گروه اینترنتی جرقه ایرانی

عاشقانه-خبری اس ام اس اهنگ موزیک شعر ادبی بهداشتی خدماتی-خفن-عکس-موبایل

گروه اینترنتی جرقه ایرانی

عاشقانه-خبری اس ام اس اهنگ موزیک شعر ادبی بهداشتی خدماتی-خفن-عکس-موبایل

ظالم تر از یک احساس

آن روزها که او با من نبود چه سنگین بود درک این موضوع وحشی که هیچ کس با من نیست!
آن روز ها که بی او می پیمودم راهی را که نمی دانستم منتهی به کدامین هشت پا خواهد شد، دلگیر می شدم زمانی را که خود را ندانسته گم می کردم.
آری آن روزها چه دلگیر بودم. آن روزها کاش اصلا متولد نمی شد. افسوس بی فایده است. کاش آن دم که دم به دم بر روحم رویای با تو بودنم را می دمیدم، می فهمیدم رویا همیشه دست یافتنی نیست. همیشه با داشتن یک چشم و یک فکر، یک رویا به واقعیت تبدیل نمی شود. می بینی چه این واژه ها برای من تابویی شده اند که هی می نگارمو هی می نگارم. کالبدش را که بدست آورم می دانم به کجا برانمش. می دانم...باور کن. زندگی اگرچه با تو سخن گفتن را به من می آموزد. گرچه هر لحظه به لحظه مرا تازه می کند از ندای تو. اما خودمانیم.... کو گوش شنوا !!؟؟؟ کو؟!... شدیدا به دنبال جاده ای می گردم که راهی داشته باشد که به جایی ختم شود. واقعا به جایی ختم شود. نه اینکه فقط واصل باشد. راستی هیچ حواست است امروز برایم کاری کردی که مرا به یاد همین جاده ی مظلوم انداخت؟.... امروز بعد از دیدار تو باز هم از فکر تو بیرون نرفتم. به تو فکر می کردم. فوق العاده ای... خیلی.! مرا هر بار شگفت زده می کنی از کاری که نکرده ام در راه خودم. ای وای چقدر من ناشناسم در وادی حضورت. ای کاش اینجا بودی. در کنارم. در آغوشم. دستت را در عمق نیرویم می فشردم. لمست می کردم. می دانستم از جنس چه هستی. می دانی من از کشیدن شانه بر سر کس دیگری که گیسوان بلندی دارد، مشعوف می شوم؟...راستی گیوسوان تو بلند است؟ من که می گویم حتما بلند است. چون امروز عطر خوش یک تار مویت را در کنار چشمانم شنفتم. برای همین می خواهم که کاش در کنارم بودی و من گیسوانت را شانه می کردم.
رهایم دیگر نمی کند این احساس خوشی که مرا در بند خود کرده....من هم رهایش نمی کنم...محال است. نمی دانی چه حس دلپذیری به تار و پودم می دهی وقتی یادم می کنی. راستی از بین این همه واژه ی جاری شده، چه کسی می داند واقعا چه می خواهم بگویم؟ تو می دانی؟ تمام می کنم. احساسم را به تو نه... این واژه های وارداتی دلم را تمام می کنم. تو همیشه جلوتر از خودم حواست به من هست. همیشه.... این را من به تدریج باید درک کنم. عجب موجودی هستی؛ تو ای نوازش همیشگی به روی گونه هایم... چه می نوازی هر دم به روی لبانم که می چشم هوای زندگانی... می دانی عاشقت نیستم زیرا کارم از عاشقی گذشته؟... به حدی که دیگر حتی جرات یاد نکردنت هم مرا نمی ترساند....این را می فهمی؟ با این همه دارم امیدی که هر روز و شب مرا یاد آور حضورت می کند فراموشت نمی کنم....مطمئن باش.

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد