آیا هرکس که بیماری سرطان دارد با این بیماری فوت میکند؟
مطلقاً نه، اگر چنانچه بیماری بموقع شناخته گردد، بسیاری از سرطانها را میتوان با جراحی و رادیوتراپی و یا با داروهای شیمیایی یا مخلوطی از آنها درمان کرده و مریض را از مرگ حتمی نجات داد.
مطلبی که مهم است تشخیص زودرس سرطانها میباشد. زیرا پس از آنکه یک سلول دچار تغییرات ذکر شده گردید و بدل به سلول سرطانی شد، از آن به بعد سلولهای مشابه خود را ایجاد میکند. یعنی ابتدا به دو سلول، بعد به ۴ سلول و همین طور الی آخر تقسیم میگردند.
اگر در مراحل اولیه این سلولها کشف گردند و قبل از آنکه به سایر نقاط بدن انتقال یابند (در حالت موضعی) درمان شوند بهترین شانس برای نجات بیمار بدست آمده است. از این رو علائم اولیه برخی از سرطانهای زنان و مردانه و طرق بررسی و پیگیری آنها را ذکر میکنیم.
آیا هرکس که بیماری سرطان دارد با این بیماری فوت میکند؟
مطلقاً نه، اگر چنانچه بیماری بموقع شناخته گردد، بسیاری از سرطانها را میتوان با جراحی و رادیوتراپی و یا با داروهای شیمیایی یا مخلوطی از آنها درمان کرده و مریض را از مرگ حتمی نجات داد.
مطلبی که مهم است تشخیص زودرس سرطانها میباشد. زیرا پس از آنکه یک سلول دچار تغییرات ذکر شده گردید و بدل به سلول سرطانی شد، از آن به بعد سلولهای مشابه خود را ایجاد میکند. یعنی ابتدا به دو سلول، بعد به ۴ سلول و همین طور الی آخر تقسیم میگردند.
اگر در مراحل اولیه این سلولها کشف گردند و قبل از آنکه به سایر نقاط بدن انتقال یابند (در حالت موضعی) درمان شوند بهترین شانس برای نجات بیمار بدست آمده است. از این رو علائم اولیه برخی از سرطانهای زنان و مردانه و طرق بررسی و پیگیری آنها را ذکر میکنیم.
ترکیب رنگ های مختلف رز
**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**
در یک دسته گل
ترکیب رز زرد و قرمز در یک دسته گل به معنی «تبریک» در هر مناسبتی می باشد.
ترکیب رز زرد و نارنجی در یک دسته گل به معنی علاقه زیاد به طرف مقابل است.
ترکیب رز قرمز و سفید به معنی یگانگی و اتحاد با طرف مقابل می باشد.
سرطان پروستات:
شایعترین سرطان در آقایان سرطان پروستات میباشد. البته سابق بر این سرطان ریه و روده بزرگ از شیوع بیشتری برخوردار بودند. ولی امروزه سرطان پروستات شایعتر است. اگرچه در موارد زیادی این سرطان باعث بروز علائم بالینی در فرد مبتلا میگردد ولی در بعضی از موارد ممکن است ایجاد نگردد.
سرطان پروستات به ندرت در سنین کمتر از ۴۰ سالگی بروز میکند. هرچه از ۴۰ به طرف ۷۰ سال برویم شیوع این سرطان بیشتر شده در ۷۰ تا ۸۰ سالگی به حداکثر شیوع خود میرسد.
شیوع این سرطان زیاد است. ۳۰% از افراد ۵۰ ساله دچار این سرطان هستند و در سن ۷۵ سالگی ۷۵% مردان مبتلا میباشند.
(این دو آمار به دنبال کالبد شکافی به دست آمده است)
علت ایجاد سرطان پروستات:
عوامل مؤثر در ایجاد سرطان پروستات ۴ دستهاند:
۱- وراثت: این سرطان در خویشاوندان فرد مبتلا با احتمال بیشتری بروز میکند.
۲- تغذیه و عوامل محیطی: هنوز اثبات نشده است.
۳- عوامل هورمونی: هورمون جنسی مردانه باعث تسهیل بروز سرطان پروستات میگردد. هرچه غده پروستات بیشتر توسط هورمون جنسی تحریک شود احتمال بروز سرطان پروستات بیشتر میگردد.
۴- عوامل عفونی: اثر این عوامل اثبات نشده است.
عوامل بالینی:
ممکن است بدون علامت باشد و در جریان معاینه معمولی بیمار یا به دلیل بیماری دیگر تشخیص داده نشود. این مسئله اهمیت معاینه پروستات در جریان معاینه عادی بیماران را مشخص میکند.
علائم معمول سرطان پروستات شامل علائم انسداد ادراری ناشی از فشار بر روی گردن مثانه، احتباس حاد ادرار (عدم توانایی دفع ادرار)، وجود خون در ادرار و عدم توانایی در نگاه داشتن ادرار میباشد.
پس از انتشار سرطان به استخوانها و ستون مهرهها علائمی به صورت درد استخوانها، علائم عصبی ناشی از فشار بر روی طناب نخاعی و شکستگی مهرهها بروز میکند.
تشخیص با معاینه پروستات توسط پزشک صورت میگیرد. با توجه به مطالبی که به آنها اشاره شد احتمال این که افراد بدون آنکه علا.تی داشته باشند مبتلا به سرطان پروستات باشند وجود دارد
بنابراین عاقلانه است که برنامهای تنظیم شود تا به طور مرتب و منظم و در فواصل زمانی مشخصی، آقایان از نظر سرطان پروستات مورد بررسی قرار گیرند که از سه روش: آزمایش P.S.A و معاینه پروستات و سونوگرافی از غده پروستات میـوان استفاده کرد.
لازم است بعد از ۳۵ سالگی اقدامات تشخیصی برای مردان شروع شود پس از تشخیص درمان جراحی، رادیوتراپی، هورمونی ممکن است صورت بگیرد
معنای" عشق " از نظر قرآن و روایات چیست و رابطه آن با "عقل " چگونه است ؟
"عشق" به معنای محبت شدید و علاقه خاص است. در قرآن کلمه عشق به صراحت نیامده، امّا از مفاهیم دیگری که معنای عشق را می رساند، نام برده شده است: "بعضی از مردم معبود هایی غیر از خداوند، برای خود انتخاب می کنند و آن ها را چون خدا دوست می دارند، امّا آن ها که ایمان دارند، عشقشان به خدا (از مشرکان نسبت به معبوهاشان) شدید تر است".[بقره (2) آیه 165]
در این آیه شریفه، شد حبّ و علاقمندی به عشق تفسیر شده است.
در روایات و احادیث، از "عشق" نام برده شده است.
پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: "با فضیلت ترین مردم کسی است که عاشق عبادت است و با عشق عبادت کند".[بحارالانوار، ج 67، ص 253، حدیث 10]
علاّمه مجلسی بعد از ذکر حدیث می فرماید: عشق به معنای زیاده روی در دوست داشتن و محبت است. گاهی خیال می شود عشق، مخصوص علاقه داشتن به امور باطل است، به همین جهت در علاقه به خدا به کار نمی رود، اما این حدیث بر خلاف پندار مزبور است؟ آن چه در مورد مذمت و سرزنش است، عشق جسمانی، حیوانی و شهوانی است و آن چه مورد مدح و ستایش قرار گرفته، عشق روحانی و انسانی می باشد. عشق نوع اوّل به مجرّد وصال و رسیدن به آن، فانی شده و از بین می رود و عشق از نوع دوم تا ابد باقی و پایدار است.[بحارالانوار، ج 67، ص 254]
درباره رابطه عقل و عشق نیز باید گفت که وادی عقل با فضای عشق متفاوت است؛ در این باره سه نکته قابل ذکر است:
1. عقل فقط راهنما است؛ مولا علی(ع) میفرمایند: «عقل هدایت بخش و نجات دهنده است...»، (میزان الحکمه، ج 6، ص 397، ر 13022، مکتب الاعلام الاسلامی، چ اوّل، سال 1362). و نیزمیفرمایند: العقل یصلح الرویة ؛ عقل رویه و منش را اصلاح میکند (همان، ص 396، ر 13019).
2. عقل عشق آفرین است؛ امام علی(ع) میفرمایند: العقل رقی الی اعلی علیین ؛ عقل باعث ترقی انسان به اعلی علیین میباشد (همان، ر13016). وقتی انسان عقل خود را به کار گیرد، راه را از چاه میشناسد؛ سلوک سعادت را از سقوط شقاوت باز مییابد؛ خانه جانان را از کاشانه شیطان جدا میسازد و حتی عشق حقیقی را از عشق مجازی متمایز میکند. انسان در پرتو عقل، راه اعلی علیین را میجوید و لذّت تشخیص و ترسیم چنین راهی، کام تشنه را برای وصول به گوارایی آب تحریک میکند و با تکرار تصور ضرورت پیمودن راه عشق، دل را با خود همراه میسازد. از این رو میگوییم: عقل عشق آفرین است.
3. مرکب وصول و معرفت قلبی عشق است نه عقل؛ عقل چون پلیس، فقط راهنمای خوبی است و گرنه هرگز پای پیمودن راه وصال را ندارد. وقتی با جرقههای راه بخش عقل، عشق در دل زبانه کشید؛ دل عاشق گامهای نخستین راه معرفت را بر میدارد و کم کم به حالاتی بلند میرسد که از عقل نشانی نمیماند.
جناب عشق را در گه بسی بالاتر از عقل است کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد ( حافظ)
در آن حالات بلند، عقل محو میشود؛ گرچه آن حالات بعد از سالها ریاضت، لحظاتی بیش نیست. پس عقل در دو مرحله اوّل، نه تنها زایل کننده عشق نیست؛ بلکه میتواند راه عشق حقیقی را بنمایاند و در مرحله سوم هم در بعضی از حالات بلند عرفانی و عشق حقیقی،اصلاً جایی برای عقل و توجّه به آن نمیماند. به لحاظ این مرتبه بالا، میتوان گفت: عقل خود حجاب عشق است.
به عبارت دیگر عقل و عشق را اگر به خوبی بشناسیم با هم تقابل ندارند . عقل انسان را تا مرحله ای راهنمایی می کند و برای سیربالاتر باید از نردبان عشق بهره گرفت . در عین حال عقل می تواند مراقبت کند که انسان در مسیر عشق به بیراهه نیفتد.
پس می تواند در کمال انسان با هم مشارکت داشته باشند ، بی آنکه یکی را بگیریم و دیگری را طرد کنیم.
چگونه افسرده می شویم؟
استرس پاسخ بدن برای دفاع از خود است. این طبیعت بدن در فوریت ها مانند کنار رفتن از سر راه ماشینی که بسرعت نزدیک می شود، خوب است اما اگر به مدت طولانی ادامه پیدا کند اثرات سوئی بر بدن اعمال می کند بطوری که ممکن است بدن به هر محرک و تغییر عادی در زندگی روزانه عکس العمل نشان دهد.
در این شرایط ممکن است حتی زمانی که ماشینی به شما نزدیک می شود و علیرغم اینکه می خواهید از سر راه آن کنار بروید قادر به این کار نباشید.علت این است که بدن شما پیوسته در حال واکنش است و جایی برای نگهداشتن این همه انرژی اضافی ندارد و لذا دچار اضطراب، نگرانی و عصبی می شوید.چه عواملی باعث استرس می شوند؟هر نوع تغییر اعم از خوب و بد می تواند باعث ایجاد تنش در شما شود.
عوامل استرس زا برای افراد مختلف فرق می کند.برای مثال بازنشستگی ممکن است برای شخصی استرس زا باشد در حالیکه دیگری را دچار استرس نکند.
بطور کلی هر رویدادی که نوعی تغییر وضعیت باشد و تاثیر جدیدی بر زندگی داشته باشد ممکن است استرس زا باشد.این تغییرات شامل تغییر یا از دست دادن شغل، بیماری، از دست عزیزان، ازدواج یا طلاق، پیشرفت شغلی، صدمه دیدن، مشکلات مالی، جابجایی، بچه دار شدن و بسیاری علل دیگر می باشد.استرس چه تاثیری بر سلامت می گذارد؟
مسلما استرس می تواند به سلامت انسان آسیب برساند و در صورت عدم آشنایی با روش های مقابله با آن یا یک مشکل یا بیماری موجود را بدتر کند.
علائمی که به هنگام استرس بروز می کند عبارتند از :اضطراب، کمر درد، یبوست یا اسهال، خستگی یا رخوت، سردرد، فشار خون بالا، بی خوابی، مشکل در روابط با دیگران، تنگی نفس، گرفتگی گردن، ناراحتی معده، از دست دادن یا افزایش وزن، احساس غم واندوه یا گریه زیاد، از دست دادن علاقمندی به امور، احساس گناه، ناامیدی یا پوچی فکر در باره مرگ یا خودکشی، خواب زیاد یا عدم توانائی برای به خواب رفتن و یا در خواب ماندن، مشکل در عطف توجه به امور و تصمیم گیری، و دچار شدن به دردهائی که با درمان بهبود نمی یابند.
چگونه با استرس مقابله کنیم؟
افسردگی را می توان با مشاوره، دارو و یا به کمک هردو روش درمان کرد. مراقبت مناسب، ورزش منظم و خوردن غذاهای سالم نیز حائز اهمیت است.در صورت شدید نبودن افسردگی ممکن است مشاوره به تنهائی موثر واقع شود.- خود را از دیگران جدا نکنید با افراد مورد علاقه و دوستان، راهنمای مذهبی، و پزشک خاوادگی تان در ارتباط باشید.
- در این دوران از اخذ تصمیمات مهم زندگی (مثلا در باره جدائی یا طلاق) خودداری کنید.
شاید نتوانید درست فکر کنید بنابراین تصمیمات درستی نخواهید گرفت.
- بخاطر افسردگی، خودتان را سرزنش نکنید.شما مسبب آن نیستید.
- از اینکه هم اکنون احساس خوبی ندارید ناامید نشوید. صبور باشید.
- تسلیم نشوید.
- هر روز ورزش کنید تا انرژی بیشتری کسب نموده و احساس بهتری داشته باشید.
- رژیم غذائی متعادل و سالم داشته باشید و سعی کنید به اندازه کافی بخوابید.
- طبق دستور پزشک برای مشاوره مراجعه کنید و یا داروهای توصیه شده را مصرف نمائید.
در صورت عدم مصرف صحیح و به موقع، داروها تاثیری نخواهند داشت.- اهداف کوچکی را برای خود تعیین کنید چراکه ممکن است انرژی کمتری داشته باشید.
- خود راتشویق کنید.- هر چه می توانید در مورد افسردگی و درمان آن کسب اطلاع کنید.
