گروه اینترنتی جرقه ایرانی

عاشقانه-خبری اس ام اس اهنگ موزیک شعر ادبی بهداشتی خدماتی-خفن-عکس-موبایل

گروه اینترنتی جرقه ایرانی

عاشقانه-خبری اس ام اس اهنگ موزیک شعر ادبی بهداشتی خدماتی-خفن-عکس-موبایل

تابستان خداحافظ

بزودی در تاریکیهای سرد غوطه و خواهیم شد . این روشنایی کوتاه زود گذر تابستان خدا حافظ .
من هم اکنون افتادن چوبهای خشکی را که بر روی سنگفرش حیاط ضربه های شومی را میتوانم احساس کنم زمستان دوباره در وجود من خشم ،نفرت،لرزش،هراس واجبار را ایجاد میکند .
وقلب من ،مانند خورشید ،درجهنم سوزان خود به صورت توده سرخ و منجمدی در خواهد آمد .
من با ارتعاش ، به صدای هر تنه درختی که می افتد گوش میدهم .
چوب بستی که میسازند انعکاس گنگ و مبهمی بیش ندارد .
روح من شبیه به چرخ خم شده ایست که در زیر ضربات سنگین و خستگی ناپذیر از پا در آمده است .
من که از این ضربه های یکنواخت از جا میجستم چنین به نظرم میرسید که با شتاب مشغول میخ کردن تابوتی هستند .
برای چه؟ برای اینکه دیروز تابستان بود و امروز پائیز فرا رسید. این صدای مرموز همواره در گوش من طنین انداز است .

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

گل سرخ و دوستان خداحافظ

سلام خدمت همه دوستان عزیز که تو این مدت من رو همیاری کردم تا نام من هم در زمره وبلاگ نویسان قرار بگیره.
راستش کامپیوتر من رسما از امروز جمع شد تا اونم مدتی تو خونه کارتونی خودش برای مدتی استراحت داشته باشه .
مهمتر از اون منم از دست این ویروسهای کامپیوتری که مثل بختک به جونه مغزم افتاده و مانع از پیشرفت من در هر زمینه ای میشه خلاص میشم. و به دنبال اون دیگه نه کیبردی برای تایپ دارم نه وسیلهای برای انتقال دستنوشته هام به اینترنت یعنی اگه هم بهخوام آپدیت کنم باید برم منت کشی از دوستان. منم نه اینکه از منت کشی خوشم نمیاد . اگر هم قرار باشه همین جوری یک چیزی یادم اومد بیام تو کافی نت بنویسم میشه چرت و پرت که خوب نست. اگه هم کسی بیاد نور تو چشمام بندازه که شما بیجا میکنی بری مگه تو قول ندادی که هر ده روز بیای و یک چیزی تحویل بدی اونو هم بهش فکر کردم فعلا دهن اون أقارو بستم تا بعد.
البته این به این معنا نیست که فعالیت های هنری خودم رو کنار میزارم نه من قراره یک نمایشنامه بلند بنویسم که انشالله تا دی تموم میشه این یک نمایشنامه نیمه مستنده که تو استان خراسان شمالی ـ شهرستان مانه و سملقان ـ یکی از روستاهای این شهرستان ـ اتفاق افتاده که به قضیه قاچاق دخترا به دبی که چند سال پیش سر صدایی به راه انداخت سیخکی هم میزنه.
خوب اگه حرفی حدیثی باقی مونده بگین من میخونم.

