلتشنی مثه آدمیزاد را داشته باشیم؟ حالا تو میخوای بزنی به ده، برو تا سر تو بِبُرن، بِبَرن تو ده کله گرگی بگیرن."
ـ "من دیگه دارم از حال میرم. دیگه نمی تونم پا از پا وردارم."
ـ "اه" مث اینکه راس راسکی داری نفله میشی. پس با همین زور و قدرتت میخواسی بزنی به ده؟"
ـ "آره، نمی خواسم به نامردی بمیرم. می خواسم تا زنده ام مرد و مردونه زندگی کنم و طعمه خودمو از چنگ آدمیزاد بیرون بیارم."
گرگ ناتوان این را گفت و حالش بهم خورد و به زمین افتاد و دیگر نتوانست از جایش تکان بخورد. دوستش از افتادن او خوشحال شد و دور ورش چرخید و پوزه اش را لای موهای پهلوش فرو برد و چند جای تنش را گاز گرفت. رفیق زمین گیر از کار دوستش سخت تعجب کرد و جویده جویده از او پرسید:
ـ "داری چکار می کنی؟ منو چرا گاز می گیری؟"
ـ "واقعاً که عجب بی چشم و روی هستی. پس دوستی برای کی خوبه؟ تو اگه نخوای یه فداکاری کوچکی در راه دوست عزیز خودت بکنی پس برای چی خوبی؟"
ـ "چه فداکاری ای؟"
ـ "تو که داری میمیری. پس اقلاً بذار من بخورمت که زنده بمونم."
ـ منو بخوری؟"
ـ "آره مگه تو چته؟"
ـ "آخه ما سالهای سال با هم دوست جون جونی بودیم."
ـ "برای همینه که میگم باید فداکاری کنی."
ـ "آخه من و تو هر دومون گرگیم. مگه گرگ، گرگو می خوره؟"
ـ "چرا نخوره؟ اگرم تا حالا نمی خورده، من شروع می کنم تا بعدها بچه هامونم یاد بگیرن."
ـ "آخه گوشت من بو نا میده"
ـ "خدا باباتو بیامرزه؛ من دارم از نا می رم تو میگی گوشتم بو نا میده؟
ـ "حالا راس راسی میخوای منو بخوری؟"
ـ "معلومه چرا نخورم؟"
ـ "پس یه خواهشی ازت دارم."
ـ "چه خواهشی؟"
ـ "بذار بمیرم وقتی مردم هر کاری میخوای بکن."
ـ "واقعاً که هر چی خوبی در حقت بکنن انگار نکردن. من دارم فداکاری می کنم و می خام زنده زنده بخورمت تا دوستیمو بهت نشون بدم. مگه نمی دونی اگه نخورممت لاشت میمونه رو زمین اونوخت لاشخورا می خورنت؟ گذشته از این وقتی که مردی دیگه بو میگیری و ناخوشم می کنه."
گرگ نابکار این را گفت و زنده زنده شکم دوست خود را درید و دل و جگر او را داغ داغ بلعید ...
نتیجه گیری اخلاقی :
1. گرگها همدیگر را می درند و در هیچ زمانی به یکدیگر ترحم نمی کنند
2. به کمتر دوستی می توان اعتماد کرد، چون شناسایی رفیق و نارفیق کمی سخت است
3. گرگها که سود و زیان ندارند این هستند، پس چه برسد به بعضی از انسانها ...
4. جوانمردی پیر و جوان ندارد، حتی زن و مرد هم ندارد. بیاییم همیشه جوانمرد باشیم
کلیپ بسیار خنده دار شوخی شهرستانی بد طور واقعا به این می شه گفت شهرستانی
یک کلیپ بسیار خنده دار از رقصیدن یک شاطر نانوایی.
