سلولهای نفرین را در دفینه قلب ترک خورده ام دفن کردم تا مباد آه سینه سوزم جغد شوم
ناکامی را به آسمان خوشبختیت پرواز دهد .
عاشقانه ها را از بر کردم و تو را گم کردم . جرقه های تاریکی را در پس چشمان بیتابت
میدیدم بدون آنکه حتی یک لحظه به شفافیت صداقت عشق شک کنم .
وفا نیست مرگ است وقتی تمامی لحظاتم پس از آنهمه سؤال و شاید و اما در پس خود بینی
هزار توی دستانت هر لحظه شاهد فروریختگیم بود بی آنکه حتی حس کنی تویی بانی تمامی
آزارم تمامی حسرت و اندوه و آرزوهای محالم .
(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))