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

سرنوشتها

هر وقت که از این چهاردیواری بیرون میومدم... وقتی به آدمایی نگاه می کردم که دست تو دست هم, خندون و خوشحال این ور اون ور می رن و با هم هستن ... حتی منی که هیچ وقت به هیچ کس و هیچ چیز حسادت نمی کردم رو حسود می کرد. دلم می گرفت ... چون تو زندگی خودم هیچ وقت ... هیچ وقت ... این احساس رو تجربه نکرده بودم ... ولی بخدا اینو راست می گم که همیشه برای همه اون آدمای غریبه هم دعا کردم. دعا کردم که هیچ وقت نشه که اونا هم یه روزی یه جا ناراحت بشینن و گریه کنن. من همیشه سعی کردم بتونم به بقیه کمک کنم ... زندگی من پر شده بود از آدمای رنگ و وارنگی که با هزار و یک مشکل درست مثل قصه های هزار و یک شب اومده بودن تو زندگی من ... سعی کردم هر جوری میشه براشون یه دنیای قشنگ تری رو ترسیم کنم ... ولی اینا به قیمت فراموش کردن دنیای خودم شد.
اصلا یادم رفت ... این وسط یه مجنونی هم وجود داره ... تا کی بشینی و به گریه بقیه گوش کنی و باهاشون صحبت کنی تا آروم بشن ... تا بفهمن که دوباره کی هستن و از زندگی چی می خوان و بعد اونا رو بفرستی دنبال سرنوشتشون.
این حرف تا حالا چندین بار از دهن خیلی از اونا در اومده که .... تو یه فرشته ای .. واقعا خدا تو رو تو زندگی من قرار داد... من همیشه به تو مدیونم دمن دیگه نمی خوام فرشته باشم ... من میخوام آدم باشم ... من می خوام لذت با هم بودن رو تجربه کنم ... می خوام برای یک بار هم که شده یه عشق واقعی رو با تمام وجودم درک کنم ... نه اون چیزی رو که تابحال داشتم ... نه اون احساسی که از فردام بترسم که سایه ای حتما میاد و اون فردا رو از من می گیره. همه این کارا باعث شد که خیلی چیزا رو یاد بگیرم .. همون عبرتی رو که به لیلی خانم گفتم باید از زندگی دیگران بگیریم ... ولی قلبم هم این وسط تیکه تیکه شد .. از نامردی های روزگار ... از سرنوشت بد بعضی آدما ... از ... به لیلی خانم گفتم ... حالا هم می گم ... همیشه هر رابطه ای که من داشتم تحت تاثیر سایه ای از گذشته بوده ... سایه ای که همه جا حتی همون خوشی های لحظه ای من رو تهدید کرده .. سایه ای که حضوری فعال تر از من داشته و باید همین جا اعتراف کنم که.... من همیشه در نبرد با اون سایه ها بازنده بودم.
متاسفانه مثل بقیه رابطه هام ... توی رابطه فعلی که برای من از همه دوست داشتنی تر و با ارزش تر و جدی تره هم سایه ای وجود داره... سایه ای که تا دیروز به عمق حضورش واقف نبودم ... ولی حالا هستم. ولی این دفعه از یک چیز مطمئنم ..... این بار به سایه ها نمی بازم. این دفعه نمی گذارم سایه ها , لیلی رو از من بگیرن. این دفعه برای من از همه چیز مهمتر ... بودن با لیلیه ... چون می دونم که تا حالا هیچکس رو مثل لیلی دوست نداشتم ... می دونم ... هیچ کس زندگی من رو به اندازه لیلی عوض نکرده و به اون رنگ و بوی تازه ای نداده.
من لیلی رو فقط برای خوش بودن هاش نمی خوام ... لیلی هم گریه می کنه .. لیلی هم مشکل داره ... ولی این دفعه ... در کنارش خواهم بود ... نه مثل آدمای قبلی که اونا رو بفرستم دنبال سرنوشتشون ... بلکه برای اینکه ...لیلی رو بیارم تو سرنوشت خودم!

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

ای بی وفا این رسمش نبود

زمستان سرد را با تو همانند بهار به سر کردم ٬ در آتش عشق تو سوختم و با درد دوری تو ساختم... با شادی تو شاد بودم ....
لبخند تو آرزوی من و گریه تو عزای من بود.... چه شبهایی بود که چشمان خیسم را به خاطرت سرزنش کردم.....!
آن لحظه که تو در زیر باران به یاد من قدم میزدی در این سو من لحظه غروب خورشید به یادت اشک میریختم...
گفتم حرف دلت را بگو به من ؟
گفتی حرف دلم را بارها برایت تکرار کرده ام! گفتم دلم میخواهد باز برایم تکرار کنی!
چیزی نگفتی و سکوت تلخی کردی! آری از سکوتت فهمیدم حرف دلت را!
حرف دلت این بود که فراموشت کنم........این بود که دیگر مرا دوست نمیداری....!
سکوتی که میگفت این دوری و این فاصله قلب مرا از توسرد کرده است و
دیگر هیچ عشقی نسبت به تو ندارم...! خسته شده ام ٬ مرا رها کن و بگذار خودم باشم....
سکوت آخرت ٬ یک سکوت تلخ و پر از غم بود ....
سکوت آخرت تنها یک بغض غریب در گلویم نشاند ٬ بغضی که هیچگاه تبدیل به اشک نشد!
چشمانم میدانستند که دیگر اشک ریختن بی فایده است چشمانم دیگر آن اشکها را لایق آن قلب بی وفایت نمیدانستند!
ای بی وفا چقدر دلم برای تو تنگ میشد و به خاطر دوری از تو اشک میریختم!
ای بی وفا چه شبهایی بود که با چشمانی خیس به خواب میرفتم!
ای بی وفا این رسمش نبود ٬ چقدر لحظه شماری میکردم که لحظه دیدار با تو فرا رسد تا بتوانم دوباره دستان گرمت را در دست بگیرم!
ای بی وفا چقدر دستانم را به سوی خدای خویش بردم و تو را دعا میکردم ....
التماس میکردم ٬ با گریه و زاری التماسش میکردم تا تو را به من برساند!
این رسمش نبود ای بی وفا٬ که من با تمام غم و غصه های لحظه های عاشقی مان ساختم اما تو به راحتی از من گذشتی....!