آهنگ جدید , شاد و بسیار زیبای شاهین S2 و علی سین با نام موچ گیری
آهنگ جدید ٬ شاد و بسیار زیبای ماهان بی ربط با نام ناز نکن
آهنگ جدید و بسیار شاد و زیبای گروه Shadow با نام فیتیله پیچ
اگر شبی نفس های فانوس من خاموش شد اگر به جمله ی اشنایی برخوردی و عده ای به تو گفتند کبوترت در حسرت پر کشیدن پرپر زد تو حرفشان را باور نکن تمام این سالها کنار من بودی کنار دلتنگی دفاترم,در گلدان چینی
+++++
از خدا وند پرسیدم غم را برای چه افریدی؟ گفت : غم را برای خودم افریدم. اخر تا بنده ام غمگین نباشد یاد خالق خود نمی افتد
+++++
عشق اتش روان سوزی است که هر چه شعله ان بیش تر شود زودتر خاموش می شود
+++++
سلام... من یک ستاره از ته ته اسمان هستم... اومدم جلوی اسمون..اخه تعریف ماه رو زیاد شنیده بودم... وقتی دیدم ماه با شنیدن جک های من نمی خنده و همش بهم اخم میکنه ... وقتی دیدم که با محبت های من قلبش نرم نمیشه... تصمیم گرفتم غرورم رو زیر پا بذارم و از راه دوستی باهاش وارد بشم... اما اون منو خورد کرد...دلم رو شکوند... من یک ستاره از سراب اسمان های دلم هستم..یه ستاره ی دلشکسته.... بیشتر از این نمیخوام خورد بشم... بذارین به مدت توی اسمون نباشم تا تا دل سنگ ماه برام تنگ بشه... یه کم به دورو برش نگاه کنه و خوب گوش کن
تحریک سیستم عصبی و ترشح بیشتر کورتیزول
نتیجه تحقیق این پژوهشگران، در مجله علمی "شخصیت و تفاوتهای فردی" به چاپ رسیده است. در این تحقیق، ۲۰۰ دانشجوی داوطلب شرکت کردند و به سوالهایی از قبیل اینکه در طول روز چه میزان نوشیدنی کافییندار مصرف میکنند، پاسخ دادند.
چای، قهوه، کولا و نوشیدنیهای انرژیزا و همینطور شکلات، حاوی کافیین هستند. در مرحله بعدی تحقیق، داوطلبان توضیح دادند که چه زمانی استرس بیشتری داشتند یا دچار توهم میشدند.
برخی از شرکتکنندگان میگویند که پس از نوشیدن بیش از ۷ فنجان قهوه در طول روز، گاه چند دقیقه صداهایی میشنوند یا تصاویری جلوی چشمشان ظاهر میشود که وجود خارجی ندارد. برخی از داوطلبان حتی حضور درگذشتگان را حس میکنند.
تحقیقات مختلفی که تا کنون در این زمینه انجام شده، نشانگر آن است که کافیین با افزایش استرس، قدرت درک افراد را تحت تأثیر قرار میدهد. علت این امر هم میتواند افزایش ترشح هورمون "کورتیزول" در خون باشد.
از سوی دیگر، به گفته روانشناسان دانشگاه دورهام انگلستان، توهم و پریشانی خاطر، اغلب ریشه ژنتیکی دارد یا به خاطرات دوران کودکی و حوادث ناگوار عاطفی برمیگردد که در ضمیر ناخودآگاه فرد بایگانی شدهاند.
در نتیجه این احتمال هم وجود دارد که چنین افرادی برای تمرکز بیشتر و فرار ناخودآگاه از توهم، قهوه بیشتری مینوشند که نتیجه عکس میدهد
مصرف غلات حاوی جو دوسر در کنترل بیماری دیابت نوع دوم مفید است
مصرف جو دو سر برای کنترل دیابت مفید است.
تحقیقات نشان میدهد: مصرف غلات حاوی جو دوسر در کنترل بیماری دیابت نوع دوم مفید است.
پژوهشگران اسکاتلندی دریافتهاند که با یک رژیم غذایی سرشار از جو دو سر میتوان علائم و عوارض نامطلوب ناشی از دیابت نوع دوم را کنترل کرد.