- در صورت خطور افکار خودکشی به مغزتان فورا پزشک معالج و یا مرکز بهداشت محلی را مطلع سازید.
افسردگی چگونه درمان می شود؟
داروهای ضد افسردگی نیز مانند اکثر داروها می توانند اثرات جانبی داشته باشند اما همه افرادی که این داروها را مصرف می کنند به اثرات جانبی دچار نمی شوند.اثرات جانبی به نوع داروی انتخابی توسط پزشک بستگی دارد.
برخی از این داروها باعث خشکی دهان، یبوست، دید تار، احساس خلاء، مشکلات مثانه، خستگی، خواب آلودگی، سرگیجه، لرزش دست، تپش قلب یا افزایش وزن می شوند.
اگر یکی از اثرات جانبی دارو موجب آزار بیمار شود لازم است با پزشک در این مورد صحبت کند.با تاثیر دارو فرد بهتر به خواب می رود.اشتها و انرژی بیشتری خواهد داشت.در باره آینده نیز احساس بهتری می کند.
کمتر غمگین می شود و تصمیم گیری برایش آسانتر می شود.در عرض یک هفته پس از شروع مصرف دارو متوجه روند بهبود خواهد شد اما احتمالا تا حدود ۸-۶ هفته همه اثرات را نمی بیند.
این امر بستگی به میزان افسردگی فرد دارد. اگر اولین بار باشد که دچار افسردگی می شود احتمالا پزشک به مدت شش ماه دارو ثجویز می کند.اگر بریا بار دوم دچار این حالت شده حدودا یک سال دارو توصیه می شود اما در صورتی که سومین یا چهارمین تجربه افسردگی باشد شاید برای چند سال باید دارو مصرف شود تا افسردگی مجددا بازنگردد.
برای کاهش استرس چه کنیم؟اولین اقدام تشخیص به موقع علائم است. اولین نشانه های هشدار دهنده استرس شامل احساس فشار در شانه و گردن، یا گره کردن مشت است.
اقدام بعدی انتخاب روش مقابله با آن است. یک راه، اجتناب از آن عاملی است که بنظر می رسد عامل استرس باشد. اما اغلب چنین چیزی ممکن نیست.راه دوم تغییر نحوه واکنش به استرس است که معمولا بهترین راه محسوب می شود.
به هر حال راهکارهایی برای مقابله با استرس وجود دارند که به برخی از آنها اشاره می شود:
- نگران آنچه در کنترل شما نیست، نباشید.
- برای موقعیت هایی که می دانید استرس زا هستند مانند یک مصاحبه شغلی، خود را آماده کنید.
- هر گونه تغییری را تنها یک تغییر در نظر بگیرید و آن راتهدیدی بر زندگی بشمار نیا ورید.
- بکوشید کشمکش هایی که بین شما و دیگران وجود دارد را بر طرف کنید.
- در صورت مشاهده علائم از خانواده، دوستان نزدیک و یا پزشک کمک بخواهید.
- برنامه ورزشی منظمی را دنبال کنید.- رژِیم غذایی سالم و خواب کافی داشته باشید.
- با روابط اجتماعی بیشتر، سرگرمی و ورزش گروهی خود را از شرایط استرس زا دور کنید
سوال هایی که از بچه 5 تا 10 ساله پرسیدن در مورد عشق
بهترین سن برای ازدواج چند سالگی است؟
«۸۴سالگی! چون در آن سن مجبور نیستید کار کنید و میتوانید هی دراز بکشید و فقط همدیگر را دوست داشته باشید.» جودی، 8 ساله
«مهدکودکم که تمام بشود، میروم و برای خودم دنبال زن میگردم!» تام، 5 ساله
در اولین قرار ملاقات، زن و مردها به هم چه میگویند؟
«در اولین قرار ملاقات فقط به هم دروغ میگویند و این معمولا باعث میشود که از هم خوششان بیاید و یک قرار دوم بگذارند.» مایک، 10 ساله
مساله حیاتی: بهتر است آدم ازدواج کند یا مجرد بماند؟
«دخترها بهتر است مجرد بمانند، اما پسرها باید ازدواج کنند چون یک نفر را لازم دارند که دنبالشان راه بیفتد و تمیز کند!» لینت، 9 ساله
«بابا این چیزها سردرد میآورد. من فقط یک بچهام. من همچین بدبختیهایی نمیخواهم.» کنی، 7 ساله
چرا دو نفر عاشق هم میشوند؟
«هیچ کس نمیداند چه اتفاقی میافتد، ولی من شنیدهام که یک ربطهایی به بویی که آدم میدهد دارد، برای همین است که مردم این قدر عطر و ادکلن میخرند.» جین، 9 ساله
«میگویند یکی به قلب آدم تیر میزند و این حرفها، ولی مثل اینکه بقیهاش این قدر درد ندارد.» هارلن، 8 ساله
عاشق شدن چطوری است؟
«مثل یک بهمن که برای زنده ماندن باید زود از زیر آن فرار کنی.» راجر، 9 ساله
«اگر عاشق شدن مثل یادگرفتن حروف الفبا سخت است، من یکی که نمیخواهم. خیلی طول میکشد.» لئو، 7 ساله
نقش خوشتیپی در عشق
«اگر میخواهید کسی که در حال حاضر جزئی از خانوادهتان نیست، دوستتان داشته باشد، خیلی مهم نیست که خوشگل باشید.» ژوانه، 8 ساله
«فقط قیافه مهم نیست. من را نگاه کنید. خیلی خوشتیپم. اما هنوز کسی پیدا نکردهام که با من ازدواج کند.» گری، 7 ساله
«زیبایی یک چیز ظاهری است، نمیتواند خیلی ماندگار باشد.» کریستینه، 9 ساله
چرا عشاق دست هم را میگیرند؟
«میخواهند مطمئن شوند که حلقههایشان نمیافتد، چون خیلی بالایش پول دادهاند.» دیو، 8 ساله
عقاید محرمانه درباره عشق
«من عشق را دوست دارم، فقط به شرطی که وقتی تلویزیون کارتون میدهد، اتفاق نیفتد.» آنیتا، 6ساله
«عشق آدم را پیدا میکند، حتی اگر خودت را از آن پنهان کنی. من از 5 سالگی تلاش میکنم که خودم را از آن پنهان کنم ولی دخترها مدام پیدایم میکنند.» بابی، 8ساله
«خیلی دنبال عشق نیستم. فکر میکنم کلاس چهارم بودن به اندازه کافی سخت هست.» رژینا، 10 ساله
ویژگیهای شخصی برای اینکه عاشق خوبی باشید
«یکی از شما باید بلد باشد که خوب چک بنویسد، چون حتی اگر صد هزار کیلو هم عشق داشته باشید، باز هم یک قبضهایی هست که باید پرداخت کنید.» آوا، 8 ساله
راههایی که میشود کسی را عاشق خودتان کنید
«به آنها بگویید که فروشگاههای زنجیرهای شکلات دارید.» دل، 6 ساله
«یک سری کارها را نکنید مثلا اینکه کتانی سبز بدبو داشته باشید... ممکن است با این کارتان توجه کسی را جلب کنید اما توجه، عشق نیست. » آلونزو، 9 ساله
«یکی از راههایش این است که دختر مورد نظر را برای غذاخوردن بیرون دعوت کنید. حتما یک چیزی بخرید که دوست دارد؛ مخصوصا سیبزمینی سرخ کرده.» بارت، 9ساله
چطوری میشود فهمید دو تا آدمی که توی رستوران غذا میخورند عاشق هم هستند؟
«فقط نگاه کنید و ببینید که مرد صورت حساب را برمیدارد یا نه. این راهی است که میشود فهمید عاشق شده یا نه.» جان، 9 ساله
«عاشقها فقط به هم خیره میشوند و غذایشان سرد میشود. بقیه بیشتر به غذا توجه میکنند.» براد، 8 ساله
«اگر یکی از آن دسرهایی سفارش بدهند که با آتش درست میکنند، عاشقند. چون یعنی قلب خودشان هم آن جوری است... توی آتش» کریستینه، 9 ساله
وقتی مردم میگویند: دوستت دارم، به چه فکر میکنند؟
«به خودشان میگویند: بله واقعا دوستش دارم. ولی کاش میشد حداقل روزی یک بار دوش بگیرد.» میشله، 9ساله
چطور میشود عاشق ماند؟
«اسم زنتان را فراموش نکنید... این کار کل عشق را نابود میکند.» راجر، 8 ساله
«همسرتان را زیاد ببوسید. این کار باعث میشود او یادش برود که شما هیچ وقت آشغال را بیرون نمیگذارید.» رندی، 8ساله
آهنگ جدید و فوق العاده بمب و استثنایی از امیر تتلو و اردلان طعمه بنام جیگیلی با سبکی تفاوت پیشنهاد میکنم از ندید به جرات میتونم بگم بهترین کار 6.8 که تا حالا بیرون اومده مثل همیشه تنظیم کار با نادر بوده
آهنگ جدید و بسیار زیبای حمید عسکری با نام واسه اینه
با مصطفی زمانی بازیگرنقش جوانی حضرت یوسف:
مصطفی زمانی متولد سال 1361 و دانشجوی رشته مدیریت است و برای ایفای این نقش آموزشهای مختلفی را دیده و با حضور در کلاسهای ورزشی و بدنسازی فیزیک خود را به این نقش نزدیک کرده است.