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

برایم گریه کن !

برایم گریه کن . آری تو از میان دلشکستگی ها باز می گردی تو از میان درد و رنج باز می گردی
تو آن قطره های اشک تنهایی را می افشانی بازتاب بازی تقلب آمیزد تو باید برایم گریه کنی . آری
حالا باید برایم گریه کنی خدا می داند که من چگونه از میان دلشکستگی ها گذشتم
خداوند . همان که مرا هدایت کردی . آری و اکنون من کناره آب آرام ایستادم
تو باید برایم گریه کنی. آری حالا برایم گریه کن تو باید برایم گریه کنی . آری
تو آن ساعات تنهایی را پدید آوردی تو آن قطره های اشک تنهایی را می افشانی از میان دلشکستگی ها باز می گردم از میان درد و رنج باز می گردم آن قطره های اشک تنهایی را بیفشان بازتاب بازی تقلب آمیزد

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

کاش اینجا بودی..

خب پس فکر می کنی که می تونی تشخیص بدهی
بهشت را از دوزخ آسمان آبی را از درد می توانی تشخیص دهی کشتزارهای سبز را از خط آهنی سرد
لبخندی را از نقاب راستی فکر می کنی که می توانی تشخیص بدهی !
و آیا تو را وادار نکردند که قهرمانت را با ارواح معامله کنی خاکستر داغ را با درختان ؟
هوای گرم را با نسیم خنک ؟ آسایش سرد را با تغییر ؟
آیا نقش سیاهی لشکر را در جنگ با نقش مهم در یک قفس معاوضه کردی کاش اینجا بودی چقدر دلم می خواهد اینجا بودی
ما دو روح گم گشته ایم که سال ها سال است که در تنگ ماهی شنا می کنیم
بر همان زمین قدیم و آشما راه می رویم چه یافته ایم همان ترس های قدیم را کاشکی اینجا بودی

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

داستان دل من

هر چی میخوام برات بگم قصه دلواپسیه
هر چی نثارت کنم یه آسمون بی کسیه غصه من ... غصه تو ... غصه دل دادنه
حرفهای ما هر کلمه اش از دل دادگی سروندنه یادته روزهای بی غصه مون را اون روزها خاطره شد و ...
یادش بخیر که نگاه من هر روز دنبالت بود چشم من نگاهت می کرد قلب من از تپش دیدنت می ایستاد
اما حیف که فاصله ها مانع دیداره دوباره ما شد شایدم دیواره دلم نگذاشت که صدامون به هم برسه.
شایدم این دیداره ما یه غصه بود که قهرمانش ما بودیم آخرش هم من شدیم...
دیگه تو فال ما نشونهای از تو نیست دیگه نمی شه گفت که تو چیزی بودی همیشه موندنی......

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

عزیزترینی

چشمهایم را که همیشه نظاره گر آن سوی جاده ها می باشد ، می بندم و با خود می گریم !
اشکهایم قطره قطره از گونه های سرخم بر دل زمین می نشیند هر قطره از اشکهای خیسم مرا به یاد و خاطره آن روزها می برد ، خاطره های آن روز دوباره گلویم را به سوی بغض فرا می خواند !
با خود می گویم که چقدر تنهایم ، با دل غمگین خود به درد و نیاز مشغول می شوم مثل آن روزها کسی نیست که با او درد و دل کنم ، حرف دلم را برایش زمزمه کنم چشمهایم را که می بندم ، همه جا برایم تیره و تار می شود ، دیار عاشقان در ذهنم مجسم می شود !
لحظه های شادیم دوباره در خاطرم زنده می شوند ، شوق اشک ریختن دوباره در وجودم موج می زند…!
دوباره می خواهم بال و پر پرواز را به سوی آسمانهای آبی باز کنم ، دوباره می خواهم لحظه هایم را از شادی و لبخند پر کنم
همه کس را تار می بینم ، چشمهایم نیز قدرت دیدن را نیز ندارد !!
دیگر گریه هایم اثری بر بود و نبود من ندارند ، انگار که نیست و فنا شدنم برای یارم ارزشی ندارد !! پرده چشمهای سیاه و تارم را دوباره باز می کنم ، اما باز کسی پیدا نمی شود که به حرف دلنشین من گوش فرا دهد ، مرا نوازش کند ، از ته قلب مرا دوست داشته باشد… !
آری انگار که شکایتی دارم از چشمهای همیشه سیاه و تارم ، ای ابرهای سیاه و سرگردان ، ای روزهای شادی و خنده ، ای خاطرات همیشه زنده ، من حقیقت زندگی را می خواهم ،حقیقت زندگی نیز یار همیشه زنده و زیبای من است ، او همیشه چشم به انتظار من می ماند ! او خودش بهتر می داند آری در برابر آفریننده عشق سوگند یاد می کنم که جز او کسی در خاطرم زنده نیست و معشوق هیچ یاری در هیچ دیاری نیستم ، من تو را دوست می دارم ، عشق پاک تو را همیشه از خدای خویش می خواهم
چشمهای آبی تو را می خواهم ، عشق همیشه پاک خودم را دوست می دارم پس ای رفیق شب و روز من ، مرهم رازهای زندگی من ، تو از چشمهایم نیز به من نزدیکتری ! تو از همه چیز و همه کس برایم عزیزتری ، باور داشته باش مهربانم برایم عزیزترینی ، نامی زیبا در سرزمینی ، چهره ای زیبا در میان چهره هایی کوهی استوار در قله پر فراز و نشب زندگی هستی ، امیدی هستی برای همیشه ، آروزیی هستی که در قلب من نهفته ، تو عزیزترینی

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

چه فکر می کند

در این قسمت قصد داریم تا به تمام آقایونی که در زندگی خود مرتکب خیانت شده اند، نشان دهیم که برداشت واقعی نامزد و یا همسرانشان در مورد آنها چگونه است. به این منظور چکیده ای از متن "دوستی های معمولی" نویسنده: دکتر پی گلاس را انتخاب کرده ایم. 10 سوال زیر مطالبی هستند که خانم ها زمانیکه پی می برند فرد دیگری به تازگی وارد زندگی همسرشان شده در سر میپرورانند. این بخش را به دقت مطالعه کنید تا پیش از اینکه پای خود را فراتر از خط قرمز خیانت بگذارید، بدانید که ممکن است چه آسیب های روحی روانی به همسرتان وارد آورید.
مقوله بدعهدی
پس از اینکه خیانت و بد عهدی وارد زندگی مشترک شد، خیلی اوقات دانستن جزئیات مطالب و جستجو و تفحص در مورد آنها به منزله بهترین راه برای درک عمق فاجعه به شمار می رود. برای مثال سر در آوردن از این موضوع که چه نوع هدیه یا کارتی بین آنها رد و بدل می شود، شما را به سوی این مطلب رهنمون می سازد که همسر خیانتکارتان چه حسابی روی ارتباط دوم خود باز کرده – چه از نظر احساسی و چه از نظر اقتصادی – ممکن است یک فرد خیانت کار و شریک دومش برای یکدیگر آهنگ های عاشقانه ضبط کنند و به هم هدیه دهند... هر چند گوش دادن به کلمات و جملات رمانتیک داخل موسیقی، برای شخصی که مورد خیانت قرار گرفته، کار دشواری است، اما این امر به او کمک می کند تا بفهمد چرا همسرش نمی تواند از رابطه نامشروع خود دست بکشد. از این طریق فرد قادر می شود تا علل بی تفاوتی همسرش نسبت به خود را پیدا کرده و سرانجام می تواند کاری انجام دهد که فضای رمانتیک از دست رفته دو مرتبه به زندگی شان باز گردد.
10 سوال زیر، کاوشی است برای اکتشاف دلایل بروز خیانت و مسائلی که در ورای آن نهفته است. برخی از آنها سوالاتی هستند که من خودم به شخصه برای روشن کردن نوع رابطه، در کلینیک تخصصی ام در حضور بیماران مطرح می کنم. بحث پیرامون این فرایند، مانند ماده اولیه ای است که شما را قادر می سازد تا بعدها بتوانید بنای اصلی زندگی خود را بر پایه آن استوار نمایید.