رییس اداره دانشمندان در دولت اسکاتلند اعلام کرد که بودجهای معادل ۳۰۵ هزار دلار برای انجام آزمایشات گسترده روی این پژوهش جدید در نظر گرفته شده است. در این آزمایشات که تقریبا ۱۶ هفته به طول خواهد انجامید ۶۰ داوطلب شرکت میکنند. طبق گزارش شبکه خبری بی بی سی پژوهشگران اینونس و آبردین این آزمایشات را هدایت خواهند کرد.
گفتنی است، پژوهش بررسی ارتباط مصرف جو دو سر با دیابت از سوی پژوهشگران دانشگاه هایلندز و ایزلندز، دانشگاه آبردین و انستیتو روویت، سازماندهی شده بود.
پروفسور ساندرا مک روی، محقق دپارتمان دیابت و علوم قلبی - عروقی در این باره اظهار داشت: هدف از این مطالعه دستیابی به برنامههای جدید رژیم غذایی است که بتوانند در کنترل بیماری دیابت موثر باشند و نیاز به استفاده از قرص یا انسولین را در بیماران دیابتی برای کنترل قند خون به تاخیر بیاندازند.
در صورتی که دستیابی به این اهداف امکان پذیر شود، خطر بروز مشکلات و ناراحتیهای بعدی ناشی از دیابت کاهش پیدا میکند.
احتمال ابتلا به اختلال حافظه در افراد خوش معاشرت و آرام به مراتب کمتر از افراد منزوی و سرشار از استرس است
افراد خوش برخورد از ابتلا به اختلال مشاعر مصون هستند .
مطالعات نشان می دهد که احتمال ابتلا به اختلال مشاعر در بزرگسالانی که ارتباط اجتماعی قوی تری دارند و به اصطلاح خوش معاشرت و آرام می باشند، به مراتب کمتر از افراد منزوی و سرشار از استرس است.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، این یافته حاصل مطالعات محققان سوئدی می باشد. در این مطالعه ۵۰۶ فرد میانسال مورد آزمایش واقع شدند.
شرکت کنندگان در شروع مطالعه ، مورد مصاحبه قرار گرفتند و شخصیت، نحوه زندگی اجتماعی شامل روش کنترل استرس، میزان خوش مشربی و فعالیت های اجتماعی آنها مورد بررسی قرار گرفت.
همچنین تست مربوط به مهارت فکری در زمانهای مختلف طی ۶سال متوالی برای تشخیص ابتلا به اختلال مشاعر صورت گرفت.
در پایان مطالعه ۱۴۴ نفر از از شرکت کنندگان ، مبتلا به این عارضه تشخیص داده شدند که اغلب آنها افرادی منزوی، پر استرس بودند.
گفتنی است که در این تحقیق ، فاکتور جنس، میزان تحصیلات، علائم افسردگی، بیماری قلبی، سکته، دیابت نوع دو و… در نظر گرفته نشده بود.
البته این یافته بدین معنا نیست که تنها این دو فاکتور انزواطلبی و زندگی پر استرس باعث بروز اختلال مشاعر است، ولی فایده اجتماعی بودن و داشتن شخصیت آرام را نیز نباید در این زمینه نادیده گرفت.
تشعشعات تلفن همراه ، سلامت انسان ها را تهدید میکند
در گزارش پزشکان انجمن محیط زیست ایرلند اعلام شد: تشعشعات تلفن همراه، سلامت انسان را تهدید میکند .
پزشکان امروزه ادعا میکنند؛ به نخستین مدارک و شواهد علمی دست یافتهاند که نشان میدهد تلفن همراه عامل بروز مشکلاتی برای سلامتی انسان است.
این متخصصان میگویند: پنج درصد از جمعیت کل جهان در اثر پرتوهای ناشی از گوشیهای تلفن همراه دچار سردرد، نوسانات خلقی و یا حتی مشکلات شنوایی میشوند. با توجه به این شواهد کارشناسان به مردم بویژه در مورد کودکان توصیه میکنند که اگر دچار سردردهای مکرر یا سایرعلائم ناخوشایند و آزار دهنده میشوند، مدت استفاده از این وسیله ارتباطاتی را محدود کنند.