دنبال یک زندگی راحت هستم:
تا می گویی یوسف، همه چهره ای را مجسم می کنند که با دیدنش اگرچاقو به دست داشته باشی حتماً دستت را خواهی برید. ازاین قصه که بگذریم، با خودم فکرمی کردم پیدا کردن یوسف ازمیان خیل چشم رنگی هایی که عرصه سینما را به دست گرفته اند خیلی هم نباید سخت باشد.
یوسفی که ازمیان 3 هزارنفربرای مصاحبه می آید نیزیکی ازهمان چشم رنگی هاست که با مو و ریش بلندش بیشترمرا به یاد مسیح می اندازد. او خیلی اتفاقی گذارش به شهرپر وسوسه و خیال انگیزسینما افتاده و هنوز روزهای دوست داشتنی و دشوارشهرت برای او از راه نرسیده است. به همین خاطرمی شود هر جایی نشست و با او از یوسفی حرف زد که به قول خودش هیچ شباهتی به آن که حالا می بینیم ندارد.
گویا مو و چشم های رنگی اش را تیره کرده اند، می گوید: زیبایی را گرفته اند تا معصومیت ببخشند.
دلش نمی خواهد او را از گروه همان چشم رنگی هایی ببینیم که راه دشوارسینما را به خاطرزیبایی چهره شان یک شبه پیموده اند. می گوید به ضابطه معتقد است و بیش از آن به سرنوشت.
ما هم نمی خواهیم مثل برخی منتقدان که او را نا بازیگرشهرستانی معرفی کرده و[به قول خود زمانی] با سلیقه ای عمل کردن کینه خود را دردل او نشانده اند، بازیگری اش را به بوته ی نقد بکشانیم. می نشینیم به انتظار و نقدها را می گذاریم برای بعد. بازیگری بی شک مهارتی نیست که بشود داشتن یا نداشتن را درچهره ی او جستجو کرد.
یوسفی که حالا می بینیم جوان 23 ساله ای است اهل فریدون کنار. اوشبیه همه جوان های دور و برم لباس پوشیده و یک غرورپنهانی را درتکان دادن های دست و حتی نگاه کردنش به آدم های میزکناری می بینم. تعجب نمی کنم وقتی می گوید دو تا دوست بیشترندارد وهمکلاسی هایش می گویند: فلانی به زمین هم فخر می فروشد.با مصطفی زمانی دریک شب زمستانی گفتگومی کنم. تا به خانه برسم به یوسفی فکرمی کنم که تصویری کردن حقیقت زیبایی اش بی شک کار دشواری است ( که شاید ازعهده ی هیچکدام ازاین خیل چشم رنگی ها برنیاید).
ازبین چند کاندیدا انتخاب شدید!
اطلاع داشتم برای نقش یوسف تست می گیرند. حتی یک بار ازجلوی دفتراین پروژه رد شدم، اما نرفتم تست بدهم. هفته بعد یکی ازدوستانم عکس مرا به آقای سلحشورنشان داده بود و با پیشنهاد او 7 اردیبهشت 83 اولین تست را دادم و3 روزبعد دو تا ازسکانس های سریال را ازمن تست گرفتند که بعدها فهمیدم سخت ترین سکانس ها بوده است. پس ازیک ماه، تست گریم دادم بعد با من قرارداد بستند با این شرط که اگرکاندیدای بهتری پیدا شد، با نظرکارگردان من کناربروم. تا آنجا که اطلاع دارم ازحدود 3 هزارنفرتست گرفتند و زمانی من را انتخاب کردند، گفتند تنها کاندیدایی هستی که روی آن اتفاق نظردارند. ازتاریخ عقد قرارداد یعنی تیرماه 83 تا شروع فیلمبرداری دراوایل بهمن همان سال، شرایط بسیارسختی داشتم. برخی عوامل اصلی کارسعی درانتخاب یکی ازبازیگران حرفه ای داشتند. حتی مدتی دنبال یک بازیگرخارجی گشتند. ولی همه ما می دانیم که تجربه ساخت فیلم مصائب مسیح توسط مل گیبسون ثابت کرد ایفاگرنقش پیامبرباید یک بازیگرناشناخته باشد. آدمی که روی او ذهنیت خاصی وجود ندارد. به هرحال ازآنجا که بازیگری برای من آنقدراهمیت نداشت که به خاطرآن ازهمه چیزبگذرم، باهمه اینها کنارآمدم. من به مفهوم واقعی عاشق بازیگری وشهرت نبودم، به هرحال یا بازی می کردم یا نمی کردم.
با جلساتی که گذاشتند وحمایت های آقای سلحشور رفتم جلوی دوربین پس ازیک هفته هم بازیگرثابت این نقش شدم. الان هم حدود یک سال است کارمی کنم.
از نظرخودتان هم بهترین گزینه بودید!
من حس می کنم این نقش نیازبه کسی دارد که بدون توجه به دوربین وعوامل پشت صحنه حرف بزند که این کارسختی است. آنهایی که حرفه ای هستند نا خودآگاه مجبورند به این چیزها توجه کنند. صحنه هایی بود که احساس می کردم فقط باید با دلم حرف بزنم . خیلی جاها من اصلاً به کاراکترفکرنمی کردم. او را بازی نمی کردم، خودم بودم. حس می کنم برای این کارنیازبه آن داریم که درونمان را قوی کرده باشیم ومن این کاررا پیشترانجام داده بودم. شاید به خاطرنوع زندگی ای که خداوند برایم رقم زده است. البته به نظرمن یک بازیگرحرفه ای نمی تواند این نقش رابرای مردم ارائه کند. من برای مردم بازی می کنم. اصولاً نقش پیامبر را باید برای مردم بازی کرد.