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

1- چه فکری کردی که به خودت اجازه دادی با شخص دیگری وارد رابطه شو

دلایل بسیار زیادی وجود دارند که به طور طبیعی از ورود افراد به منطقه ممنوعه جلوگیری می کنند. ارزش های فردی، و آسیب هایی که بعدها ممکن است به موجب این اشتباه پدید آید، همه و همه باعث ایجاد افکار بازدارنده ای در ذهن می شوند، و کماکان فرد را از ورود به یک رابطه نامشروع باز می دارند. یکی از ابتدایی ترین افکاری که ممکن است به ذهن هر کسی برسد، این است که آیا اصلا شریک خیانتکار ملاحظه دارد؟ و می تواند نتایج و عواقب درگیر شدن در یک چنین رابطه ای را در ذهن خود به تصویر کشد؟ آیا به هیچ وجه به این مطلب فکر می کند که امکان دارد همسرش او را در حین ارتکاب به جرم به دام اندازد؟
فرض کنیم مهرداد (که در حال حاضر با مریم نامزد کرده) تصمیم می گیرد بر روی همه چیز پا گذاشته و به یک نهار مخفیانه با سمیرا برود؛ واقعا او چه چیز در سر دارد؟ و چه پیش بینی میکند؟ لازم به ذکر است که یک ارتباط کاملا دوستانه می تواند پس از مدتی، به راحتی، تبدیل به یک رابطه عاشقانه شود. وقتی مردم به جنس مخالف خود اعتماد می کنند و با او در مورد مشکلات زندگی مشترکشان صحبت می کنند، نه تنها نقاط ضعف خود را در معرض نمایش می گذارند و بلکه همزمان اعلام آمادگی می کنند که تمایل دارند با او وارد رابطه عاطفی شوند. اگر چه خانم ها احساساتی هستند و به سرعت می توانند با افراد بسیار زیادی ارتباط برقرار کنند (به ویژه خانم های دیگر)، اما در مقایسه، مردها زمانی می توانند احساسات واقعی خود را تخلیه کنند که در یک ارتباط عاشقانه قرار گرفته باشند. در نتیجه با توجه به حقیقت وجود جنس مذکر، زمانیکه یک ارتباط از نظر احساسی میان آنها و یک جنس مونث صمیمی شود، تمایل پیدا می کنند که رابطه جنسی را نیز به آن اضافه کنند.
شروین در طی بحثی که با همسرش لادن داشت، به هیچ نتیجه ای نمی رسید که چرا؟! و چگونه؟! به خودش اجازه داده با الهام (همکار جدیدش در محل کار) وارد رابطه عاشقانه شود. فقط می دانست ارتباط از جایی شروع شد که او برای موقعیت الهام دلسوزی نموده و نسبت به او ترحم می ورزید. الهام برای اغوا کردن شروین خود را اینطور جلوه داده بود که قبلا یک ازدواج ناموفق داشته و متاسفانه از آن چیزی جز یک کودک معمول برایش باقی نمانده است. او همچنین در حرف هایش گفته بود که با پدر پیرش زندگی می کند که به شدت بیمار است و به طور تمام وقت نیازمند کمک و مراقبت های ویژه است.
شروین قبول می کرد که الهام با او به عشق ورزی و عشوه گری می پرداخته و او هم به طور ناخودآگاه در ذهن خود لادن (همسر اولش) را با او مقایسه می کرده و به این نتیجه می رسیده که لادن هیچ احساسی نسبت به او ندارد و نمی تواند او را از نظر عاطفی تطمیع نماید. شروین خودش را مانند یک حامی در برابر الهام تصور می کرده، کسی که می تواند مانند یک منجی او را از درد، رنج، و تمام مشکلات زندگی برهاند. از اینرو رفته رقته الهام در ذهن شروین جایگاه یک زن ایده آل را پیدا کرد. یک روز سرد تعطیل، الهام برای نخستین بار با او تماس می گیرد تا به خانه اش برود و باتری خرابش را شارژ کند. شروین این بار جریان را با لادن در میان می گذارد. اما متاسفانه لادن روی خوشی از خود نشان نمی دهد و به همسرش می گوید که دیگر نمی خواهد هیچ چیز در مورد این دختر بشنود. شروین هم به خواست همسر خود عمل می کند و ابتدا مکالمه های تلفنی و سپس رفت و آمدهای آخر همفته خود را از او مخفی نگه میدارد تا اینکه ارتباطش با الهام تبدیل به یک پیوند عاطفی و احساسی می شود. صمیمیت جنسی بین آنها آنقدر افزایش پیدا می کند که شروین خالصانه اعتراف می کند که "عاشق" الهام شده است. در این مرحله شخص هم از نظر احساسی و هم از نظر جنسی با شریک زندگی اولیه خود فاصله می گیرد.
الهام در یک خانواده متوسط رو به پایین، و بدون وجود هیچ گونه امکانات رفاهی بزرگ شده بود. زمانیکه شروین او را به یک نهار معمولی، آن هم در یک رستوران سلف سرویس دعوت می کرد، آنقدر هیجان زده می شد که قلبش به تپش می افتاد. اما در مقایسه زمانیکه لادن را به یک رستوران 5 ستاره می برد، او به این کار به عنوان یک روند عادی زندگی نگاه می کرد و هیچ شادی خاصی بروز نمی داد. شروین از اینکه توانسته بود به زندگی آشفته یک دختر بی پناه لذت و شادابی اضافه کند، احساس غرور و افتخار می کرد و هیچ چیز برایش شیرین تر از این احساس نبود.
در ابتدا شروین تنها از روی ترحم با الهام ارتباط برقرار می کرد، اما به دلیل بی توجهی لادن این ترحم و دلسوزی رفته رفته تبدیل به یک پیوند عاطفی شدید شد که شروین خودش هم از این موضوع آگاهی نداشت و نمی دانست در چه منجلابی فرو رفته. او زمانی به خود آمد که لادن دست او را گرفته و به جلسات مشاوره برد. او قول داد که در آینده مرزهای محکمی در مقابل خانم های زخم خورده و معصوم اما در عین حال فریبنده و جذابی که قصد لمس کردن قلب مهربانش را دارند، بکشد.