بر اساس پژوهشی که از سوی متخصصان انجمن محیط زیستی ایرلند صورت گرفته، این فاکتور میتواند در بخش بزرگی از جمعیت مورد مطالعه باعث بروز ناتوانیهایی شود. گروه دیگری از کارشناسان در این حوزه خاطرنشان ساختند که این نتایج چندان شگفت انگیز نیست اما آنچه که دست یافتن به آمار دقیق را مشکل کرده است آن است که سنجش و ارزیابی هر نوع تاثیری روی کاربران تلفن همراه کار بسیار دشواری است.
متخصصان میگویند: مغز یک ابزار الکتریکی است و فرکانسهای رادیویی که از طریق تلفن تولید میشوند بسیار شبیه به فرکانسهای مغزی هستند پس عجیب نیست که تلفنها بتوانند با فرکانسهای مغزی تداخل کرده و منجر به بروز سردرد، حالت تهوع و سایر علائم شوند. این در حالی است که یک آژانس سلامت فرانسوی اخیرا توصیه کرده است؛ استفاده اطفال از تلفن همراه باید کاهش پیدا کند.
مقامات سازمان امنیت پرتویی و هستهای فنلاند ضمن این توصیه پیشنهاد کردهاند که والدین باید استفاده از پیامک را برای کودکان جایگزین مکالمه با تلفن همراه کنند.
این مقامات خاطرنشان میکنند: از آنجا که تحقیقات کافی در مورد تاثیرات احتمالی تشعشعات تلفن همراه بر کودکان تا این زمان صورت نگرفته لذا باید اقدامات پیشگیرانه در این زمینه انجام شود. اما درعین حال همین محدودیتها برای بزرگسالان نیز توصیه میشود.
از سوی دیگر، مسوولان مرکز بهداشت عمومی تورنتو در کانادا در گزارشی با تایید بر توصیههای پژوهشگران فنلاندی متذکر شدند که استفاده بلندمدت از تلفن همراه خطر بروز تومورهای سرطانی مغز را بویژه در کودکان افزایش می دهد. در این گزارش نیز توصیه شده استفاده تلفن همراه توسط کودکان، تا حد امکان محدود شود.
بر اساس گزارش پژوهشگران کانادایی که به تازگی منتشر شده، افرادی که مدت زیاد با تلفن همراه مکالمه میکنند بیش از پیش با خطر ابتلا به انواع خاصی از تومورهای مغزی مواجه هستند.
این محققان تاکید میکنند که فقط برای کارهای ضروری با تلفن مکالمه کنید و برای کودکان نیز در صورت ضرورت زمان مکالمه باید کمتر از ۱۰ دقیقه باشد. هشدارهای مربوط به استفاده از تلفن همراه برای کودکان تاکنون در کشورهای کانادا، بلژیک، انگلیس، فرانسه، آلمان و روسیه اعلام شده است. با وجود تمام این توصیهها در پژوهشی که اخیرا در آلمان صورت گرفته نشان داده شده است که تشعشعات تلفن همراه تاثیرات نامطلوب کوتاه مدت روی سلامت کودکان و نوجوانان ندارد.
مطالعه روی ۳ هزار نوجوان هشت تا ۱۷ ساله آلمانی حاکیست که هیچ ارتباط مستقیم بین تماس با این تشعشعات و بروز مشکلات سلامتی مانند سردرد و سرگیجه و حالت تهوع در این گروه سنی مشاهده نشده است. اما اداره فدرال حفاظت در برابر تشعشات رادیویی در بیانیهای منتشر کرده است که این نتایج احتمالا نمیتواند در مورد تاثیرات بلند مدت نیز صادق باشد. علت احتیاط بیشتر در مورد کودکان آن است که سیستمهای عصبی و ایمنی اطفال هنوز به طور کامل رشد نکرده است و از این لحاظ با افراد بزرگسال متفاوت هستند.
در تحقیقات اخیر همچنین تاکید شده است که بین استفاده از تلفن همراه و بروز سرطان چشم رابطهای وجود ندارد.