فکرمی کنید چهره تان چه ویژگی خاصی برای ایفای این نقش داشته است؟قضیه یوسف یک قضیه باطنی است. زیبایی ظاهری با توجه به زاویه دید مردم تغییرپیدا می کند. پس مطلق بودن را باید دراین زمینه کنارگذاشت. و دیگراین که بعضی چهره ها هستند که بدون داشتن زیبایی ظاهری صمیمیت دارند. آدمها با آنها احساس نزدیکی می کند واین به انسانیت آدم ها برمی گردد. فکرمی کنم کارگردان بیشتردنبال همین بوده است که ازاین نظرتا حدودی به خودم مطمئن هستم، به اضافه ی یک زیبایی ظاهری که البته درگریم بسیاری ازجذابیت های چهره پوشانده شده است. درواقع زیبایی دراینجا براساس فضای پیرامون تعیین می شود. براساس گریم فراعنه مصر وآدم های دور و براست که زیبایی یوسف برجسته ی شود. ازطرفی باید این چهره برای مردم باورپذیرمی شد .اما خب کاندیداهای دیگری هم بودند که چهره های بسیارزیبایی داشتند اما آن انرژی درونی را که کارگردان دنبالش بود نداشتند وگرنه من خودم را ازنظرزیبایی درحد آدم های معمولی می بینم.
معمولاً کارگردان در تمام جزئیات شما را راهنمایی می کند یا ایده های خودتان را هم به کار می گیرید!
آقای سلحشورمعتقدند کارباید براساس دید کارگردان پیش برود نه بازیگر. الان متأسفانه درسینمای ما اغلب بازیگران دوست ندارند کسی به آنها بگوید که مثلاً این صحنه را این طوری بازی کن. شاید ما قادرباشیم بازی بسیارقوی هم ارائه کنیم، گاه لازم است به خاطرسایربازیگران سطح بازی ها یکدست شود. ولی بسیاری ازبازیگران راضی به این کارنمی شوند. بازیگرانی که دراین سریال حضوردارند اغلب به این ویژگی آنها توجه شده است. نقش من نیزبه خاطراین که الگوی خاصی برای ارائه آن وجود ندارد ومن فقط باید نقش کسی را بازی کنم که در بالاترین مراتب انسانیت قراردارد، ازجهاتی حائز اهمیت است. هرچند شاید به خاطرنبود یک الگوی خاص کسی نمی تواند انتقادی به نقش وارد کند؛ همین موضوع مسؤولیت مراسنگین ترمی کند. چرا که هرحرکتی ازمن به حساب پیامبرگذاشت می شود. به همین خاطردرمورد این نقش همواره سعی می کنم نظرات کارگردان را به کارببندم. اما این طورهم نیست که ایده های ما را نادیده بگیرند. مثلاً دربعضی صحنه های حسی به خاطرشناخت کاملی که ازمن دارند با انگشت گذاشتن روی نقاط حساس زندگی ام، به باورپذیری آن صحنه به من کمک می کنند. به طورمثال درصحنه ای که یوسف به ماوراء می رود وفرشته ها دور او می چرخند، باید حالت زار کسی را می داشتم که مثلاً پدرش را به غریبه ها فروخته است. یک چنین حسی داشت آن صحنه، اما فرشته ها برای من قابل لمس نبودند. برای همین آقای سلحشورکه می دانست ارادت خاصی به امیرالمومنین (ع) دارم، آمد نشست کنارمن وگفت: زیاد گناه کرده ای، اما لیاقت این را داشته ای که امیرالمومنین بیاید اینجا وشفاعتت کند و من با این جمله به هم ریختم. شاید باورتان نشود حتی بعد ازکات هم گریه ی من قطع نمی شد. این ارتباط نزدیکی که با آقای سلحشوردارم، خیلی دربازی به من کمک کرده است.
با اشاره ای که به نقش یوسف به خاطرنداشتن الگوی زنده و مشخص کردید، به نظر می رسد ترسیم پرقدرت این نقش کار ساده ای نسیت!
نقش یوسف را واقعاً یک آدم درد کشیده باید بازی کند. من به جرأت می توانم بگویم در صحنه های زندان 70 درصد خودم را بازی کردم. یا درسکانسی که با یعقوب پیامبرحرف می زنم. پدرم را مقابل خودم می بینم واین به خاطر وابستگی شدیدی است که به پدر ومادرم دارم و درحال حاضرازهم دورهستیم. در واقع این حس دوری ازدرون من نشأت می گیرد. بنابراین به تماشاگر دروغ نگفته ام. اینها همه ترسیم نقش را برای من ساده می کند. ازطرفی همه ی اینها را لطف خدا می بینم. حتی ورودم به دنیای بازیگری را که مدیون هیچ کس نیستم. هیج آشنایی نداشتم و معتقدم تمام سختی هایی که در زندگی تحمل کرده ام بی حکمت نبوده است.
چند بار فیلمنامه را خوانده اید!
حدود 13 بار.
دراین زمینه مطالعه دینی هم داشتید!
مطالعه ی دینی زیادی نداشتم. اما کتابهای مختلفی خواندم ازجمله خود قرآن. ازطرفی فیلمنامه براساس شرایط نوشته می شود نه واقعیت. بین آنچه درفیلمنامه هست و آنچه ممکن است با مطالعه عمیق به دست بیاید، گاه دوگانگی وجود دارد که عوض کردنش سخت است. واقعیت گاه باورپذیرنیست. مثل واقعیت رو گرداندن یوسف از زیباترین زن مصر. باید آن را به ذهن مردم جامعه نزدیک کرد، به مردمی که دارای طبیعت وغریزه انسانی هستند. من سعی کردم فیلمنامه نوشته شده را به خودم بقبولانم.
چه قسمتی ازکارباقیمانده است!
از28 قسمتی که درفیلمنامه حضوردارم حدود 10 قسمت داخلی وخارجی کارشده و تقریباً می شود گفت قسمت اعظم کارباقیمانده است.
پیش از شروع فیلمبرداری چقدر تمرین داشتید!
درمدت 6 ماه قبل از فیلمبرداری، دو تا معلم بازیگری و یک مربی سوارکاری به صورت خصوصی داشتم. آقای داوود دانشور یکی ازاستادان بازیگری ام بود که من آشنایی با تئوری سینما را مدیون او هستم. شمشیربازی را هم با خود کارگردان تمرین کردیم.
اولین صحنه ای که بازی کردیدکدام صحنه بود؟اولین صحنه داخلی زندان بود که خبری برای من می آورند مبنی براین که زلیخا دستور داده شما را شکنجه کنند. این اولین پلانی بود که بازی کردم.
دراین مدت با عوامل مشکلی نداشته اید!
بعضی ها بودند که الان نیستند وخیلی دلشان نمی خواست که من این نقش را بازی کنم. آنها اغلب سینمایی بودند. البته من اوایل آدم بسیارخشکی بودم. فکرمی کردم اگر روابطم بیش از یک سلام وعلیک باشد ممکن است این تصورپیش بیاید که به خاطرگرفتن نقش حاضرم اخلاقم را زیر پا بگذارم و این موجب ناراحتی خیلی ها شده بود. اما الان به همه ی آنها احترام می گذارم.