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

2- آیا پس از برقراری اولین ارتباط جنسی، احساس گناه نکردی؟

مقوله احساس گناه، تا حد زیادی به ارزش های فردی شریک خیانتکار بستگی دارد. برخی از افراد زمانیکه حرف از برقراری ارتباط جنسی نامشروع با شخص دیگری به میان می آید، به هیچ وجه احساس گناه نمی کنند. اما افراد دیگری نیز هستند که قبل از برقراری رابطه جنسی به هر ترتیبی ارتکاب به گناه را لمس کرده و ترس به دل خود راه می دهند. همین احساس گناه به عنوان نیروی بازدارند عمل کرده و آنها را از ارتکاب به عمل نامشروع باز می دارد، همچنین سبب می شود زمانیکه بر سر دوراهی قرار میگیرند، در اکثر موارد گزینه صحیح را انتخاب کنند. عده دیگری نیز هستند که پس از ارتکاب به گناه احساس ندامت و پشیمانی به آنها دست می دهد ولی باز هم این امر سبب نمی شود که آنها از ارتکاب به "گناه بعدی" دست بکشند.
برخی از افراد پس از برقراری اولین رابطه غیر زناشویی و غیر اخلاقی، احساس تنفر بسیار شدیدی نسبت به خود پیدا می کنند و همین امر باعث می شود که پس از آن تا مدت ها نه با همسر خود همبستر شوند و نه با معشوقه. گروه دیگری نیز هستند که به برانگیزاننده های جنسی صرفا به عنوان وسیله ای برای رهایی و نجات از روزمرگی های زندگی نگاه می کنند و قصد دارند تا از این طریق بر پوچی ها و بی فایدگی های شخصیت خود غلبه کنند. دسته دیگری از افراد هم وجود دارند که با دلیل و منطقی فردی، خود را راضی نگه می دارند و به کارهای کثیفشان ادامه می دهند. آنها با توجیه های عقلانی به خود می قبولانند که هیچ کس در این رابطه آسیب نخواهد دید؛ با خود تصور می کنند که چون چیزی از نظر مادی از همسر و یا فرزندان اصلی خود مضایقه نمی کنند، پس اعمال نامشروعشان قابل توجیه است. در نهایت، افراد بسیار کمی هم وجود دارند که احساس گناه آنقدر در آنها شدید است که پس از اولین اشتباه دیگر طاقت نمی آورند، قبول می کنند که مرتکب عمل حقیری شده اند و به این فکر می افتند که پیش از آنکه کسی از قضیه بویی ببرد به کارهای نامشروع خود پایان بخشند.