با وجودی که هنوز مدارک قطعی دال بر بیماری زا بودن استفاده این وسیله ارتباطی وجود ندارد، اما پژوهشگران توصیه میکنند محدودیت استفاده از آن بهتر از مکالمه زیاد است.
نه گفتن را برای توصیه مصرف مواد مخدر یاد بگیریم
پنج واکنش اساسی در برابر تنشهای محل کار
۱- شریک غم دیگران بودن بی آنکه گامهای اساسی درجهت تغییر وضعیت برداشته شود؛
۲- برای کاستن از سنگینی کار، طولانی تر و بیشتر کارکردن؛
۳- روی آوردن به تلاش جالب واکنشی به منظور اینکه بتوانیم سرزندگی را بازگردانده و کار بیشتری را در مدت کوتاهتری انجام دهیم.
۴- جسماً از شغل خویش کناره گرفتن یا آن را رها کردن و به دنبال کار دیگری گشتن یا زمان و توان صرف شده در مسیر کار را کاهش دادن؛
۵- تجزیه و تحلیل وضع، بازبینی راهبردها و به جست و جــوی راهکـارهـایـی برای دگرگون سازی موارد پرداختن.
در نگاه اول، به نظر می آید که واکنش شماره ۵ عملی ترین واکنش است به شرطی که تشخیص دهیم موقعیت شغلی ما تا چه حد از اختیار ما خارج است. موارد وابسته به کنشها و قواعد پدید آمده توسط دیگران چنان فزون است که حتی سازنده ترین کوششها نیز قادر به تضمین آن نیستند. آنچه که می توان تضمین کـرد احساس نیکوی «پذیرش مسئولیت» شغلی مان است. از آنجایی که شرایط فردی خیلی زیاد فرق می کند، از این رو «راه حل صحیح» برای هر کس متفاوت است.
به یاد بسپارید که امکان دارد راهکارهای مستقیمی برای مشکلات حاصل از تنش شغلی وجود نداشته باشد.
پیشنهادهایی جهت کاهش فشار روانی کاری
۱ - مسئولیت شغلتان را به عهده بگیرید:
تا جایی که مقدور است اولویتها را درنظر گرفته و مجدداً تعیین کنید. نخست مراقب کارهای مهم و دشوار باشید و وقت تان را تنظیم کنید. در این صورت کاراتر می شوید.
۲ - هر بار، به عملی دست زنید:
هر طرح بزرگ را به کار کوچکتر و اجراشدنی تقسیم کنید. فهرستی از تمام اموری که باید انجام یابند و زمان تقریبی پایان هریک تهیه کنید. به کارها اولویت ببخشید. ابتدا کاری را به اتمام رسانده و آنگاه به سراغ بعدی بروید. کارها را تا زمانی آسان بگیرید که حس کنید نیاز به اجرا و نظارت داشته باشند.
۳ - با همکاران روراست باشید:
این مسئله درمورد رئیس نیز صدق می کند. اگر دچار مخمصه شده اید، عیان سازید. چه بهتر که در این رهگذر، همدردانی هم داشته باشید. تنها شکوه نکنید. راه گشا باشید و پیشنهادهای عملی مطرح سازید.
۴ - بگذارید کارفرمایتان کمک کند:
بسیاری از شرکتها به کارکنان خود یاری می کنند تا به مدد برنامه مساعدت به کارمند، پیامدهای حاصل از تنشهای پیشه ای را از میان بردارند.
۵ - کمتر کار کنید:
«نه» گفتن را یاد بگیرید. دست از کارهایی بکشید که سرنوشت ساز نیستند.
۶ - نشانه های خطر تنش شغلی را بشناسید:
از علایم فشار شغلی با خبر باشید و به محض اینکه مهارنشدنی گشتند، واردعمل شوید؛
۷ - مراقب بهداشت جسمی خود باشید:
تندرستی جسمانی سبب می شود که تحمل فشارتان افزایش یابد. باید تغذیه و خوابتان متعادل باشد. به اندازه کافی ورزش کنید.