فکرمی کنید در ایفای نقش یوسف و باورپذیری آن برای مخاطب چقدر موفق عمل کرده اید!
فکرمی کنم تا حد زیادی موفق بوده ام. خب یک جاهایی به علت طولانی بودن پروژه، کار خسته کننده می شود. این که آدم همیشه باید سرصحنه حضورداشته باشد. فشارکارخصوصاً درصحنه های حسی زیاد است وآنهایی هم که پشت دوربین ایستاده اند نمی دانند تو چه مشکلی داری.
آیاپیش آمده که بخواهی بعضی صحنه ها را دوباره تکرارکنی!
بله، خیلی وقت ها.
در این مواقع کارگردان مخالفتی نمی کند!
نه مخالفتی نمی کند. من هم آدم تعارفی نیستم.
آقای شورجه هم در مورد بازیها نظرخاصی می دهند؟!!
آدم فوق العاده محترمی است آقای شورجه وهمیشه حد و حدود دیگران را رعایت می کند. درزمینه ی بازی اگرنظرخاصی داشته باشد با کارگردان درمیان می گذارد و به ما می گویند. مگرمواردی که آقای سلحشورسرصحنه نیست و او به عنوان کارگردان حضوردارد.
بازیگر نقش کودکی یوسف هم با شما نسبت فامیلی دارد. او چگونه انتخاب شد!
بله، پسرعمه ی من است. پس ازحدود 2 سال همدیگررا دریک مجلس عروسی دیدیم و من حس کردم آن معصومیتی که اینها دنبالش هستند درچهره ی اوهست. همان جا چند تا دیالوگ به او دادم که خیلی خوب جواب داد وگفت بازیگراول استان مازندران بوده است. به این ترتیب او را معرفی کردم و با تستی که ازاو گرفتند، ظرف 3 روزجلوی دوربین رفت.
پیش از این پروژه مشغول چه کاری بودید!
دررشته مدیریت صنعتی دانشگاه غیرانتفاعی تحصیل می کردم و حسابدار یک شرکت کوچک بودم.
تجربه ی سینمایی هم داشتید!
نه. فقط چند بارتئاترهای مدرسه و دانشگاه بازی کرده بودم.
اما اطلاعاتتان در این زمینه خوب به نظر می رسد!
هیچ چیزبه اندازه ی تجربه به آدم اطلاعات نمی دهد. شما هزار بارهم که یک مطلب سینمایی را خوانده باشید، تا وقتی وارد میدان عمل نشوید، چیزی ازآن مفهوم درک نخواهید کرد. حتی تجربه ی تئاتری نمی تواند خیلی در سینما موثر باشد. یک بازیگر تئاتر باید نفس گیری، بیان و حرکات بدنی قوی داشته باشد. اما درسینما باید کار را خوب بشناسی. من خودم خیلی ازتئاترلذت نمی برم. سینما را ترجیح می دهم و با پیش تولیدی که درسینما وتلویزیون ایران هست، کار با دوربین 35 میلی متری را دوست دارم چون به بازیگرفرصت می دهد که به نقش فکرکند.
چقدر سینما می روید!
تا به حال 4 بارسینما رفته ام. غیرازجشنواره ی امسال که دریک شب 3 تا فیلم دیدم، درخانه هم سعی می کنم فیلم خوب ببینم. به نظرمن مردم بهترین قضاوت کننده هستند، نه منتقدان و فیلمی که خوب می فروشد به هردلیلی که باشد فیلم خوبی است.
پیشنهاد دیگری نداشتید!
قبل ازیوسف 3 تا کارسینمایی به من پیشنهاد شد که هرسه تجاری بودند. شاید هم بدم نمی آمد بازی کنم. اما روز آخر بازیگر دیگری را انتخاب کردند. حتی یک بارکه برای بستن قرارداد رفته بودم، گفتند ما با فلانی قرارداد بسته ایم درحالی که به من قول داده بودند. خیلی اذیت شدم. حتی به جرأت می توانم بگویم ازتیرماه 83 که قرارداد اولیه را برای یوسف بستم تا موقعی که جلوی دوربین رفتم، سخت ترین روزهای زندگی من بود. واقعاً دلم می خواهد به آنهایی که درعالم سینما جایگاه بالایی پیدا کرده اند بگویم: اگربخواهند رسم دنیا را به نا حق به هم بریزند، ازهمان جا که هستند زمین می خورند. من با همه ی سختی ها ازکسی گله مند نیستم و حاضرنبودم به خاطر پذیرفتن این نقش، پا روی اصول اخلاقی و زندگی ام بگذارم.
بعد از یوسف دلتان می خواهد چه نقشی را بازی کنید!
دوست دارم نقش یکی ازرجال بزرگ ایرانی با تفکرات ایرانی را بازی کنم.
فرد خاصی در نظرتان هست!
بله. اما چون قراراست ساخته شود اسم آن را نمی آورم تا ذهنیت خاصی پیش نیاید.
به هرحال دوست دارم بازی کنم. ازبیکاری متنفرم. اما موافق استفاده ی ابزاری ازچهره ها هم نیستم.
آیا هرگز در ذهنتان به بازیگری فکرکرده بودید!
برای من هیچ چیزرویایی نیست. همه ی آرزوهای دنیا را دست یافتنی می بینم. فکرمی کنم درمورد نقش یوسف و انتخاب من برای این نقش هم سرنوشت و خواست خدا بوده است. گاهی باید هدف را رها کرد. باید بدون وابستگی به هدف تلاش کرد ومن در زندگی خیلی تلاش کردم.
به شهرت چطور!
کمترازآن چیزی که ممکن است نقش یوسف برای من داشته باشد، خود نقش است که برای من زیباست. ظرفیت شهرت را داشتن کارهرکسی نیست. برای همین است که آدمهای بزرگ انگشت شمارند. یک روزبازیگری به من گفت: اگربهترین بازیگردنیا هم باشی، یک جرقه ای. جرقه ها یا پرنورند یا کم نور.اما همه خاموش می شوند. شهرت برای پیشرفت خوب است اما زندگی با شهرت کارساده ای نیست.
بهترین نقشی که از نظر بازیگری تأثیر عمیقی روی شما گذاشته کدام بوده است؟
من عاشق نقش فروتن درفیلم قرمزهستم. ازهمانجا بود که به بازیگری علاقه مند شدم. اصولاً نقش آدمهای روانی را خیلی دوست دارم. چون تعلیق زیادی دراین نقش هست. درخیابان هم زیاد نقش بازی می کنم که متأسفانه آخرین باربه همسایه روبرویی مان برخوردم که البته من او را نمی شناختم و خیلی هم دلش برای من سوخت.
علاقه ی اصلی تان چیست!
برای من علاقه ی اصلی وجود ندارد. دنبال یک زندگی راحت برای خودم واطرافیانم هستم. به شرط این که به طبیعت، قانون طبیعت ومردم لطمه ای نزند. کافی است خوب فکرکنیم وخوب بخواهیم. خداوند همه چیز را در اختیارمان قرار خواهد داد. باید رمز جهان را بشناسیم. نباید ترسید. باید احتیاط کرد. باید براساس مطالعه وتجربه فاصله ترس واحتیاط را تشخیص داد که ازتارمو نازک تراست.
غیراز بازیگری به چه کارهایی می پردازید!