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

3- اگر می دانستی در اشتباه هستی چرا رابطه برای مدتی طولانی ادامه

وارد شدن در یک رابطه عاشقانه نا مشروع هم کار کثیفی به حساب می آید و هم در عین حال محصور کننده و فریبنده است. ذات ممنوعه و هویت متزلزل و ناپایدار عشق های مخفی باعث می شود تا علاقه و هوس برای مدت زمان طولانی مانند روز اول تر و تازه باقی بماند. افراد خیانت کار معمولا یک حالت اعتیاد نسبت به معشوقه های خود پیدا می کنند. آنها بارها و بارها تصمیم می گیرند تا به این رابطه نا سالم خاتمه دهند، اما هر بار چیزی جز شکست عایدشان نمی شود. آنها قصد دارند این کار را متوقف کنند، اما درست مثل قدرت جاذبه آهن ربا دو مرتبه به سمت او جذب می شوند. باید اذعان داشت که تنها در سایه عظمی راسخ و اراده ای استوار است که می توان طلسم را شکست و به ارتباط نادرست پایان بخشید.
این مطلب که رابطه چطور شروع شده است و اینکه که چه چیز چراغ آنرا همچنان فروزان نگه می دارد، دو مقوله کاملا متفاوت و جدا از هم هستند. شاید رابطه به دلیل یک علاقه مشترک نسبت به موضوعی خاص و یا به دلیل جاذبه جنسی آغاز شده باشد، اما تنها در صورتی می تواند ادامه پیدا می کند که گونه ای از علاقه عمیق احساسی میان دو نفر پدید آید. البته عکس این موضوع نیز صحت دارد، به این معنا که دو نفر احساس می کردند دارای پیوندهای عاطفی ناگسستنی هستند، اما رابطه صرفا به این دلیل ادامه پیدا می کند که هر دو طرف به شدت از رابطه جنسی که با یکدیگر برقرار می کنند راضی بوده و نهایت لذت را می برند. این احتمال هم وجود دارد که رابطه به این خاطر شروع شده باشد که زندگی مشترک هر یک از آنها رو به نابودی می رفته اما به این دلیل ادامه پیدا کرده که کم کم حالت یک زندگی جداگانه را پیدا نموده و طرفین درگیر تصور می کردند که ارتباط آنها هیچ ربطی به زندگی مشترک اولیه شان ندارد.
همچنین باید بدانید که راه پایان بخشیدن به رابطه های اینچنینی و روش معلق سازی آن برای مدت زمانی کوتاه دو مطلب کاملا مجزا می باشند که درک مناسب هر یک از آنها از اهمیت ویژه ای برخوردار است. اگر رابطه عاشقانه توسط خود فرد بی وفا پیش از رسوایی خاتمه پیدا کند، خیلی بهتر از این است که با اولتیماتوم های همسر اول به پایان رسد. به علاوه اگر رابطه کم کم کاهش پیدا کرده تا نهایتا به پایان رسد خیلی بهتر از این است که یک مرتبه همه چیز قطع گردد. اگر شما کسی باشید که تصمیم به قطع رابطه می گیرد آنوقت فراموش کردن خاطرات برایتان خیلی راحت تر است.

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

4- آیا تو اصلا به من فکر می کنی؟

در درجه اول اگر فرد خیانت کار به احساسات و عواطف فرد مورد خیانت قرار گرفته فکر می کرد، به هیچ وجه به فکر خیانت کردن به او نمی افتاد. معنای ناجوانمردی به کسی که مورد خیانت می گیرد برنمی گردد بلکه به کسی مربوط می شود که عمل خیانت از سوی او انجام پذیرفته است. افرادی که مورد خیانت قرار می گیرند اغلب خود را مرکز تمام وقایع قرار می دهند. آنها سوال می کنند:"چطور توانستی یک همچین کاری را در حق من انجام دهی؟" حقیقت اینجاست که طرف درگیر رابطه دوم، آنقدرها که باید و شاید همسر خود را اصلا به حساب نیاورده. آنها فقط خیانت می کنند و به ندرت اتفاق می افتد که عواقب تراژدیک، حزن انگیز، و درد و رنجی را که به همسرانشان تحمیل می کنند را پیش بینی کنند.
این واقعا برای کسی که مورد خیانت قرار گرفته سخت و عذاب آور است و به هیچ وجه نمی تواند درک کند که همسرش چگونه حضور او را در خانه نادیده گرفته و همه چیز را زیر پا گذاشته. افکار مسموم ناخوانده دائما او را آزار می دهند و برای یک لحظه هم که شده او را رها نمی کنند. نمی تواند تشخیص دهد که همسرش چگونه به خود اجازه داده که وارد یک رابطه نامشروع و بدون مجوز اجتماعی گردد.