۸ - آرمیدن را بیاموزید:
دریچه اطمینان سالمی اعم از ورزش، سرگرمی، موسیقی، مطالعه یا فقط پیاده روی بیابید و از آن به عنوان پلی بین کار و زندگی داخلی خودتان استفاده کنید.
۹ - از زندگی خصوصی خویش غافل نباشید:
برنامه ای تنظیم کنید تا رعایت عدالت بین کار و زندگی شخصی را بر شما امکان پذیر سازد. از این کار، دمی غفلت نورزید.
۱۰ - به فکر تغییر یا ترک شغل خود باشید:
گرچه این آخرین راه چاره است، ولی با این همه شق دیگـری برایتان پیش می آید. چنانچه وضع مالی تان پرداختن به اینگونه تصمیمات را ناممکن می سازد، در این صورت حواس خود را جمع زندگی داخلی تان کنید. اگر زندگی خصوصی تان پرثمرتر، مهیج تر و مفرح تر باشد، احتمال دارد پاره ای از درد و رنج وضع ناشاد کاری را برطرف سازد.
مصرف میوه و سبزیجات می تواند از شکستگی استخوان لگن در مردان مسن جلوگیری کند
ویتامین «سی» مردان مسن را در برابر کاهش توده استخوانی محافظت می کند .
مصرف میوه و سبزیجات می تواند به محافظت مردان مسن در برابر کاهش توده استخوانی که عامل اصلی شکستگی استخوان لگن است، کمک کند.
تحقیقات جدید نشان می دهد: تراکم مواد معدنی استخوان ها، وضعیت کلی و خطر شکستگی آن ها علاوه بر کلسیم به مواد غذایی متعددی بستگی دارد.
این محققان معتقدند: ویتامین C بدن را در برابر التهابات محافظت می کند، التهاب مزمن می تواند به جذب استخوان ها و کاهش جرم آن ها منجر شود.
مطالعات قبلی در این زمینه تاثیر مصرف میوه و سبزیجات را اثبات کرده بودند اما نتایج این تحقیقات که در شماره نشریه تغذیه چاپ شده، برای اولین بار نقش ویتامین C را به طور خاص و مجزا مطرح میکند.
گفتنی است نتایج این تحقیقات تاثیر مشابهی را در زنان سالمند تایید نمیکند، این در حالیست که زنان زودتر و بیشتر از مردان دچار کاهش توده استخوانی و پوکی استخوان می شوند.
همچنین محققان اعلام کردند: بر خلاف انتظار، ویتامین C در مردان سیگاری کارایی کمتری دارد.
تفکر مثبت به زندگی احتمال آلزایمر را کاهش میدهد
تحقیقات نشان میدهد افراد آرام و اجتماعی کمتر به آلزایمر مبتلا می شوند.
محققان موسسه کارولینسکا در استکهلم بر این باورند افراد مسنی که فعال هستند و فعالیتهای اجتماعی و اضطراب کمتری دارند، زوال عقل در کمتر است.
آنها معتقدند بین ویژگی های شخصیتی، سبک زندگی و آلزایمر ارتباط وجود دارد .
طی این تحقیق مشخص شد افرادی که شخصیت آرامی دارند و کمتر دچار اضطراب می شوند 50 درصد خطر ابتلا به آلزایمر در آنها کاهش پیدا می کند.
پزشکان معتقدند بیماری آلزایمر در ابتدا بدون علامت است و پس از گذشت مدت زمانی علایم آن بروز پیدا می کند و افرادی که فاکتورهای خطر در آنها وجود دارد ، باید تحت نظر پزشک باشند تا اقدامات پیشگیرانه در مورد آنها صورت بگیرد.
این بیماری در جهان رو به گسترش است و به افراد توصیه می شود سبک زندگی خود را تغییر دهند و زندگی فعالی داشته باشید، اوقات فراغت خود را با فعالیت های گوناگون پر کنید، فعالیت های جسمی و اجتماعی داشته باشید تا بتوانید از این بیماری پیشگیری کنید.
آب سیب برای مبارزه با آلزایمر مفید است
پژوهشگران اعلام کردند: نوشیدن آب سیب احتمال ابتلا به بیماری آلزایمر را با تاخیر میاندازد.