ورزش می کنم و اکثراوقات درخانه هستم. کتاب می خوانم و فیلم می بینم. دو تا دوست دارم که یکی ازآنها را هردو ماه یک بارمی بینم و یکی دیگر را هم هفته ای یک بار. به طورکلی به نظرمن درجامعه جایی برای تفریح نداریم. ازطرفی معتقدم اگر قراراست حداقل الگویی برای بچه ها و جوان های دیگرباشیم باید درتفریح و گذراندن اوقات فراغت حواسمان جمع باشد وخودمان را کنترل کنیم.
خانواده تان راجع به این نقش و به طورکلی بازیگری شما چه نظری دارند!
آنها همواره تأثیربسیارزیادی درزندگی من داشته اند. همیشه خانواده برای من اصل بوده است و برای آنها همواره احترام و اهمیت زیادی قائل بوده ام. درعوض پدر ومادرم نیز به من اعتماد کامل دارند و هرگزدرهیچ کاری مخالفتی ازخودنشان نداده اند. الان هم خیلی ذوق زده اند. چون کاراول من بوده و فکرش را هم نمی کردند.
درحال حاضرکدام برنامه یا سریال تلویزیونی را دنبال می کنید؟
هیچکدام، به جرأت می توانم بگویم که ما در دوره ی یکساله ی کنونی حتی یک سریال مناسب برای مردم هم نداشته ایم. به نظرمی آید که برنامه سازان تنها بودجه گرفته اند که یک چیزی بسازند. امیدوارم کارهای سیما فیلم پس ازآماده شدن بتواند چند سالی تلویزیون را ازجهت سریال های خوب بیمه کند.
قصه یوسف بدون شک زیباترین قصه و به گفته قرآن احسن القصص به شمار می رودکه محور اصلی آن بر مبنای عشق زمینی و فرا زمینی است. می خواهم نظرشما را در مورد مقوله عشق بپرسم!
من فکرمی کنم کل جهان هستی براین مبنا قرار دارد که عاشق باشی. تنهاعاشق بودن برای خداوند مهم است. ما آدمهای زمینی هستیم با تعلقات خودمان و دردنیایی زندگی می کنیم که تمامی نعمت ها برای استفاده ی ما درآن قرارگرفته است. باید ازدنیا لذت ببریم بی آن که کسی را بیازاریم. من معمولاً چیزی را درماوراء جستجو نمی کنم. همه چیزرا اطراف خودم پیدا می کنم. مثلاً درعشق به پدر ومادرم. گاهی دربرخی پلان های حسی که نیاز به تمرکز دارد به مادرم زنگ می زنم، صدایش را می شنوم و دیگرهمه چیزبرای من تمام می شود. زیرا آنقدراو را دوست دارم و آنقدر سادگی درعشق پدر و مادرم نسبت به خودم احساس می کنم که ازهردلواپسی و اضطراب دراین جامعه رها می شوم. حتی درمونولوگ هایی که درزندان داشتم هیچ وقت نگذاشتم برای من اشک بگذارند. چرا که آن جمله ها ازعمق وجود من بر می خاست که به عقیده من این نهایت عشق است.
تست:چقدرعاشق همسر(دوستتون)هستید؟
**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**
با این تست میتونید به عمق عشقی که نسبت به همسر یا دوستتون دارید پی ببرید پس سوالات رو به دقت بخونید و جواب بدید………
**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**
برای پاسخ دادن یکی از جوابهای زیر رو انتخاب کنید:
**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**
به هیچ وجه= ۱ امتیاز تقریبا=۲ امتیاز خیلی زیاد=۳ امتیاز
**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**
۱ـ من حامی رفاه و سلامتی او هستم.
۲ـ من با او رابطه ی پرشور و حرارتی دارم.
۳ـ میتونم در مواقع نیاز روی کمکش حساب کنم.
۴ـ همسرم (دوستم) میتونه در مواقع نیاز روی کمکم حساب کنه.
۵ـ مایلم اموال و دارایی هایم رو با او شریک بشم.
۶ـ از لحاظ عاطفی حمایتم میکنه.
۷ـ من هم از لحاظ عاطفی حمایتش میکنم.
۸ـ ارتباط خوبی با هم داریم.
۹ـ من براش ارزش زیادی قائلم.
۱۰ـ من به او احساس نزدیکی و صمیمیت میکنم.
۱۱ـ رابطمون خوب و راحته.
۱۲ـ احساس میکنم واقعا اونو درک میکنم.
۱۳ـ او هم واقعا منو درک میکنه.
۱۴ـ واقعا بهش اعتماد دارم.
۱۵ـ مسائل شخصی خودمو با او در میون میذارم.
**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**
۱۶ـ فقط با دیدن او هیجان زده میشم.
۱۷ـ طی روز مدام به او فکر میکنم.
۱۸ـ رابطمون خیلی رمانتیکه.
۱۹ـ اونو خیلی جذاب میبینم.
۲۰ـ اونو بسیار آرمانی میبینم.
۲۱ـ نمیتونم تصور کنم که شخص دیگه ای بجز او منو اینقدر خوشحال کنه.
۲۲ـ ترجیح میدم تمام زندگیم رو در کنار او باشم.
۲۳ـ هیچ چیز دیگه مهمتر از رابطه ی من با او نیست.
۲۴ـ گفتگوی خودمونی با او رو به طور خاصی دوست دارم.
۲۵ـ در رابطه ی ما یک چیز جادویی وجود داره.
۲۶ـ من عاشق او هستم.
۲۷ـ نمیتونم زندگی رو بدون او تصور کنم.
۲۸ـ رابطمون خیلی احساسیه.
۲۹ـ وقتی فیلم رمانتیک میبینم به همسرم فکر میکنم.
۳۰ـ درباره او رویاپردازی میکنم.
**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**
خوب حالا سوالات ۱۵ـ۱ رو جداگانه جمع بزنید و سوالات ۳۰ـ۱۶ رو هم جداگانه.
۱۵ سوال اول مربوط به صمیمیته هرچه امتیاز شما به عدد ۴۵ نزدیکتر باشه صمیمیت شما با همسر یا دوستتون هم بیشتره و بالعکس.
**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**
۱۵ سوال دوم مربوط به شور و حرارت شماست هرچه امتیازتون به ۴۵ نزدیکتر باشه یعنی شور و حرارت زیادی بین شما وجود داره و بالعکس.
ازدواج یعنی خداحافظ زندگی
**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**
نگرش افراد به ازدواج ، به عنوان یک واقعیت اجتماعی، تحت تأثیر فرهنگ و نقش و موقعیتی است که فرد، در آن زندگی میکند. بنا بر این، دیدگاه فرد نسبت به ازدواج ، تابع فرهنگی است که به آن تعلق دارد. این دیدگاه، همچنین با جایگاه فرد در جامعه ، ارتباط تنگاتنگ دارد.
**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**
از طرف دیگر، مسئله مشکلات و موانع ازدواج از یک سو و آرزوها، ایدهآلها و تصویری که دختران و پسران از آینده و زندگی مشترک خود دارند، از سوی دیگر، موجب شده است که جوانان، به آسانی، تن به ازدواج ندهند و به عبارت دیگر، از آن بگریزند.