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

5- به او در مورد رابطه مان چه گفتی؟

این سوال به طور مستقیم مقوله وفاداری در ازدواج اول و ذات صمیمیت احساسی در رابطه دوم را مخاطب قرار می دهد. همسر اول به طور حتم می خواهد بداند که شریکش چه میزان در مورد ازدواج و زندگی مشترکش با معشوقه اش صحبت کرده. او همچنین می خواهد بداند که همسرش چه تصویری از او در ذهن معشوقه اش بر جای گذاشته.
برخی از افراد خیانتکار در مورد زندگی مشترک خود نکات مثبتی به معشوقه هایشان می گویند و از همسرشان تعریف می کنند تا حس اندوه و تحقیر معشوقه هایشان را برنگیزند. اما برخی دیگر همسران خود را همانند افرادی بی روح، سرد و غیر صمیمی به تصویر می کشند. سخت است که بتوان تشخیص داد علت این کار صرفا به عنوان تلاشی برای فریب دادن معشوقه است و یا اصلا آنها به طور طبیعی در درک پیمان های ازدواج در اشتباه هستند. به هر حال در هر دو حالت فرد پیمان شکن موظف است که با همسر خود در مورد مشکلات حقیقی رابطه صحبت کند مخصوصا در مورد آن مواردی که ترجیح می دهد تنها با معشوقه خود در میان بگذارید. این امر به زوجین کمک میکند که یک بار دیگر زندگی مشترک خود را از ابتدا مرور کنند و سپس با مشکلات زناشویی به صورت کاربردی برخورد نمایند.
اگر از زندگی مشترک اولیه حفاظت نشود و طرفین هیچ گاه در مورد مشکلات با یکدیگر گفتگو نکنند، فرصت حل مشکلات را از دست داده و هر یک از آنها این تمایل را پیدا میکنند که احساسات خود را در جایی دیگر تخلیه کنند. برخی از افراد بی وفا سعی می کنند با جداسازی این دو مقوله از یکدیگر هر دو زندگی را به طور جدا دنبال کنند. آنها اینطور خودشان را فریب می دهند که چون برای ازدواج اول خود ارزش بسیار زیادی قائل هستند هیچ گاه دوست ندارند آن را به اتمام برسانند، اما از سوی دیگر مشکلات بسیاری در رابطه اولیه وجود دارد آنها مجبور می شوند که برای فرار از معایب ارتباط اول به نفر دوم روی بیاورند.

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))

6- آیا با هم در مورد عشق یا آینده هم صحبت می کنید؟

صحبت کردن در مورد عشق به احتمال قوی از وجوه اشتراک کاذب پرده برداری می کند. شخص خیانتکار ممکن است تصور کند که عشق و ازدواج جزئی از یکدیگر هستند. اگر معشوقه اعتراف کند که عاشق شده است، این اعتراف آنقدر قشنگ همه چیز را توجیه میکند که هیچ انکاری باقی نمانده و هر دو نفر با نهایت ظرافت گناهان و اشتباهات خود را می پذیرند.
اگر شما شریک نامشروع هستید نباید در مورد رابطه جدید خود برای همسرتان داستان سازی کنید و اطلاعات جعلی به او بدهید. چرا که این امکان وجود دارد که روزی پی به همه چیز ببرد، و آنوقت افکار دیگری را در سر بپروراند که نه تنها با حقیقت فاصله بسیار زیادی دارند بلکه بسیار دردناک تر از مسائل واقعی نیز هستند. اگر با معشوقه خود به این فکر می کنید که: "زیر گرما و نور خورشید در کنار هم بنشینید" و یا به او گفتید که "دوستت دارم" لازم است که تمام این مطالب را با همسر خود در میان بگذارید. اگر همسر شما خودش یک روزی متوجه شود که شما در مورد آینده و یا عشق با معشوقه خود صحبت می کردید و به او می گفتید که رابطه تان عشقانه نبوده و تنها یک دوستی معمولی به شمار می رفته، آنوقت دیگر کاری از دستتان ساخته نیست، تمام تلاش هایتان نتیجه معکوس می دهند، و آسیب های روحی - روانی جبران ناپذیری را به او وارد می کنید. اگر شما کسی هستید که مورد خیانت قرار گرفته اید باید تلاش زیادی بکنید تا دریابید داستان از چه قرار بوده. البته بدون اینکه در برابر او جبهه گیری کنید و یا حرف های او را از صافی خودتان عبور داده و با عینک بدبینی شخصی به آن نگاه کنید. خیانت حتی بدون وجود عشق هم می تواند اتفاق بیفتد. شما باید ازمسائلی که با سیستم فکری شما در مغایرت هستند با روی باز استقبال کنید و آنها را قبول کنید مگر اینکه یک مدرک معتبری پیدا کنید که ثابت کند او قصد دارد یک تفسیر ماست مالی شده تحویلتان دهد.

(((عاشق کوچولو نظربده با تشکر از عشق شما فقط عشق تو ، آره !!!. )))