پژوهشگران در آمریکا دریافتهاند؛ موشهای آزمایشگاهی که آب سیب میخورند در آزمایشات ذهنی و مفهومی بهتر عمل میکنند و از افت بازده و کارآیی ذهنی در این موشها حتی با بالا رفتن سن در صورتی که از آب سیب در رژیم غذایی روزانه آنها استفاده شود، جلوگیری میشود.
این پژوهش به سرپرستی توماس بی شی محقق دانشگاه ماساچوست در آمریکا صورت گرفته است. نتایج تعدادی از مطالعات آزمایشگاهی نشان داد: عملکرد موشها زمانی که آب سیب مصرف میکنند بسیار بهتر از حد طبیعی است.
نتایج این پژوهش در مجله بیماری آلزایمر منتشر شده است. در این تحقیق به موشها دو لیوان آب سیب هر روز به مدت یک ماه خورانده شد. پس از انجام آزمایشات لازم معلوم شد: در موشهایی که آب سیب خورده بودند مقدار تولید یک ذره پروتئینی کوچک کاهش پیدا کرد. این ذره پروتئینی بتا – آمیلوئید نام دارد و گفته میشود که در شکل گیری پلاکهای بیماری زا نقش دارد.
به گفته پژوهشگران؛ این پلاکها اغلب در مغز افرادی که مبتلا به آلزایمر هستند یافت میشود. بنابراین کاهش میزان این پروتئین به معنی کاهش خطر بروز آلزایمر و یا حداقل به تاخیر انداختن زمان بروز بیماری است.
قهوه؛ نه بیشتر از 7 فنجان در روز
پژوهشگران انگلیسی هشدار میدهند که زیادهروی در مصرف نوشیدنیهای حاوی کافیین، احتمال پریشانی خاطر را افزایش میدهد.نوشیدن بیش از هفت فنجان قهوه در طول روز خطرناک است.
دستها شروع به لرزش میکنند و ضربان قلب تند میشود. اگر به نوشیدن قهوه عادت ندارید چنین حسی را زمانی تجربه میکنید که تازه به جمع طرفدران "قهوه" پیوسته باشید. اگر هم به "قهوهنوشی" عادت دارید که با افزایش ضربان قلب و لرزش دستها آشنایید. عوارضی که پس از نوشیدن یک لیوان قهوه بیش از حد معمول، ظاهر میشوند.
"قهوه کافییندار" با تحریک سیستم عصبی، منجر به افزایش ضربان قلب، بالا رفتن فشار خون و فعالیت بیشتر رودهها میشود. کسانی که قهوه مینوشند، معتقدند که "قهوه کافییندار" دقت و تمرکز حواس را افزایش میدهد.
به گزارش دویچهوله، پژوهشگران روانشناسی دانشگاه "دورهام" انگلستان میگویند، افزایش تمرکز حواس پس از نوشیدن قهوه، بدون عوارض جانبی نیست. مصرف بیش از حد قهوه، خطر پریشانی خاطر را افزایش میدهد و ممکن است باعث توهم شود.
کسانی که روزانه بیش از حد معمول قهوه مینوشند، مثلأ حدود ۷ فنجان در طول روز، در مقایسه با افردای که یک لیوان قهوه در طول روز مینوشند، تا ۳ برابر بیشتر در معرض خطرند.
پل :
سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند.
یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید. نجـار گفت:« من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکرکردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟»
برادر بزرگ تر جواب داد: « بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است. او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتماً این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده.»
سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت:« در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم.»
نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار. برادر بزرگ تر به نجار گفت:« من برای خرید به شهر می روم، اگر وسیله ای نیاز داری برایت بخرم.»
نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود، جواب داد:« نه، چیزی لازم ندارم.»
هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کارنبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود.
کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت:« مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟»
در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکرکرد که برادرش دستور ساختن آن را داده، از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست.
وقتی برادر بزرگ تر برگشت، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است.
کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد.
نجار گفت:« دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم.»