**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**
عوامل بسیاری در این زمینه مؤثّرند که برخی از آنها واقعی و برخی دیگر ساخته و پرداخته ذهنیات فرد هستند. این عوامل، عبارتاند از:
**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**
ا . تحوّل در الگوهای رفتاری
در دهههای اخیر، در الگوهای رفتاری خانوادهها، تحوّل جدّیای به وجود آمده است. تغییر در الگوی مصرف، نوع پوشاک، مسکن، سطح انتظارات خانوادهها و توجّه به آراسته بودن ظاهری، موجب گردیده است که مفهوم زندگی، به طور کلّی دگرگون شود. امروزه رفاه، از مهمترین مسائلی است که خانوادهها توجّه بیشتری به آن مبذول میدارند.
جوان امروز، در جستجوی رسیدن به شکلی از زندگی است که رهیافت واقعی جامعه است امّا از سوی دیگر، فرصتها و امکانات مساوی برای دستیابی به این شرایط ، برای همگان وجود ندارد.
بسیاری از جوانان میاندیشند که تأمین هزینههای گزاف عقد و عروسی، تهیه منزل و پرداخت اجارهخانه، بسیار سخت است و از آن جا که نمیتوان از عهده مخارج آینده زندگی برآمد ، بر خلاف میل باطنی، از ازدواج میگریزند.
در پژوهش آماری صورتگرفته از میان دانشجویان، بسیاری از آنان، مشکلات مالی را از موانع ازدواج ذکر کردهاند(1) و متأسفانه تعداد این قبیل افراد ، نسبتاً زیاد است.
امروزه با توجّه به تغییرات کیفی صورتگرفته در امر ازدواج ، در مورد مهریه ، گرایش برتر جامعه ، موافقت با تعیین مهریه است امّا اغلب خانوادههای دختران، مهریه بالایی را پیشنهاد میکنند که معقول و منطقی نیست و معمولاً یک جوان یا حتّی یک فرد میانسالِ شاغل در ایران، با چند سال پسانداز کردن تمامی درآمد خویش هم به سختی از عهده پرداخت آن برمیآید. چنین تعهّدی (که طبق قوانین ایران، مرد در لحظه ثبت ازدواج ، پرداخت نقدی آن را تضمین مینماید)، کارایی دیگری جز ایجاد نگرانی و اضطراب و دلخوری و کدورت ندارد.
تا چندی قبل، زندگی بسیاری از زوجهای جوان، در کنار پدر و مادر پسر آغاز میگردید امّا امروزه ، تشکیل یک زندگی باید در محلّ جدیدی باشد و همین موضوع ، توقّع دختران را از پسرها ، برای داشتن توانایی و قدرت اقتصادی، افزایش میدهد و تأمین مالی، اشتغال و نوع شغل پسران را حائز اهمیت میکند.
2 . ادامه تحصیل و تحوّل در موقعیت زنان
یکی دیگر از عواملی که موجب فرار جوانان از ازدواج شده است، گرایش به ادامه تحصیل در بین جوانان است. در جامعه امروز ایران، اغلب پسران و دختران، علاقه دارند که تحصیلات خود را ادامه دهند و برداشت بسیاری از آنان این است که ازدواج ، فرصت ادامه تحصیل را از آن ها سلب میکند. به ویژه تحوّل موقعیت اجتماعی زنان و گرایش آن ها به تحصیلات عالی، موجب شده که در امر ازدواج جوانان، تأخیر رخ دهد.(2)
خانوادهها عقیده دارند که دختر و پسر، پس از ازدواج ، به دلیل پذیرش مسئولیت همسری، نمیتوانند درس بخوانند و غالباً حاضر نیستند که درباره ازدواج فرزندان خود در ایام تحصیل آن ها اقدام کنند.
**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**
3 . وسواس بیش از حد در انتخاب همسر
یکی دیگر از عوامل گریز جوانان از ازدواج، وسواس و احتیاط بیش از اندازه دختر و پسر، در مورد همسر اینده است. افرادی که بیش از اندازه ، در این زمینه وسواس به خرج میدهند ، نمیتوانند در مورد ازدواج و انتخاب همسر آینده خود ، تصمیم قطعی بگیرند و حتی گاهی ساعتی قبل از مراسم خواستگاری یا چند روز مانده به مراسم عقد ، قول و قرارها را زیرِ پا میگذارند و حاضر به ازدواج نمیشوند.
وسواس در انتخاب همسر، تقریباً هیچ گاه موجب انتخاب بهتر و مناسبتر نمیشود و تنها سالیانی از عمر دختر یا پسر را هدر میدهد و روحیه ی آن ها را با اندوه و حسرت و افسردگی و بدبینی همراه میسازد.
**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**
4 . فراهم بودن زمینه ارضای نیاز جنسی در بیرون از چارچوب خانواده
بین فرار از ازدواج و انحرافات اخلاقی، رابطهای دوسویه وجود دارد. برخی پژوهشها نشان میدهند که روابط آزاد بین دختر و پسر و امکان ارضای جنسی در بیرون از چارچوب خانواده (چه به صورت مشروع و چه نامشروع) ، نیاز به ازدواج را در جوانان، کمرنگ کرده است.
برخی جوانان برای ارضای غرایز طبیعی خود ، به ارتباط آزاد با جنس مخالف، بسنده میکنند(3) و چون این گونه روابط، مسئولیت چندانی بر عهده فرد نمیگذارد ، خود زمینهساز فرار دختران و پسران از ازدواج میشود.
ازدواج کردن در زمان مناسب و بدون سختگیری و وسواس، پیشنهاد عقل، دین و حتّی دانش جدید است.
**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**
5 . اعتقاد به داشتن زندگی آزاد
برخی از جوانان، بر این باورند که ازدواج ، باعث ایجاد محدودیت در بسیاری از خواستهها و نیازهای آنان میشود و از این رو، ترجیح میدهند که به شکل آزاد زندگی کنند.
شاید بیشتر افرادی که ازدواج را عمل محدودکننده ی آزادیهای فردی میدانند ، فلسفه و حقیقت ازدواج را به خوبی درک نکرده و طرفدار آزادی به معنای غربی آن باشند و از این رو ، حاضر نمیشوند که ازدواج کنند.
همسر خوب، در درجه نخست، یک تکیهگاه روحی و مایه آرامش روانی است که هیچ چیز حتّی تحصیلات دانشگاهی، نمیتواند جای آن را بگیرد.
فرجام سخن
فرار از قانون طبیعت، ممکن نیست و غریزه و فطرت را نیز نمیتوان سرکوب کرد. به علاوه، میل فطری انسان به زندگی مشترک و داشتن فرزند ، برای همیشه ، قابل سرکوب کردن نیست. جوامع غربی که امروزه با پیری جمعیت و عدم تمایل جوانان به ازدواجْ مواجهاند ، از طرق دیگری همچون پذیرش مهاجران خارجی، سعی در جوانْ نگهداشتن جامعه خود دارند. به علاوه، در این جوامع، زنان و مردان میانسال ، بدون ازدواج ، از طریق پذیرفتن فرزندخواندهها، سعی در تشکیل خانواده دارند. دو پدیده غیر اخلاقی خریدن کودکان جهان سومی و قاچاق آنها به غرب و نیز زندگی کردن زن و مرد در زیر یک سقف و بدون عقد ازدواج ، از دیگر تبعات کاهش ازدواج در جوامع غربی و بالا رفتن سنّ ازدواج در این جوامع (و طبعاً بیفرزند ماندن زوجین) است.
ازدواج کردن در زمان مناسب و بدون سختگیری و وسواس، پیشنهاد عقل، دین و حتّی دانش جدید است.